الفقر فخری 2009/07/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
الفقر فخری
منظور از وجود و هستی، ظهور خیرات و برکات است؛ هرچه مراتب خیرات و برکات بالاتر، مراتب وجود بیشتر. چیزی که دارای خیر و برکت نیست، فاقد هستی حقیقی است. خدای تبارک و تعالی وجود محض است، یعنی خیرات و برکات او به تمام معنی در حد اعلی است. حبیب خدا (ص) نیز مایه رحمت تام برای جهانیان است «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ». این رحمت را در هر زمان و دوران تجلی خاصی است، و هرکسی به نسبت مراتب تقوای خود میتواند آن را مشاهده کند. این شهود تناسب کامل با میزان تأثیر انوار رحمت بر دل دارد؛ کمال شهود این تجلی از آن عاشقان جمال است.
تفاخر حضرات انبیاء این بود که ایشان به عنایت الهی دارای مقام سروری،پیشوایی، قافلهسالاری، دلیلی و شفیعی بودند. اما ای حبیب خدا تفاخر تو بر چیست؟ تو خود فرمودی ای حبیب خدا که نصیبه من در بینصیبی است، کام من در ناکامی است، مراد من در نامرادی است، هستی من در نیستی است، توانگری و فخر من بر فقر است «اَلْفَقْرُ فَخْری». آری مقام سائل و گدای کوی حق، بسی بالاتر از سلاطین دنیاست. این مقام نصیب هر کس نشود. کمال عارف، فقر بعد از غناست و فناء بعد از بقاء، که بقاء حقیقی همان فناست. از اینرو عارف در درگاه الهی از همه ماسوی الله حتی از علم و معرفت و کمالات خود چشم پوشد.
ای محبوب خدا، ای عاشق خدا، این چه سرّی است که تفاخر به سروری انبیاء و پیشوائی نمیکنی، فخر و مباهات توبه فقر است! آری عاشق پیش معشوق باید دست خالی رود. راه تو راه حد اعلای عشق است، این راه را به نیستی باید رفت، سروری و پیشوایی همه هستی است.
ای مظهر صفات خدا، ای مظهر صبر خدا، عقول حیران است بر صبر تو که کفار لب و دندان ترا با سنگ ابتلاء میشکستند، تو هدایت و ارشاد ایشان را از خدا خواستار بودی. قبل از این که لبهای مقدس تو به حرکت آید، این خطاب میرسید «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْاَمْرِ شَیْءٌ».
ای محبوب خدا این معامله تنها با تو رفت. بسی جای تعجب است که این معامله با حضرت نوح نرفت. او میگفت «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیاراً». او مظهر صفت قهر بود، راه خود میرفت «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ». اما حبیب خدا که مظهر لطف و رحمت حق بود، چون سنگ میزدند، میگفت «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمی فَاِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ». این چه تصرف و چه مقامی است که عقول الهی از ادراک آن قاصرند، که نیستی را در پیش تو نهادند که باید هستی خود را در نیستی ببازی.
تا وجود و هستی مجازی باقی است، از وجود و هستی حقیقی نمیتوان در حد اعلی برخوردار شد مگر به قدر آنچه از هستی مجازی او کاسته میشود. آری همه حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء در تحقق این هستی کوشیدند و همه هستی بشری را فدای عشق معشوق نمودند، لکن از هریکی نیمسوختهای باقی ماند. اما حضرت محمد(ص) همگی هستی خود را در آتش عشق معشوق در شعله جمال ازلی سوخت و درباخت. گرچه هریک از حضرات انبیاء از نور خدا بهرهمند بودند، ولی از هر کدام نیمسوختهای و سایهای باقی ماند.
ای پیغمبر رحمت صلوات خدا بر تو و آل طاهرین تو باد. تو نور محض خدایی، تو آن نوری که خود را به کلی از سایه خویش رهانیدی «قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ». نور محمدی (ص) اول سرحد خود را گرفته «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»، اکنون سرحد ابد گرفته است «لا نَبِیَّ بَعْدی».
