تشابه و وحدت اولیاء با انبیاء 2009/08/15

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

علت غایی بودن انسان در عالم خلقت بدین معنی نیست که خداوند تبارک و تعالی دنیا و عقبی، یعنی کاینات را تنها برای یک نفر آفریده، و رسیدن قطره به دریا مختص به عده‌ای قلیل باشد، بلکه همه می‌توانند به مقام علت غایی برسند؛ هرچند الگو وجود مقدس اشرف کاینات و اهل بیت ایشان است.
بنابراین وقتی خداوند تبارک و تعالی خطاب به آن معلم اول بشر می‌فرماید «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»، این حسن خلق فقط مختص آن بزرگوار نیست، همه باید دارای حسن خلق شوند و در تحقق این امر در حد کمال بکوشند. مراد خدا از خلقت این است که همه مظهر اعلای خلق عظیم شوند، نه این که این امتیازات فقط در یک فرد باشد.
خداوند متعال می‌فرماید «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً» من گنجی نهان بودم، دوست داشتم آشکار شوم. مسلماً نظر این نیست که آن گنج را فقط یک نفر مشاهده نماید، بلکه همگان می‌توانند آن را مشاهده نمایند، نه این که سایرین هرچه سعی و کوشش کنند، نتوانند در کسب کمالات به آن محبوبین الهی برسند. حضرات معصومین علیهم‌السلام به توفیق حق دارای طهارت تکوینی هستند، اما دیگران هم می‌توانند از طریق امتثال فرامین الهی به مقام طهارت تشریعی نایل گردند. حتی کسی که سال‌ها ره به خطا رفته ممکن است دفعتاً به مقام توبه نصوح برآمده خود را به قافله برساند و مظهر اسماء و صفات حق شده دارای آن گنجینه الهی گردد.
اعتقاد بر این که انسان هرچه سعی کند، نمی‌تواند به محبوبین و مقربین الهی برسد، مسلماً موجب تفرقه و ایجاد شک و شبهه و رکود دل‌هاست. گرچه جز حضرات پیشوایان آسمانی، سایرین معصوم نیستند، اما هرکسی با استفاده از تعالیم عالیه دین مقدس اسلام می‌تواند خود را به جایی برساند که در سلک بزرگان قرار گیرد، چنان که عارفان بسیاری رسیدند. یعنی افرادی که نه در ردیف اوصیاء بودند و نه در ردیف انبیاء، به آنان نیز خطاب رسید که تو از مایی و ما از تو. چنان که حضرت امام علی النّقی علیه‌السلام خطاب به حضرت عبدالعظیم حسنی چنین فرمود: «اَنْتَ وَلِیُّنا حَقّاً»: تو به حقیقت از یاران و دوستان ما هستی. آری انسان باید بداند که در اثر تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و کمال انقیاد می‌تواند خود را به جایی رساند که در ردیف محبوبین درگاه الهی به شمار آید، به طوری که حضرت رسول اکرم (ص)‌فرموده‌اند «اِنَّ للهِ عِباداً لَیْسُوا بِاَنْبیاءَ یَغْبِطُهُمُ النَّبیُّونَ»: همانا خدا را بندگانی است که نبی نیستند، ولی انبیاء به آنان غبطه می‌خورند!
خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید «ما کانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ اِلّا وَحْیاً اَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ اِوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحی بِاِذْنِهِ ما یَشاءُ اِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ». عنوان بشر در صدر آیه شریفه، مطلق است و مختصّ به حضرت رسول اکرم (ص) نیست. تکلّم نیز مطلق است و شامل کلام تسدیدی و تشریعی است؛ تنها کلام تشریعی نیست که مختص حضرت رسول اکرم(ص) باشد.
