گمنامی و غریبی مردان الهی 2009/08/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
علمای ربانی و اولیاء خدا شخصیتهای والامقامی هستند که بسا عمری گمنام و غریب در بین مردم بسر برند. آنچه از غربت به ذهن متبادر است، این است که کسی هم افق و هم نظر و یاوری نداشته باشد؛ یا از وطن و دوستان و اقربا دور افتاده باشد. اما در نظر بزرگان، غربت و غریبی معانی دیگری هم دارد که برای اکثر مردم روشن نشده است.
گرچه به زادگاه انسان، وطن گویند ولی مقصود حقیقی از «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ» زادگاه ظاهری او نیست. کسی که ظاهراً غریب است و انیس و آشنایی ندارد، اگر اتصال با حق دارد او غریب نیست «یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَهُ». در حدیث است که خداوند متعال هفتاد مرتبه از پدر و مادر مهربانتر است، که این رقم نیز کنایه از کثرت است و الا مهر و محبت والدین ولو میلیونها بار افزایش یابد، باز هم قابل قیاس با مهر و محبت خدایی نیست. و برعکس بسا کسی که در میان خویشان و اقربا باشد و ظاهراً مورد استقبال واقع گردد، ولی در معنی غریب باشد.
اگر مردم از عالمی استقبال نکرده و از علم او استفاده ننمایند، او هم در مرتبهای غریب است. ولی اگر از این بابت محزون باشد،چنین حزنی غرورانگیز است و او در عالم باطن در ردیف غربای واقعی محسوب نگردد.
در واقع غریبی منصبی است و غربت مکان مقدسی، ولی نه هر مکان برای هرکسی مقدس است و نه اخذ مکان مقدس برای هر فردی موجب افتخار. غریبی واقعی یک مقام الهیه است که از ناحیه حق تنها به محبوبین الهی اعطاء میشود.
شخصیت والامقامی که محبوب الهی است و در اثر برخورداری از تعالیم عالیه الهیه و طی مراحل کمالی تصفیه و تزکیه و تجلیه، از ناحیه حق مأموریت یافته که مردم را هدایت و ارشاد نماید، حزن و نگرانی و غم او نه از عدم استقبال مردم از علم او، که از بابت عاقبت امر آنان است. چنان که هم و غم حضرات پیشوایان عظام الهی، غم هدایت و عاقبت به خیری امت و انسانها بود. ظاهراً حضرت موسی بن جعفر و حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام غریب بودند، اما در معنی همه حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء در زمان خود غریب بودند، چنان که قرآن هم غریب است. پیشوایان الهی فرمودهاند: میآید زمانی که قرآن غریب مانده و مورد بیتوجهی قرار میگیرد، در حالی که کلام الهی و نور حق، صراحتاً سعادت دنیا و عقبای انسانها را تضمین میکند. و نیز حضرت رسول اکرم(ص) فرموده «اِنَّ الْاِسْلامَ بَدَأَ غَریباً وَ سَیَعُودُ غَریباً فَطُوبی لِلْغُرَباءِ»: همانا اسلام در آغاز غریب بود و به زودی هم غریب خواهد شد، پس خوشا بر حال غریبان.
افرادی که چنین غریبانی را استقبال نکرده و گرامی ندارند، به سوء عاقبت مبتلا میگردند. البته آن شخصیتهای والامقام در قبال عدم استقبال و حتی توهین و تعرّض مردم، نه تنها هیچ تزلزلی در عزم و اراده و رخنهای در ایمانشان ایجاد نمیگردد، که حتی آنان را محکمتر و ثابت قدم تر نیز مینماید.
آری در هر زمان و عصری بین عده کثیری از اهل فساد، عده قلیلی از علمای ربانی و عارفان طریق حق وجود دارند که در میان ایشان غریباند. عارفانی که در کسب حقایق و علوم ظاهری و باطنی رنجها برده، میخواهند یافتههای خود و حقایقی را که به ایشان افاضه شده به دیگران تحویل دهند، ولی تحویل نمیگیرند! میخواهند استعداد قبولی را در دیگران به وجود آورند، لکن امتناع میورزند! و اگر ظاهراً هم امتناع نکنند در مقام عمل سستی میورزند؛ همچو ذاکری که اتصالاً گویای ذکر است، اما چنان ذکری که دل او از مذکور بیخبر است؛ یا همچون کسی که تنها عالم در بحث و فحص است و یا غرق در اشتغال خود. حال اینان همچو پرندهای است در قفس نشسته که نمیداند فضای آزاد یعنی چه، از حریت و آزادی بیخبر است، مقید به خواستههای نفسانی است که هر کدام بندی است که او را از طیران باز میدارد.