پیغمبران را دولت نبوت و رتبت ولایت که نهادند از روش خویش نهادند، سپس از روش خویش به کشش حق رسیدند. اما حضرت مصطفی (ص) قاعده دولت او از جذبه حق ساختند و پیش از دَور گل آدم، او را به کمند عشق گرفتار نمودند. ایشان از بشریت به نبوت آمدند، ولی این حبیب خدا از عقبی به دنیا رسد. ایشان همه از تفرقت قدم به دایره جمع نهادند، او از دایره جمع قدم به تفرقت نهاد برای نجات مردم.
ای محمد (ص)، ای درّ یتیم، ما ترا از قعر بحر قدرت در آوردیم و به جهانیان عرضه کردیم تا همه جهانیان از جمال تو رنگ دیگر گیرند. هنوز آدم میان نواخت و سیاست بود که ما رقم لطف بر دل تو کشیدیم، حجاب میان تو و خود از میان برداشتیم و خود را به جان تو نمودیم.
یا محمد (ص) در شب مقدس قدر قرآن را بر لوح دل تو نازل کردیم. ای حبیب ما آن تخصیص و تنصیص که با تو رفته با هیچ پیامبری نرفته است. شرافت شب قدر ای حبیب ما به سبب شرافت توست.
آری بالاترین امتیاز حبیب خدا همانا نزول قرآن مجید بر لوح دل مقدس اوست. قرآنی که هر حرفی از آن درّ تحقیق و تمکین را صدفی است و هر کلمه از آن، شراب رحیق و تسنیم را وسیلتی است. آن نقطه تحت باء بسمالله که از نظر بشریت دارای اختصار و اقتصاری است، در عالم معنی و در آسمان قرآن بر مثال زهره کمال است، و بر رخسار حقیقتْ بر مثال خال جمال است.
ای مهتر عالم، ای سید مکرّم، ما به نور قرآن دل ترا روشن کردیم و به لطایف غیبی مشاهدت و مکاشفت مهذب نمودیم. ای سید کاینات مقصود از آفرینش و نزول قرآن و توصیه بر شرافت شب قدر، کشف آیت جمال و رایت جلال تو بود.
یا محمد (ص) ترا از همه انبیاء برگزیدیم. اگر ابراهیم را خلت دادیم، ترا محبت دادیم. اگر او را خلیل خود خواندیم، ترا حبیب خود خواندیم. اگر با موسی سخن گفتیم واسطهای در میان بود، او سخن شنید و گوینده را ندید، با تو بیواسطه سخن گفتیم، سخن شنیدی و گوینده را نیز دیدی. اگر عیسی را در شکم مادر تورات و انجیل ….
مطلب تکمیل نیست
…
درود بر مجاهدین راه حق، درود بر شهیدان زنده، آنان که باطناً به مقام شهادت رسیدهاند اما ظاهراً زندهاند، میکوشند خدمات شایانی با جان و دل برای احیاء قلوب کنند.
درود بر عاشقانی که سرمست از شراب عشقند، آن هم نه سرمستی پیالهکش، بلکه سرمستی دریا کش. ز دست ساقی وحدت هرکسی نتواند به این مقام والای الهی برسد، مگر این که وادیهای خطرناکی را طی کند.
طوبی بر آن دلهایی که از آتش عشق شعلهور است. عاشقانی که خویشتن را آماده نمودند و از وادیهای خطرناک گذشتند تا به جانان رسیدند. عاشقان خدا در هر شهر و دیاری که باشند، آنجا را مقدس نمودهاند، آری تقدس شهر با عاشقان است.
البته این عشق را به هرکسی ندهند. عشق نوری است از خدا که از عالم بینشان بر دلها وارد شده تا عاشق را به کمال رساند، به مقام فناء و بقاء رساند. اهل ظاهر عاشقان خدا را نمیبینند، ظاهر آنان را میبینند نه باطنشان را، زیرا که ایشان به مقام شهادت و فناء رسیدهاند.