در آیه شریفه فوق، تکلم خدا ظاهراً به نحو منفصله مانعه الخلوّ است و جمع را شاید. قرینه منفصل و متصلّی هم در بین نیست که تقیید عنوان بشر باشد. تکلم خداوند تبارک و تعالی با انسان به سه گونه است: گاهی بدون واسطه که در آیه شریفه با کلمه وحی یاد شده است؛ گاهی به واسطه حجاب معنوی؛ و گاهی با فرستادن رسول. این رسول هم مقیّد نیست، یعنی مختص به حضرت رسول اکرم (ص) نمی‌باشد، بلکه شامل آن بزرگوار و فرشتگان است.
هر حقیقتی که در این جهان به ظهور می‌رسد، اگر حقیقت علمی باشد به سبب تعلیم مربیان آسمانی است، و اگر حقیقت عملی باشد به سبب تربیت فرشتگان آسمانی است.
ای سالکین طریق خدا بدانید وقتی علم الهی نصیب شما می‌گردد، به وسیله آن فرشتگان است. هیچ علمی نصیب هیچ دانشمندی نمی‌شود، و هیچ عمل الهی نصیب هیچ انسان وارسته‌ای نمی‌گردد، مگر به تعلیم و تربیت فرشتگان الهی.
هیچ فرشته‌ای نیست که او را مأموریت رسالت نباشد، همه فرشتگان علمی و عملی مأمور انجام امور رسالتند «جاعِلِ الْـمَلائکَهِ رُسُلاً». از طرف دیگر همه فرشتگان در برابر کون جامع و انسان کامل ساجد و منقادند، بالاخص در برابر محبوبین درگاه الهی، حبیب خدا(ص) و اهل بیت ایشان. ایشانند که به تمام اسرار و علوم اولین و آخرین واقفند و به کل کاینات محیطند. در حقیقت ایشانند که کمال توانایی بر تفسیر کلام الهی را دارا هستند.
البته خداوند تبارک و تعالی ـ چنان که گذشت ـ در خیر و تعالی را به روی هیچ بنده‌ای نبسته است. بشر می‌تواند به سبب انقیاد به فرمان الهی همان تجلیاتی را مشاهده نماید که آن بزرگواران مشاهده می‌کنند.
مشاهدات باطنی مقربین درگاه الهی با مشاهدات ظاهری آنان از حیث مقام و مرتبت یکسان است. به طوری که در حضرات انبیاء و اوصیاء، مشاهدات عالم خواب و بیداری یا مشاهدات مابین خواب و بیداری آنان از لحاظ معنی یکسان است، زیرا که ظاهر و باطن ایشان یکی است. اما این امور در سایر افراد از لحاظ معنا متفاوت است، مگر عده معدودی که به توفیق الهی به مقامی رسیده‌اند که اغلب اوقات و نه همیشه، میان مشاهدات عالم ظاهر و باطن آنان تفاوتی نیست.
آری خداوند تبارک و تعالی فرقی مابین بندگان خویش نگذاشته است، لذا قلیلی از بندگان در اثر ریاضت و مجاهدت و تخلیه دل از رذایل و تحلیه باطن به این مقام نایل گشته‌اند؛ اینان شبیه و ابدال حضرات انبیاء و اوصیاء هستند. چنان که حضرات ائمه اطهار(ع) نسبت به حضرت رسول اکرم (ص) در حکم ابدال هستند، شخصیت‌های والامقامی هم که مظهر صفات و کمالات آن بزرگواران می‌باشند، در مقامی به آنان هم ابدال اطلاق شده است.
در اخبار و احادیث معتبر آمده که روز محشر عده کثیری فوق‌العاده نورانی بوده، مردم تصور می‌کنند که آنان از جرگه حضرات انبیاء و اوصیاء هستند. ولی معلوم می‌شود که آنان نبی و وصی نیستند، بلکه در اثر تسلیم و رضا خداوند تبارک و تعالی مقام و مرتبه آنها را تا مرتبه انبیاء بالا برده است. چه حصول امتیاز واقعی به وسیله قوه اختیاریه است که آدمی احکام الهی را اطاعت کند و برخلاف حق، رفتاری ننماید. برتری مقام انبیاء و اوصیاء نیز به وسیله طاعات و عبادات اختیاری آنان است، نه براساس امتیازات خاصی که از اول به آنان اعطاء شده است، زیرا در آن صورت نمی‌تواند امتیاز واقعی محسوب گردد.
