ورود به عالم ملکوت 2009/04/13
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
ورود به عالم ملکوت
بنا به کلام الهی و سفرای او انسان را در این دنیا دو تولد است: تولدی است که هستی آن از قدرت و نیروی اختیاریه انسان خارج است؛ و تولدی دیگر است که در قدرت و اختیار خود انسان است و به خواست او تحقق مییابد.
اوصیاء و اولیاء فرمودهاند که تولد اول، تولد فرعی است و تولد ثانی، تولد اصلی. بسا افرادی که از تولد اصلی بینصیباند. دعا و ذکر مشهور «یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْاَبْصارِ یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْاَحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا اِلی اَحْسَنِ الْحالِ» ظاهراً مربوط به تحویل سال، و باطناً مربوط به درون انسان است و نه به امری خارج از نفس او.
عرض تبریک و تهنیت به کسی وقتی شایسته است که به او مقام معنوی و یا عظمتی عنایت شود. اگر تحول حقیقی و باطنی در وجود سالک متجلی شد، آنگاه این تبریک شایسته و سزاست اما بدون تحول دل، تبریک نه معنایی دارد و نه بهایی. این مقام نیز مراتبی دارد، عوام را مراتبی است و خواص را مراتبی و خاصالخاص را مراتبی؛ هرچه مراتب آن تحول بالاتر، عظمتش افزونتر.
تحول در حقیقت، تحول الهی دل است که انسان از خود و عالم خود بگذرد؛ از هستی مجازی قدم به عالم نیستی نهد؛ از دنیا و بلکه عقبی رها شود؛ ذمائم اخلاقش مبدل به حمائد گردد؛ صفات غیر الهی او تبدیل به صفات الهی شود؛ از ماسوی بگذرد و به مقام انقطاع رسد و مراتب آن را به کمال رساند.
البته نظر نه ترک دنیا که طرد غفلت است. آنچه انسان را از خدا غافل کند، دنیاست ولو فاقد پشیزی باشد. اگر کسی در آتش فقر و فاقه بسوزد، لکن حرکات او غیر الهی باشد، دنیاست. اما اگر فردی از نظر امکانات دنیوی غنی باشد ولی از قانون مقدس الهی سرپیچی نکند و از خدا غافل نشود، برای او دنیا محسوب نگردد.
پس تولد و تحویل سال ظاهری را فضیلتی نیست، فضیلت در تحویل سال درونی و تولد باطنی است. تولد اصلی وقتی نصیب انسان میگردد که مراتب نور احسن الحال در او به مقام تحقق رسد.
اشرفیت انسان و مجد و امتیاز او بر سایر موجودات بدون این تولد امکانپذیر نیست. چه صرفاً با تحویل سال و عرض تبریک و تهنیت، بدون تجلی نور الهی و گام نهادن به عالم اشرفیت، آن شرافت تحقق نمییابد.
عید حقیقی در این تولد ثانوی است و آن را روز مشخص و ساعت معینینیست. هر روز و شب و هر ساعتی که سالک به توفیق الهی به این حال معنوی رسید، برای او عید عظمی است. در این موقع است که شمس هدایت و سعادت از مشرق آسمان قلب او طلوع میکند.
باید این منصب و مقام معنوی و این خلعت الهی را از درگاه او مسئلت کرد. زیرا انجام امور خیر منتسب به حق تعالی است و خود فرموده که از من بخواهید «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ».
اگر به توفیق الهی این خلعت نصیب سالکی گردد، حق تعالی به سمع دل ندا میدهد که ای بندگان من خاموش، کسی را که این تولد و این کمالات و این خلعت وصال نصیب شد، تبریک گوی او منم!
حضرت عیسی (ع) فرموده «لَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ الرَّبِّ الْاَعْلی مَنْ لَمْ یُولَدْ مَرَّتَیْنِ»: کسی که دوبار متولد نشده، نمیتواند وارد ملکوت اعلی شود. تولد نخستین انسان، همان تولد طبیعی از والدین است و حرکت با قانون بشری، لکن این حرکات نمیتواند انسان را به منطقههای ارزشی و عالم نورانی برساند. شرط تولد ثانی و ورود به عالم ملکوت، تزکیه، تخلیه و تصفیه دل است.
