توکّل و آرامش قلبی 2009/05/05
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
توکل و آرامش قلبی
کلمه اسلام از سلم، ضد ستیز به معنی بندگی و فرمانبری است. یعنی انسان خود را به آئین ایزدی بسپارد و در مقابل، نعمت آرامش و سکون دل بیابد.
به موجب آموزش قرآن، بشر طبیعتاً طالب صلح و امنیت است. به فرموده عارفان، بشر از یک اصل پاک جدا شده و در گرداب جهان مادی افتاده دست و پا میزند تا از آن رها شده، به صورت نخستین که تجرد و پاکی است برگردد.
دین حق آن است که مطابق فطرت و طبیعت بشر باشد تا به آسانی آن را بپذیرد و سبب تکامل او گردد. از اینرو اسلام با اموری که مافوق یا مادون طبیعت بشر باشد، مخالف است و دوری از جامعه و گوشهنشینی و رهبانیت را نمیپذیرد. اسلام ذهن بشر را از مادیات قطع نکرده بلکه به اندازه لزوم به آن مشغول میسازد تا از راه علوم مادی او را به شاهراه تجرد رهبری نماید، یعنی از مجاز به حقیقت برد. چه در این دنیا قطع تعلق از مادیات ناممکن است، منتها امتیاز در کمیت و کیفیت ارتباط با آن است.
انهماک بشر در مادیات برای طلب آرامش دل است ولی او به جنبه ضعیف که ترس و وهم است، متوسل شده لذا برعکس مقصود، پریشانی و بیقراری او افزون میگردد. آموزش اسلام چنین روح مضطرب را آرامش میدهد و معالجه درد روحی را بر طبق آئین طبیعت میکند تا به آرامش دل که خواست فطرت اوست، نایل شود.
افرادی که فاقد ایمان و توکل به خالق کائناتند، در تشویش و ناراحتیهای فکری به سر میبرند و این از عوامل اصلی بدبختی آنهاست. اما اهل ایمان، آن نجیبزادگان واقعی، دارای روحیه قوی و نیرومندند و زبونی و فرومایگی به حریم جانشان راه ندارد. انبوه تحقیرها و شکستهای پی در پی قادر نیست که استقلال و شخصیت آنها را از بین برده و مأیوسشان نماید. نیرو و نور ایمان در ضمیر مردان حق، همانند سد محکمیدر مقابل طوفانهای حوادث مقاومت میکند.
افراد بیایمان از لذات معنوی و متعالی محرومند، اما عارف الهی که تمام امورش برای حق و پیشرفت دین است، در هر حرکت و اقدامی برای او لذتی است. حضرت مولی الموالی علی (ع) میفرماید: خداوند متعال دوست دارد کسی را که خیرخواه همگان باشد. فردی که استفاده جامعه را بر منافع خود مقدم میدارد، لذتی برتر از تمام لذات اورا عاید میگردد ولو در ظاهر متحمل ناگواریها و ناملایمات باشد.
پیشوایان مقدس آسمانی برای درمان عقدهها و بیماریهای روحی و روانی مردم از نیروی شفابخش علم و ایمان استفاده میکردند. آنان در این مبارزه مقدس از تمام مبانی علمیو دقایق روانی بهره گرفته با تکیه بر قدرت بینظیر ایمان، دلهای ناراحت را شفا میدادند «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». امروزه نیز تأثیر مهم ایمان در بهبود بیماریهای روانی بر عموم دانشمندان جهان به اثبات رسیده و روانپزشکان با استفاده از این نیروی معنوی به نتایج درخشانی نایل آمدهاند.
میزان بهره مندی از توکل به حق تعالی به نسبت مراتب ایمان است و عالیترین مرتبه برخورداری از لذات واقعی، از آن عارفان الهی است که صاحبان ایمان در مرتبه کمال هستند.
تطهیر قلب از اعتماد به خلق، یکی از ابواب بزرگ معرفت و از شؤون توکل است و در آیه شریفه «وَ عَلَی اللهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» از شرایط ایمان شمرده شده است. صاحب توکل مقام بسیار والایی در پیشگاه الهی دارد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی در یکی از کتب سماوی چنین میفرماید «به عزت و جلال و بزرگواری و مقام سلطنتام سوگند، هرکس از غیر من آرزویی کند، او را به ناکامی کشانم و جامه خواری بر اندامش کنم و از مقام قرب خود به کناری زده و از وصل خویش دورش سازم.