تلبیس در اصطلاح به معنی لباس پوشیدن است و معمولاً در مواردی استعمال میشود که غیر حق را به صورت حق ظاهر سازند و یا برعکس، حق را لباس باطل پوشانند؛ اهل تلبیس امری را برخلاف آنچه هست، نشان دهند.
امّا تلبیس در کلام الهی به معنای دیگری نیز هست «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ»: و اگر او را فرشتهای قرار میدادیم، حتماً وی را به صورت مردی میآوردیم و هر آینه میپوشانیدیم بر ایشان آنچه میپوشیدند و امر را بر آنان همچنان مشتبه میساختیم.
اگر فعل حق در دست خلق باشد، تلبیس حق است «ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللهَ رَمی» پرتاب سنگ به دست تو نبود، به دست خدا بود.
خدای تبارک و تعالی این تلبیس را برای اهل تفرقه بیان میفرماید، بالاخص برای کسانی که مظاهر وجود را در امر خلقت دخالت میدهند و از جمله، بر واسطه و سبب و علت در امر خلقت تأکید میورزند، که مثلاً بدون واسطه به معارف نتوان رسید، و بیدلیل به قضایا نتوان دست یافت؛ اگر علت نیست، احکام هم نیست. همه اینها برای اهل تفریق حجابند، زیرا ایشان به عالم شهود وارد نگشتهاند تا دیده حق بین داشته باشند، چشمانداز ایشان از منطقه دیدنیهای چشم ظاهری تجاوز نمیکند.
گاهی این تلبیس به وسیله اولیاء به مقام تحقق میرسد. اولیاء خدا اوقات را مخفی دارند و کرامات را کتمان کنند تا ایشان را نشناسند؛ ظاهراً به لباس مردم ملبّس شوند به جهت عدم مزاحمت و عدم اشتهار، و در بین مردم خود را مخفی کنند تا گمنام زندگی کنند.
حضرات اولیاء نمیخواهند که به جامعه معرفی شوند، اما از ناحیه حق، ایشان را رحمتی است. علم ایشان از افاضات و عنایات حق، و رهبری ایشان از ناحیه خداست. اسرار خلق و حد معرفت و درجات آنان را میدانند ولی اظهار نمیکنند. ایشانند که راه را یافتهاند و جایی که استنصائه نور کنند، شناختهاند و از ارتکاب معاصی ایمناند. به کیمیاگری ایمان و اخلاص، بر قوه غضبیه و نفسانیه غالب آمدهاند.
کیمیاگری اخلاص و ایمان و دین این است که عارف به توفیق حق آن قوا را مطیع و منقاد محض فرمان خدا گردانیده و بر آنها پیروز گشته است. چه اگر مغلوب نفس اماره میشد، نفس چون اسب توسنْ سوار خود را به چاه هلاکت میافکند. حضرات اولیاء به سبب تزکیه نفس و تقوی، نفس اماره را به مقام مطمئنگی رسانیدهاند.
وقتی کمال ممارست بر تزکیه نفس و تجرد باطن از آلایش اغراض حاصل شود، و غبار افکار واهی از لوح دل شسته گردد، دل شایسته تابش انوار حقیقت شود و تجلیات حق در آن نمودار گردد.
ذات خدا را دو تجلی است: تجلی ربوبیّت و تجلّی الوهیت. تجلی ربوبیت موسی را بود «فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً». نصیب کوه از این تجلی، تَدَکدُک و نصیب موسی صعقه بود. اگرچه کوه پاره پاره شد و موسی بیهوش افتاد، ولی چون تجلی ربوبیت پرورنده و دارنده است، وجود کوه و موسی باقی ماند.
اما تجلی الوهیت محمد (ص) را بود که جملگی وجود محمدی را نابود کرد و در عوض، تجلی الوهیت ذات را در او به اثبات رسانید. این مقام را به هیچ یک از انبیاء ندادند، اما آنان که در مرتبهای به این تشریف مشرف گردیدند از انبیاء و اوصیاء و اولیاء، از این خرمن الهی خوشهای چند ایشان را دادند «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ، یَدُاللهِ فَوْقَ اَیْدیهِمْ» و خدای تبارک و تعالی در حق ایشان فرمود «کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ یَداً وَ لِساناً فَبی یَسْمَعُ وَ بی یَبْصُرُ وَ بی یَبْطِشُ وَ بی یَنْطِقُ».
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.