بدون این تولد و گام نهادن به عالم اشرفیت، رشد و شکوفایی نیروهای باطنی امکانپذیر نگردد، وارستگی او به مرتبه کمال نرسد و روح او با روح کلی ارتباط نیابد.
از علائم تولد حقیقی، آغاز نهضت اصلی معنوی و تحول روحی متعالی در او است. وقتی این تولد در سالکی به کمال رسد، از کمالات و علوم باطنی بیشماری برخوردار میشود، به طوری که پرتو تعلیم و تربیت او یک افق روشن و لایتناهی در عالم دانش و بینش ایجاد میکند.
در حقیقت علت اصلی نورانی شدن جهان بر انسان، تقویت نیروهای روحی و به فعلیت رسیدن آنهاست. وصول به این مقام، بدون تخلق به اخلاق الهیه و متصف شدن به صفات الهی امکانپذیر نیست. همانند این که وقتی دختری میتواند عاطفه مادری را با ذائقه باطنی بچشد که بُعد مادری او به مقام فعلیت درآید. چه عاطفه مادری نه با دیدگان ظاهری قابل رؤیت است و نه با نیروی لامسه و شامه قابل لمس و استشمام، باید آن استعداد او به مقام شکوفایی رسد تا بداند عاطفه مادری چیست.
گرچه در مناجات حضرات معصومین آمده که کرامت الهی از فضل و رحمت اوست، اما این مراتب در همه صادق نیست. توجه خاص باریتعالی به نسبت فضایلمعنوی انسان است. لذا بدون حصول آن مراتب، شمع الهی در کانون دلش فروزان نگردد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نُورٍ»: کسی را که خداوند متعال برای او نوری قرار ندهد، در دلش نوری نیست.
لازمه حصول نور الهی، مجاهدت و ریاضت و استمداد از انوار الهی است نه امور ظاهری. تعلیم و تعلم ظاهری و کثرت علم ظاهری آن نور را ایجاد نمیکند. بزرگان فرمودهاند «لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَتِ التَّعْلیمِ وَ التَّعَلُّمِ بَلْ هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»: علم به زیادی تعلیم و تعلم نیست بلکه آن نوری است که خداوند متعال در قلب بندگانی که بخواهد، میافروزد.
تحصیل علم باید توأم با تفکر و تعقل باشد. علم مسموع بدون علم مطبوع، سودی ندهد. انسان باید از درون عالم باشد، علم باید از درون و فطرت بجوشد و در جان او شکوفا گردد والاّ حجابی بیش نخواهد بود.
ای سالک! در تحصیل علم درونی و باطنی بکوش؛ علم بیرونی باید توأم با علم درونی باشد. بدون علم باطنی و درونی، آنچه بیرون از توست به همراهت نمیآید، آن را رها کن و به دنبالش مرو که او ترا رها خواهد کرد و تو نیز مجبوری که رهایش کنی.
شرافت و کرامت روح در این است که به پست ننگری هرچند در تو رغبتی به وجود آورد؛ اگر وقتی علایقی در تو ایجاد کند، آن را رها کن زیرا در این سودا جز ضرر نخواهی دید. در این سودا جانت را دادهای و در قبال آن، کالای ارزندهای نگرفتهای.
از نشانههای دیگر تولد معنوی آن است که سالک علاوه بر این که خود به فرمان الهی «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ» تمسک به حبل متین الهی میزند، همانند حضرات انبیاء و اوصیاء چنان جاذبه الهی به وجود میآورد که ارتباط همه انسانها بر اساس محبت و اتحادی توحیدی باشد. چنین اتحاد که رکنی از ارکان اسلام است، یگانه وسیله برای نیل به اوج عزت و سعادت و بلکه کلید گنجینههای هر دو عالم است.
همه سفرای الهی دعوت به اتحاد و اتفاق توحیدی کرده و آن را عامل سعادت ابدی معرفی نمودهاند، چنان که اشرف کاینات میفرماید: من برای تحقق اتحاد توحیدی بین انسانها آمدهام تا شجره خبیثه تفرقهاندازی و نفاق را ریشهکن کنم و شربت محبت و عشق را به کام ایشان ریزم.
