تسلیم علم ظاهر به علم باطن 2009/05/23
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
تسلیم علم ظاهر به علم باطن
هیچ چیز در آفرینش، شریفتر از نفس نیست اما برای تحقق این شرافت باید عقل باطنی را بکار برد. چه عقل عادی برای کسب علوم ظاهری از روزنههای حواس فیضیاب میشود و با این طریق نمیتوان ادراک حقایق نموده و به حکمت واقعی نائل گشت.
عقل عادی اگر علمی هم کسب نماید، علم ظاهری بوده و سبب وصال نخواهدبود. چه الفاظ و عبارات و اصطلاحات ظاهری، شخص را به کمال نرساند. تا انسان عقل باطنی را بکار نبرد به حقیقت نرسد و هر چه آموخته و تجربه اندوخته، همچنان در قدم اول بازماند.
علوم عقلیه باطنیه مطلوبیت ذاتیه دارد و آدمی را به عالم مجردات کشانده و به حقیقت رساند. اسلام از عقل باطنی تمجید کرده و علم مأخوذهاش را تبجیل و عالم عارف را تجلیل نموده است.
بزرگان برای درک و مشاهده حقایق، عقل باطنی را بکار برده و آن را ملاک و مناط وصول به مقصد و حصول به مقصود قرار دادهاند. عقل باطنی است که جاذب جمیع علوم باطنی و معارف میباشد. این همه شکوه بزرگان از مردم زمان خود و ابراز تمایل به خلوت گزیدن و به ارتیاض نفس پرداختن و تهجد داشتن و تحمل رنج و ریاضت و دستور مخالفت با نفس، برای آن بوده که حواس در یک نقطه متمرکز شود تا به وحدت جمعی خود برسد.
سالک طریق حق باید به این نکته توجه کامل نماید که چون نفس به مقام ملهمگی رسد و ذوق الهامات باز یابد، هنوز از خویشتن رهایی کامل نیافته است. در این مقام پندارد که حد اعلای کمال است، دم نفس و عشوه ابلیس خورد، به نظر عجب و بزرگی به خویشتن نگرد و به تندباد لعنت، شکوفهوار از سرشاخ قبول عزت، بر سر زمین رد مذلت افتد! بلکه باید بر مراتب تزکیه خود بیفزاید و تزکیه نفس خود را به حد اعلی رساند، از شکوفگی به ثمرگی رسد و از ثمرگی به مقام پختگی.
نفس را در هر مقامی که باشد، ابتدایی است و انتهایی. چون ذوق الهامات یابد، تقوی و فجور را بشناسد. بدایت آن شناختن حق و باطل، و نهایت آن ترک باطل و اتباع حق است. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «اَللّهُمَّ اَرِنَا الْحَقَّ حَقّاً وَارْزُقْنا اِتِّباعَهُ وَ اَرِنَا الْباطِلَ باطِلاً وَارْزُقْنا اِجْتِنابَهُ». البته تحقق آن به موت نفس از صفات ذمیمه و زندگی دل به صفات حمیده است.
در این مقام است که نفس را دیده حق بینی و گوش حق شنوی پدید آید و به سوی خدا حرکت کند «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ». از آن قول است که سالک ذوق «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» یابد و به مرکز اصلی و مقصد خود پرواز کند.
سالک در ذوق الهامات با معانی بسیار آشنا میشود، ولی باید در کتمان معانی بکوشد. سالک در این مقام هر کاری را که انجام میدهد باید به نور الهامات انجام دهدنه به ظلمت بدعت. نهایت مقام ملهمگی، تحقق نور حق در دل است.
سالک به هرچه نگرد به نور حق نگرد «اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِاللهِ». بزرگان و محبوبین درگاه الهی چنین بودند به هرچیز به نور حق مینگریستند.
خدای تبارک و تعالی در این آیه شریفه «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً» کمال شایستگی مقتدایی یکی از محبوبین درگاه خود را که حضرت خضر است، اثبات میفرماید:
اول ـ مقام عبدیت خاص «عَبْداً مِنْ عِبادِنا».
دوم ـ تحقق رحمت بیواسطه از مقام عندیت «رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا».
سوم ـ کرامت علوم لدنّی بیواسطه «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً».
هر سالک و نیز هر مقتدا باید تا حد امکان و به نسبت دارای این شرایط گردد. کسی که دارای این شرایط نباشد، مقتدایی را نشاید.
ای سالک! بالاترین تعلیم است برای ما که در این مسیر، قدم اول، عبدیت است. تا سالک از رقّ ماسوای حق آزاد نشده مقام عبدیت را نیابد. سالک باید از خود و حتی از سعادت و شقاوت خود آزاد شود. تا او با سعادت و شقاوت و با خود پیوند دارد، آزاد نیست.
قدم دوم، کمال شایستگی برای تحقق رحمت بیواسطه است. بهرهمندی هرکس از این نور الهی به نسبت رفع حجب اوست. بنابراین تا همه حجابات برطرف نشده در حد کمال نتواند از این نور الهی بهرهمند گردد.