آیا او در سختیها به جز من از دیگری آرزومند است؟ و حال آن که سختیها به دست من است. آیا به غیر من امیدوار است و با پنجه خیال در دیگری را میکوبد؟ و حال آن که کلید درهای بسته به دست من است. در خانه من به روی کسی که مرا بخواند باز است. چه کسی در مصیبتهای خود مرا مورد آرزوی خویش ساخت که من او را به آرزویش نرساندم؟ و چه کسی در پیشامد بزرگی که برای او کرده بود، به من امیدوار شد که من امید او را از خود بریدم؟
من آرزوی بندگانم را در خزانه غیبم نگهداری کردم و آسمانهایم را با فرشتگانی که با نیروی خستگیناپذیر به تسبیح من مشغولند پر کردم و به آنان دستور دادم که درهای اجابت را میان من و بندگانم نبندند، لیکن اکثر بندگان به گفته من اعتماد ننمودند.
کسی که مصیبتی از مصیبتهای من بر او شبیخون زند، مگر نمیداند که جز من احدی قادر به برطرف کردن آن نیست، پس چرا آن مصیبت زده از من غافل است؟ اینمن بودم که آنچه را از من نخواسته بود به او عطا کردم، سپس آنگاه که داده خود را از او باز پس گرفتم از من باز نخواست و از دیگری خواستار شد.
مگر آرزوها در نزد من متوقف نیست؟ جز من که به آرزوها پایان بخشد؟ اگر اهل آسمانها و زمینم همگی به یکباره دست امید و آرزو به سوی من دراز کنند و من به هریک از آنان به اندازه آرزویشان عطا کنم، ذرهای از ملک من کم نشود، چگونه کم شود ملکی که من خود قیوم و سازنده آنم؟!»
حضرت موسی کاظم (ع) میفرماید: باید که در همه کارهایت به خدا توکل کنی و هرچه با تو کرد از او راضی باشی و بدانی که خداوند متعال هیچ خیر و فضلی را از تو دریغ نکند و نیز باید بدانی که حکومت در امور با خداست.
بنابراین روایات، توکل ثمرهای است از ثمرات شجره طیبه توحید که در قلب انسان ریشه دوانده، و تا کسی به این مقام نرسد بویی از توحید عرفانی و حقیقی به مشام او نخواهد رسید و راهی به محفل قرب و مجلس انس نخواهد داشت.
ایمان که پایه توکل است کسی راست که از اقرار به زبان و تصدیق عقلی گذشته به حریم قلب وارد شده باشد و کلمه مبارکه «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ» با قلم عقل بر لوح دلش نگاشته شود. این ایمان مستلزم تقوای تام و مجاهدات و ریاضات شرعی است تا در اثر آنها انشراح صدری به سالک دست دهد و سینهاش محل اشراق نور توحید گردد. آنگاه در پرتو حق ببیند که فاعلیت مطلقه دار وجود در انحصار ذات اقدس الهی است و او متفرد در ابداع و اختراع است. چون این حال در قلب او منکشف شد، به غیر او امید نبسته و جز او ثقه و اعتماد ننماید و مییابد که همه مسخر قدرت اویند و هیچ ذرهای را در آسمانها و زمین استقلال نیست.
حقیقت توکل آن است که انسان از روی اختیار برخیزد و خیمه رضا و تسلیم بر کوی قضا و قدر زند، و سر مطالعت بر مطالع مجاری احکام نهد تا از پرده عزت چه آشکار شود. فردا چون هنگام بار رسد و سؤال کنند، از آنان که بر مقام توکل استقامت ورزیدند و در منازل عبودیت، صدق به جای آوردند نیز سؤال کنند، لکن سؤال تشریف نه سؤال تعنیف.
پس طالب حقیقی باید دامن همت بر کمر زند و تا ممکن است پیوند دل را از دنیا بگسلد و ریشه محبت دنیا را قطع یا اقلاً سست نماید تا از خطرات و عواقب وخیم آن که بر باد دادن ایمان و آشفتگی امور دنیا و آخرت است محفوظ و در امان باشد.کسی که از لذات دنیوی چشم بپوشد و طالب لذایذ حاصله از حکمت شود و نفس خود را به زینتهای روحانی آرایش دهد، در همه اوقات مهیای مسافرت به عالم آخرت بوده و مرگ را استقبال خواهد کرد، حصول این مقام جز با تعقل ممکن نیست.