تشابه ظاهری و باطنی قلیلی از اهل ایمان به حضرات انبیاء و اوصیاء تنها منحصر به عالم آخرت نیست، بلکه در مرتبه‌ای در این عالم تکلیف نیز تشابه و مشابهت صادق است. در این عالم، تشابه در اکثریت، تشابه روحی است هرچند امکان دارد زمانی تشابه جسمی نیز باشد که در این صورت به لطف پروردگار متعال، در مواقعی ظاهر هم وسیله‌ای برای مجذوبیت اهل حق می‌شود. البته مشابهت اولیاء خدا با حضرات انبیاء و اوصیاء در اصل در عالم حقیقت و معناست، چه در قبال تشابه روحی و قلبی، تشابه جسمی چندان هم مهم نیست.
بنابراین اگرچه از لحاظ ظاهر ممکن است بین اولیاء خدا با حضرات انبیاء و اوصیاء تشابهی وجود نداشته باشد، اما از دو جهت بین آنان تشابه وجود دارد:
اول ـ از لحاظ تحرک ظاهری و باطنی در اعمال، حتی اعمال ظاهری آنان نیز ناشی از تحرک قلبی است. اعمال خیر ظاهری صادره از آنان مشابه اعمال ظاهری انبیاء و اوصیاء و محبوبین الهی است. از این‌رو صاحبدلان و عارفان و اهل طلب، در مقام تجسس و تفحص مشابهت، کمال دقت به اعمال ظاهر می‌نمایند، چنان اعمال ظاهری در معنا اعمال باطنی است.
دوم ـ از لحاظ تحرک قلبی که در واقع تشابه قلبی و روحی است. در اثر چنین تشابهی ممکن است در ساعتی تحرک ظاهری در آنان نمایان نگردد. پس در اصل تشابه و مشابهت از لحاظ دیده باطنی است نه دیده و سمع و شامه ظاهری.
مشابهت روحی و معنوی مقامی است بس بزرگ که رادمردانی در سایه توفیق الهی به آن مقام رسیده‌اند. تشابه و تماثل اگرچه با یکدیگر تمایل دارند، ولی تشابه تا حدی با تماثل فاصله دارد. در اثر طی مراحل تشابه روحی و قلبی، ممکن است کسی به مقام تماثل برسد و مراحل تماثل را طی کند. حصول این مقام مستلزم ارتباط باطنی است، به طوری که محبْ مستهلک و فانی در محبوب شود؛ نور اعطایی به او در نور محض محبوب، فانی گردد. اما برتر از مقام تماثل، مقام وحدت است، این بالاترین مقام است و نصیب هرکسی نشود. آنان نجباء امت و اوتاد زمین‌اند، چه اوتاد وسیله استحکام موجود است، لذا چنان که به اهل بیت عصمت نجباء و اوتاد اطلاق شده، در اخبار به اولیاء آنان نیز در مقامی نجباء و اوتاد ارض اطلاق شده است. چنان که حضرت علی (ع) فرموده: «قَدْ اَخْلَصَ للهِ فَاسْتَخْلَصَهُ، فَهُوَ مِنْ مَعادِنِ دینِهِ وَ اَوْتادِ اَرْضِهِ».
افرادی که در مقام تجسس و تفحص، آرزوی دیدار و زیارت حضرات انبیاء و اوصیاء را دارند، می‌توانند به نوع دیگری آن بزرگواران را زیارت کنند؛ و آن جستجوی افرادی است که از لحاظ روحی، در مقام تشابه بلکه تماثل و وحدت با آنان هستند. زیارت آنان به مثابه زیارت حضرات انبیاء و اوصیاء است که فرموده‌اند: «عُلَماءُ اُمَّتی کَاَنْبیاءِ بَنی اِسْرائیلَ».


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.