آنان عاشقانی هستند که از آب و گل، از جان و دل درگذشتند؛ از قید دنیا و عقبی خویشتن را رهانیدند. چنان عشق جمال روح مقدس ایشان را تقویت نمود که روحشان را به مقام «اَوْ اَدْنی» برد. از عالم تن, از قفس تن پرواز نمودند، ظاهراً جسمشان در دنیاست، لکن روحشان در عالم لاهوت پرواز میکند. سیر ایشان در عالم لامکان و لازمان است.
ای آن که طالب عشقی، حجاب تو، توئی توست، از توئی خود دور شو تا به عالم لامکان و لازمان رسی. ای طالب درد عشق، بدان تا انسان در عالم لازمان و لامکان سیر نکند، به معشوق خود نرسد. درود بر عاشقان جمال, هزاران درود. ای عاشقان جمال حق، این عشق شما را مبارک و ابدی باد.
الهی! به آن نامی که آسمانها را برافراشتی و زمین را روی آب بگستردی، به آسمان و افق قلب ما نیز بنگر، ابرهای سیه فام و تیرگیهای معاصی را از افق و آسمان قلب ما بزدای.
الهی! به آن نام و قدرتی که تمام کرات را بیستون نگاهداشتی، حافظ قلب ما نیز تو باش و آن را از طوفانهای روزگار نگاهدار.
الهی! به آن نامی که حضرت آدم ترا بدان نام خواند، بعد از سالهایی چند همینکه ترا بدان نام خواند، از تقصیراتش درگذشتی. ما نیز ترا بدان نام میخوانیم و سوگند میدهیم بدان نامت که گناهان ما را بیامرز.
الهی! به آن نامی که حضرت خلیل الله ترا بدان نام خواند و در نتیجه آتش را برای او خاضع گردانیدی و فرمودی ای آتش! سرد و سالم باش، و او را نجات دادی. الهی! آتش ظاهری گرچه مشکل است، لکن دشوارتر از آن آتش سوزان جهالت و نفس است، ما را از آتش سوزان نفس و آتشی که شیاطین و دشمنان بر افروزند، نجات ده.
الهی! به آن نامی که حضرت یعقوب ترا بدان نام خواند و در نتیجه روشنی دیدگان و یوسف او را باز گردانیدی. ما نیز ترا بدان نام میخوانیم، ترا به آن نام مقدست, به قلب محبوبت، روشنایی قلب ما را ، چشمان دل ما را به حد کمال رسان. ای خدایی که یوسف آن یعقوب را باز گردانیدی، ما هم یوسفی داریم، بدان نام مقدسی که آن بزرگوار ترا خواند، یوسف ما را به ما باز گردان.
الهی! به آن نامی که حضرت ایوب ترا بدان نام خواند و در نتیجه از درد و رنج جسمی نجات یافت. ما نیز ترا بدان نام میخوانیم و سوگند میدهیم ترا به آن نام مقدست که برای جمیع مرضای جسمی و روحی شفای کامل عنایت فرما و بر آنها لباس عافیت بپوشان.
الهی! به آن نامی که حضرت خضر بدان نام ترا خواند و روی امواج دریاها راه میرفت. الهی! گرچه گذشتن از امواج دریاها مشکل است، لکن گذشتن از روی امواج و طوفانهای شدید طریق حق و عقبات آن مشکلتر است، و مقصود و مرام آن بزرگوار نیز تنها عبور از روی امواج آب نبود بلکه در اصل، گذشتن از امواج و طوفانهای شدید روزگار، ظاهراً و باطناً بود. الهی! ما نیز ترا بدان نام میخوانیم، ترا به روح پاک آن محبوبت یاری فرما که ما نیز از امواج و طوفانهای زمانه به آسانی بگذریم.