عارفی گوید پس از آن که به ملاحظه و مداقّه در اشیاء خود را خسته کردم، اندیشیدم که مبادا آنچه بر راصدین کسوف حاصل میشود، بر من نیز وارد گردد. چه نظرکنندگان به خورشید اگر بی احتیاطی نموده و حایلی در میان ننهند، ممکن است کور شوند. لذا ترسیدم که اگر اشیاء را با چشم تن بنگرم و برای درک و شناخت آنها حواس ظاهری خود را به کار برم دیده عقلم نابینا شود. پس دانستم که باید به عقل رجوع کرده و حقیقت را تا حدی بدین وسیله ادراک نمایم. البته گرچه تمثیل فوق ممکن است کاملاً صحیح نباشد و معتقد نیستم که سنجش عقلانی امور به مثابه نگرش از وراء حایل و حجاب باشد، ولی نگریستن به عوارض اشیاء، نزدیک به این حال است. لذا عقل را برگزیدم و بنا را بر این گذاشتم که احسن وجوه را پایه و اساس بگیرم، آنچه را که بهتر یافتم، حقیقت دانم و آنچه را که با نیکویی موافق نبینم، غلط و خطا پندارم.
سالک الهی باید همه اعمال خود را بر وفق علم و ارادت و حکمت انجام دهد. خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید «وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ». در این آیه «کَلِمَتْ» مشتمل بر سه اصل است: علم، ارادت، حکمت. سبقت علم آن است که پیش از کرد، دانست که میبایست کرد. سبقت ارادت آن است که آنچه دانست کرد، خواست کند. سبقت حکمت آن است که آنچه کرد، راست کرد و به سزا کرد.
او را ناآمده نقد است و گذشته یاد. این تویی که باید از ناآمده بیاندیشی و گذشته را یاد کنی و نگهداری. او را گذشته نباید یاد کرد که آن در علم اوست، و از ناآمده نباید اندیشید که آن در حکم اوست، و نباید نگهداشت که آن در ملک اوست.
حکمت فعل بر صواب است و نطق بر صواب. فعل بر صواب آن است که وزن در معاملت نگاهداری، مخصوصاً در معامله با حق. نطق بر صواب آن است که هر سخنی را به جای خود نهی و آن را به همانندش پیوند دهی، و آخر هر سخن را به آغاز آن متصل گردانی.
حضرت رسول اکرم (ص) فرموده: حکمت سراج منیری است که خدای تبارک و تعالی در دل اهل تفکر مینهد. هرچه گوید به نور آن حکمت گوید، هرچه بشنود به نور آن حکمت شنود، هرچه بیند به نور آن حکمت بیند.اگر مراتب تفکر و تعقل الهی کسی به کمال رسد، خدای تبارک و تعالی او را از علم حکمت برخوردار فرماید و در ردیف عاشقان جمال قرار دهد؛ عاشقان جمال حق، اهل حکمت اند. قرآن مجید اتصالاً توصیه به تفکر مینماید، تفکر الهی. ساعتی تفکر برتر از عبادت هزار ساله بلکه برتر از عبادت ثقلین معرفی شده است. خوشا بر اهل تفکر که آینده نگرند. اهل قضاوت باید اهل تفکر باشند؛ بدا بر حال آن قاضی که از عقل الهی محروم شود.
اما تفکری که معلول عقل ظاهری باشد، فاقد ارزش است و نتایجی که ارائه میدهد، حقیقی نیست، از اینرو نباید بر عقل ظاهری متوقف شد. قبل از اقدام به هر کاری باید با تفکر خیر و ضرر آن را محاسبه نمود. باید از ضرر کثیر اجتناب ورزید و به امری اقدام کرد که در آن خیر کثیر باشد. در اقدام به کاری که هم مشتمل بر خیر کثیر است و هم ضرر یسیر، طوری عمل کرد که آن ضرر یسیر هم به ظهور نرسد. چنین تفکری انسان را به حکمت میرساند و مراتب توکل سالک را بالا برده، او را به کمال انقطاع از ماسوای حق نایل میگرداند. مقام باطنی هرکس در پیشگاه خدای لایزال به نسبت مراتب انقطاع اوست.
ای سالک! سفر قیامت بس طولانی است، زاد تقوی گرفتن باید. از مقام سؤال، اندیشه داشتن باید. عقبه صراط بس باریک و تند است، طاعت را مرکب ساختن و دست از معصیت برداشتن باید. معصیت به نقد کرده و توبه به تأخیر انداخته. ای سالک از عاقبت کار اندیشهدار و بیش از این خود را تخم حسرت و ندامت مکار و وقت خویش را غنیمت دار.