حضرت رسول اکرم (ص) تا کمال رفع حجابات حاصل نشده بود، به واسطه، وحی را درمییافت «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمینُ عَلی قَلْبِکَ». چون شب معراج کشف حجابات شد، بیواسطه وحی را دریافت نمود «فَاَوْحی اِلی عَبْدِهِ ما اَوْحی».
قدم سوم، برخورداری از علوم غیبی و لدنی. البته هرکسی به مراتب علم و معرفت خود میتواند از نور رحمت الهی، از علوم غیبیه و علوم لدنی بهرهمند گردد.
برخورداران رحمت سه طایفهاند: عوام و خواص و خاصالخاص. عوام و خواص، به واسطه دریافت میکنند، و خاصالخاص بیواسطه. برخورداری عوام از صفت رحمانیت است «سَبِقَتْ رَحْمَتی غَضَبی». برخورداری خواص از صفت رحیمی است «نَبِّیءْ عِبادی اَنّی اَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ». برخورداری خاصالخاص از صفت «اَرْحَمُ الرّاحِمینَ» است که از تجلیات صفات الوهیت و محو آثار انسانیت و بشریت، و نیز از محو نقوش علومروحانی و عقلی و سمعی و حسی میسر میگردد.
سالک ابتدا بیضه صفت است و هنوز به مقام مرغی عندیت نرسیده، او باید از مألوفات خود روگردان شود تا استاد الهی او را نصیب گردد. استاد الهی سالک را بیضه صفت، زیر بال و پر ولایت خود گیرد و بر پرورش او همت گمارد و مراقب حال او شود. همچنان که مرغ در بیضه تصرف کند و آن را به مرغی تبدیل نماید، استاد نیز سالک بیضه صفت را به توفیق حق به مقام مرغی عندیت رساند.
مرغ ظاهر از قشر بیضه به دنیا بیرون آید زیرا که او را از بهر دنیا آفریدهاند، اما مرغ معنوی از اندرون به دریچه ملکوت بیرون رود، چون او را از بهر آن عالم آفریدهاند. از صلب ولایت و رحم ارادت و مقام عندیت «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» متولد شود. این توفیق سالکی راست که راه بندگی و عبدیت رود و علم ظاهر را تسلیم علم باطن نماید.
بندگی شرایطی دارد، باید بنده خدا منفرد و مجرد باشد، نه بر دل غباری نه بر پشت باری، نه در سینه آزاری، جامه جفا چاک کرده و ملبس به لباس وفا و تقوی شده است. صالحین آنانند که خار اختیار در مجاری اقدار از پیش پای خود برکندند. سر نفس نصیب طلب را به صمصام تواضع بیفکندند تا به مرتبه اعلای عبودیت رسیدند.
بندگی به نصیب آمیخته و به حظ نفس آلوده شده، کسی که خدا را به نصیب میپرستد، این بنده نصیب است نه بنده خدا.
حضرت موسی سلام الله علیه، کلیم خدا به نزدیک استاد الهی حضرت خضر آمد تا از تعالیم عالیه او بهرهمند گردد. اما چند بار بر استاد خویش اعتراض نمود، یکی درباره کشتن غلام و دیگری درباره شکستن کشتی. نیروی نفس نصیب طلب او را تحریک میکرد، با آن همه تعهد، تعهد را فراموش مینمود لکن حضرت خضر صبر همی کرد. چون دیگر بار نفس او را بجنبانید آن استاد الهی فرمود «هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ».
دنیا کامگاه مردان الهی است، بدین معنا که سعادت ابدی را در این دنیا تحصیل میکنند. ای سالک مبادا در اثر غفلت این کامگاه برای تو دامگاه شود. این دنیا برای حضرت آدم ابتدا دامگاه بود، ولی به توفیق حق برای او کامگاه شد. آن سالک اول، آن چشمه لطف ازل، آن اعجوبه صندوق قدرت را چندی میان مکه و طائف در مهد عهد معارف بداشتند. آن شور بخت ابلیس بر وی گذر کرد و با دست حسد، نهاد او را بجنبانید اجوف یافت و گفت میان خالی است و از میان خالی کاری ساخته نیست. امااقبال ازل در حق آدم، او را چنین پاسخ داد: باش تا چندی بعد باز راز او در طیران آید، اولین کسی که صید کند تو باشی. او چنین گفت «رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا» او را مقام «ثُمَّ اجْتَبیهُ» کرامت فرمودند.
سالکا بدان آفات بسیاری در پیش پای توست و به هزاران ابتلا راهزنان میخواهند ترا مبتلا سازند و در سراسری جهان برای تو هفت دام و هفت دانه بگستردهاند «زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْاَنْعامِ وَالْحَرْثِ».
سالکا! اگر به عوض هفت دانه، یک دانه بودی، این نفس بهیمه صفت، دانهخوار آن بودی. اگر فضل و رحمت خدا بر ما نرسد، توفیق رهایی کی ما را نصیب گردد!
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.