الهی! به اشراق و نور ذاتت، آن اشراق و نوری که بدان بر کوه نور و کوه طور تجلی فرمودی، و کوه را مندک و حضرت موسی علیهالسلام را مدهوش ساختی. با آن اشراق و نور بر قلب ما نیز تجلی نما. همچنان که آن بزرگوار را مدهوش ساختی، ما را نیز مدهوش عشق خود ساز.
الهی! به آن نامی که حضرت موسی بن عمران بدان نام ترا به سوی طور خواند. در نتیجه دعایش در حد کمال به مقام اجابت رسید. الهی! باطناً طور یکی نیست، طور سینا بسیار است، هر شهری و بلدی طوری دارد. قلبی که در مقام اتصال است، هر مکانبرای او طور است. الهی! ما نیز ترا بدان نام میخوانیم, چنان که محبت خویش را به آن بزرگوار در حد کمال کرامت فرمودی، عشق خود را بر دل ما نیز القاء فرما.
الهی! به آن نامی که حضرت موسی بن عمران بدان نام ترا خواند و در نتیجه خود و یارانش نجات یافتند، لکن فرعون و فرعونیان غرق شدند. الهی! هر عصری از اعصار موسی و فرعون و فرعونیانی دارد. میخوانیم ترا بدان نام و سوگند میدهیم بدان نام که آن بزرگوار ترا خواند، ما را از شر فرعون زمان و فرعونیان محفوظ دار و موسای زمان و یارانش را پیروز گردان.
الهی! بدان نامی که حضرت داوود ترا بدان نام خواند و در نتیجه از تقصیرش درگذشتی، ما نیز ترا بدان نام میخوانیم. الهی! ترا سوگند به روح مقدس آن محبوبت از ما درگذر.
الهی! به آن نامی که حضرت سلیمان بدان نام ترا خواند و بر او چنان سلطنتی بخشیدی. الهی! ما در تمنای مقام و سلطنت ظاهری نیستیم بلکه از تو تمنای سلطنت باطنی داریم که ابدی است. ترا به آن نام مقدست بر ما سلطنت باطنی کرامت فرما.
الهی! به آن نام که حضرت عیسی بن مریم ترا میخواند و بدان وسیله مردگان را زنده میساخت و کوری و کری و گنگی را به اذن تو شفا میبخشید. الهی! موت جسمی مشکل است، لکن مشکلتر از آن، موت دل است. کوری و کری و گنگی ظاهری دشوار است، لکن سختتر از آن، کوری و کری و گنگی باطنی و قلبی است. ما نیز ترا بدان نام میخوانیم، ترا سوگند میدهیم به آن نام مقدست، قلبهای ما را زنده گردان و به کوری و کری باطنی ما شفای کامل عطا فرما. الهی! علاوه بر آن، این توفیق را برای ما کرامت فرما که به اذن تو موجب احیای قلوب و شفای کری و کوری باطنی دیگران گردیم.
الهی! به آن نامی که گوهر مخزون، درّ مکنون و سرّ مکتوم است، هرکسی ترا بدان نام خواند دعایش در حد اعلا به مقام اجابت رسد، ما نیز ترا بدان نام میخوانیم و دعاها و حاجات خویش را به بارگاه رحمت تو عرضه میداریم.
الهی! ترا سوگند میدهیم به آن نور محضت که وجود تمام انوار به واسطه همان نور است، با نور محض خود، عالم دل ما را منور گردان.
الهی! ترا سوگند میدهیم به حق مظهر اعلای اسماء و صفاتت، به حق خمسهالنجباء که حضرات انبیاء در گرفتاریها ترا به اسماء مقدس آنان میخواندند و رفع گرفتاری از آنان میفرمودی، از ما نیز رفع موانع فرما و مراتب سنخیت قلوب ما را بدان انوار مقدس به حد اعلی رسان.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.