ای سالک، آگاه باش که مراتب انقطاع تو به کمال رسد. روزگار جوانی را مغتنم شمار که «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ اَفَلا یَعْقِلُونَ». این آیه شریفه تنبیهی است عظیم که از خواب غفلت بیدار شوید و روزگار جوانی را غنیمت شمارید و عمل کنید پیش از آن که نتوانید. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمارید: جوانی قبل از پیری، صحت قبل از سقم, غنا قبل از فقر، حیات قبل از موت و فراغت قبل از اشتغال.
باید بدانیم تا سیر در معانی قرآن ما را حاصل نشود، به مقصد و مقصود نخواهیم رسید «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ». قرآنی که نه بر اوزان اشعار عرب است، نه مشابه سخنان آفریدگان، بلکه برهان نبوت و رسالت حبیب خداست، کهاز راه دلها برآمد نه از راه دیدهها «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ».
البته کلام خدا و بزرگان در کسی مؤثر است که حی باشد «مَنْ کانَ حَیّاً». حی درباره انسان، کمال ایمان و عقل است. ای حبیب من، انذار تو بر زنده دلان مؤثر است، ایشان میتوانند از پند تو بهرهمند گردند. کفار و جهال، مرده دلانند و در ردیف مردگان به شمار آیند و از انذار و پند تو برخوردار نگردند. ای سالک بکوش مراتب معرفت خود را نسبت به توحید به کمال رسانی. از تعالیم عالیه بزرگان و حضرات اولیاء غافل مباش که سعادت ابدی تو در پیروی از ایشان است.
خداوند متعال به حبیب خود فرمود «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ». کلمه سبحان، کلمه تعظیم و اجلال خدای تبارک و تعالی و تنزیه و تقدیس او از هر عیب و نقصی است.
در قرآن کریم، کلمه مقدس سبحان به دو معنی آمده، یکی تنزیه و دیگری تعجب. تنزیه مربوط است به ذات اقدس باریتعالی «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصینَ» و «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ». و معنی تعجب مربوط است به افعال خداوندی «سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ».
ای راهروان طریق حق، بکوشید خویش را مظهر صفات خدا گردانید، به طوری که مظاهر معانی سبحان در هر مرتبه در شما به مقام تحقق رسد تا بتوانید در حد کمال از ارزاق باطنی خداوند متعال بهرهمند گردید «لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ».
الهی چه عنایتی و چه مرتبت و درجتی بالاتر از این که در دارالشفاء رحمت خود جان خسته ما را درمان کنی. ای داننده آشکار و نهان، ای فریادرس فریاد کنندگان. خدایی که پاسخ گوید کوشش بندگان را به جزا و درماندگان را به وفا، دعا کنندگان را به عطا. خدایی که در ازل احسان او، در حال انعام او، در ابد افضال او.
ای خدای مهربان، آیا این خبر درست است که چون مؤمنین فردا به بهشت روند، بعضی از زوایای بهشت خالی مانَد و تو خلقی نو آفرینی تا آنان از نعمتهای بهشت برخوردار گردند؟ الهی باور کردنی نیست کسانی رنج نادیده و به مقام طاعت و عبادت درنیامده از نعمتهای تو برخوردار گردند، لکن بندگانی که سالها زحمت کشیده و دل بر کرم تو بستهاند، از نعمتهای تو محروم مانند!
الهی، ای پناه بیپناهان جز تو پناهی نداریم. ای چاره بیچارگان جز تو چارهاینداریم. ای اجابت کننده دعای از همه بریدگان، ای گنجینه فقیران.
الهی مشتاقیم که همواره ذکر تو گوییم اما نمیتوانیم. ذکر ترا میگوییم، ولی دل ما آرزوی ذکر دیگری را دارد. الهی ذکر خود را بر ما تعلیم فرما که دلهای ما جز با ذکر تو اطمینان نیابد. دلهای ما جز با یاد تو، جز به لقای تو آرام نگیرد.
الهی تشنه آب جمال توییم، این تشنگی را جز وصالت فرو نمینشاند. این سوز و گداز را جز لقایت خاموش نمیسازد. الهی حسرتمان را جز نسیم رحمت تو زایل نمیگرداند. ای آرزوی دل مشتاقان، ای منتهای آمال عاشقان.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.