تألیف قلوب به نظر حق 2009/05/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
تألیف قلوب به نظرحق
مکتب اسلام چنین تربیت میکند که همه باید جمع واحد شوند. جمع واقعی، تمرکز کامل روحی است و بر عکس، تفریق عبارت است از تشتت و پراکندگی افکار.
تمرکز روح به صورت دسته جمعی از میان بردارنده هر مانعی است، لذا اسلام مردم را چنان تربیت مینماید که سعادت ابدی خود را در تمرکز کامل روحی بدانند. جمع ظاهری اثر ندارد و عمده دعوت اسلام به اتفاق، اتفاق باطنی است نه ظاهری.
تمرکز کامل روح موقعی است که نظر خاص الهی با آن همراه گردد، چنان که فرمودهاند «یَدُ اللهِ مَعَ الْجَماعَهِ»، از اینرو باید اول متوجه به خالق لم یزلی و نور محض ازلی شد. قرآن مجید میفرماید که خداوند متعال نور آسمانها و زمین است و مثال نورش، شبیه چراغی است که در چراغدانی قرار گرفته. او آن کانون معنوی هستی است که هر نقطهای از شعاعش با مرکز مساوی است و تمام موجودات از اوست. آن نور ازلی در عین حال که مرکز فضای عالم است، محیط عالم هم محسوب میگردد که انوار آن از خلال تار و پودهای عالم امکان و منافذ مشکات جهان در آئینههای رنگارنگ موجودات تابش مینماید. اوست که قادر به زدودن موانع و تنویر و تألیف قلوب میباشد.خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید «وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعاً ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»: او بین دلهای آنان الفت افکند، اگر تو همه آنچه را که در زمین است انفاق میکردی، نمیتوانستی آنان را به هم الفت دهی، ولیکن خدا بین ایشان الفت برقرار کرد که او حقیقتاً مقتدر و حکیم است.
درک و فهم این آیه در اولین وهله مشکل است. زیرا کسی که از دیگری کراهتی دارد، در قبال مژده دریافت پاداشی بزرگ، حاضر است آن را فراموش نماید بلکه تبدیل به الفت و محبت کند. اما خداوند متعال خطاب به پیامبر خود میفرماید که حتی با انفاق تمام ثروتهای زمین هم این کار برای تو امکانپذیر نبود.
وقتی الفت یا کراهت نتیجه عوامل ظاهری است، تعویض بلکه تبدیل آن به سهولت انجام میگیرد. مثلاً اگر سائلی موفق به دریافت احسان نگردد، با نظر کراهت به طرف نگاه میکند، ولی با اجابت درخواست او آن کراهت تبدیل به سپاسگزاری میگردد. اما گاهی الفت یا کراهت ناشی از عاطفه و یا قوای منفعله و نتیجه عوامل و اسباب ظاهری مکرری است که در اعضاء بدن مخصوصاً در مغز و قلب، تغییرات عضوی ایجاد میکند. در هر دو حالت، این کراهت شباهت تامیبا غرایز طبیعی دارد و اساس آن، تغییرات شیمیایی است که در عضوی زنده صورت میگیرد.
این تغییرات در صورت تکرار، تقویت یافته و امراض جسمیو روحی بی درمانی ایجاد میکند و بسا که یادآوری آن عاطفه یا کراهت، بزرگترین محرک تشدید مرض میشود و شخص هر اندازه در تغییرات عاطفهاش بکوشد، موفق نگردد.
به عنوان مثال، مادری که هر روز فرزند خود را تحت شکنجه و عذاب دیگری بیند، امکان ندارد که کراهت او تبدیل به محبت گردد، ولو از دست آزار دهنده احسان بیند. این امر در اثر تغییرات عضوی است که در اعضاء حادث شده و مانع از حصول محبت نسبت به شخص آزاردهنده است. او محتاج تغییر عضو به عضو دیگری است تا آن را تبدیل به درک و شعور دیگری کند. او مانند کسی است که حس مخصوص خود را از دست بدهد، که تا آن را به کف نیاورده از احساس مخصوص به آن حس بیبهره است. این است غرض آیه کریمه فوق، زیرا آفریدن عضوی جدید و یا استرداد حس از دست رفته، قطعاً امری نبود که حضرت رسول اکرم (ص) با انفاق همه ثروتهای دنیا بین آنان، قادر به انجام آن باشد.
این آیه کریمه در حکم معجزات قرآنی است و تاکنون بسیاری از دانشمندان ومحققان صاحبنظر درباره عواطف، متوجه اینگونه تغییرات عضوی نشدهاند. اندکی تفکر در این زمینه، حکمت و عظمت قرآن مجید را بر ما روشن مینماید.
ترس سخت ناگهانی، گاه آثارش به قدری شدید است که سبب سفیدی موی سر، مرض بَهَق و یا اضطراب و رنج دائم گشته و در مواردی درمانپذیر نیست. همینطور گاهی کراهت مستمر، تغییرات عضوی ایجاد میکند که حتی بعد از زایل شدن علت، باز هم علاجپذیر نبوده و برگشت آن به حالت طبیعی، فوق طاقت انسان است.
بنابراین سالک باید همواره بر عجز خود مقر و معترف باشد، از کبر و غرور و خودبینی اجتناب کند، در برابر عظمت پروردگار متعال خاضع و خاشع باشد تا مشمول لطف و نظر خاص حق شود و عشق الهی در کانون قلبش شعلهور گردد.
عاشقان حق از الست مست آمدند و از باده الست سرمست آمدند، که مشتاق و عاشق وطن اصلی خویشند و با دنیا نیامیزند. چنان که اگر قطره روغنی را زیر دریا و میان گل نهند، به تدریج از آن گل جدایی جوید و به آن همه آب نیامیزد، اگر فرصتی یابد به یک ساعت روی آب آید و جملگی آب را زیر قدم آرد و بدان همه جواهر التفات نکند. ولی اگر قطره دیگری روغن یابد، دست موافقت بر گردن مرافقت اندازد و اگر از دولت وصال، شرر آتشی یابد خود را فدای آن سازد.
نفوس انسانی که قطرهای از دریای دنیا هستند، زود با دنیا درآمیزند ولی ارواح خدایی با آن نمیآمیزند. اگر از دولت وصال شرر آتش تجلی حق بینند، به همگی وجود در او آویزند و جان خویش را بذل او کنند، بسوزند و از این سوختن بوی خدایی برخیزد و مشتاقان را سرمست گرداند.
چنان که آتش بر عود مبارک است که بوی نهفته او را آشکار سازد، آتش تجلی حق بر مشتاقان نیز مبارک است. عزت عود از آتش است، اگر آتش نبود میان عود و سایر چوبها چه تفاوت بود؟ عود وجود عارفان در آتشی که بر او مبارک است، میسوزد و این سوز هرچند بیشتر باشد، دل مشتاقان را نیز بیشتر میسازد.
سعادت ابدی در عمل به سخنان عارفان است. سخنان ایشان بعد از قرآن مجید و حدیث نبوی و برگزیدگان او، بالاترین سخنهاست. زیرا سخن ایشان نتیجه حال است نه ثمره قال، از عیان است نه از بیان، از اسرار است نه از تکرار، از جوشیدن است نه از کوشیدن.
الهی ترا به جان عارفانی که به کلی شجره وجود انسانی خود را چون عود در آتشعشق تو سوختند، این سوختن را بر همه مشتاقان و آرزومندان نصیب فرما.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.