خودبینان و دنیاپرستان که تن به ذلت دادهاند، هرگز نمیتوانند واجد مقام و منصب الهی یقین و اتحاد توحیدی گردند. ملتی که فاقد اتحاد توحیدی باشد، بر مرادبیگانگان میکوشد و سرانجام همان میشود که آن مرد الهی فرمود: مردان شما طعمه لاشخوران بیابان و زنان و کودکان شما آواره میگردند.
دنیاپرستان آنانند که گوهر گرانبهای خود را در راه تحصیل دنیا فروختهاند. کدام بیشرمی بالاتر از این که انسان با خودبینی و خودخواهی و دنیاطلبی و نفاق و تفرقهاندازی بین مسلمین، منطقه حیات خود را به روی بیگانگان باز کند؛ آتشی به وجود آورد که علاوه بر هلاکت خود، هستی دیگران را هم به باد فناء دهد؟! خداوند تبارک و تعالی ممکن است هرگناهی را بیامرزد، مگر کسی را که تفرقهاندازی کند که این گناهی است نابخشودنی.
از جمله علائم تولد اصلی، ظهور نور استقامت در وجود سالک الهی است. استقامت از ابعاد سازنده روانی بوده و به منزله روح حالات سالک است. چنان که بدن بیروح را توان پایداری نیست، بدون ظرفیت و استقامت هم موفقیت و وصول به هدف نهایی ممکن نیست. خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید همه را دعوت و توصیه به استقامت میفرماید «فَاسْتَقیمُوا اِلَیْهِ».
استقامت، معلول رعایت اعتدال است و بدون آن موفقیت حاصل نشده منتهی به انحراف میگردد. در استقامت، نیروهای پایه به یک جهت متمرکز و مستقیم میشود ولی در اثر تمایل، نیروها و قوا تجزیه میگردد و انسان نمیتواند چنان که شاید و باید به همه وظایف، به خصوص به وظایف و تکالیف اجتماعی خود عالم و عامل گردد. در اجتماعی بشری هرچه تعداد صاحبان استقامت بیشتر، موفقیت هم زیادتر و عالیتر است. از اینرو باید نیروهای مقاومت فرد و جامعه به یک جهت اساسی متمرکز و مستقیم گردد.
تنها جهت و محور اصیلی که میتواند جمیع قوای فردی و اجتماعی بشر را متمرکز و مستقیم گرداند، عبارت از خالق متعال. اگر اهل ایمان با استمداد از حق خود را آماده استقامت قلبی کنند، از ناحیه اعلی ضمانت تحقق آن شده و پیروزی حتمی است. زیرا غالبیت و مغلوبیت، عزت و ذلت همه به دست اوست.
دشمنان دین به درستی این نکته را دریافتهاند که برای جلوگیری از غلبه مسلمانان و پیروزی آنان، باید در تمرکز قوای مقاومت آنان بر حول محور حق، رخنه نموده و آن را متمایل کنند تا قوایشان تجزیه و تضعیف گردد.
استقامت در مرتبه اول متضمن کمال توجه به احکام و اوامر الهی است. باید قوای مقاومت متوجه و متمرکز به فرامین الهی شود. بدون وقوف به اوامر و احکام الهی، سالککیفیت و کمیت حرکات ظاهری و باطنی را ندانسته و در نتیجه نمیتواند استقامت را به مقام تحقق رساند. در مرتبه دوم، استقامت متضمن کمال عدم توجه به غیر است. در توجه و گرایش دل به اغیار، قوا پراکنده میشود و با آن تفرق قوا استقامت امکانپذیر نیست.
کمال استقامت بعد از طی مراحل مذکور در عدم طلب آن است. زیرا وقتی استقامت به حد اعلی رسید، خدای تبارک و تعالی خود متضمن چنان نوری است و دیگر محلی برای طلب استقامت و پیروزی و یا حتی رؤیت آن باقی نمیماند.
حضرت شعیب (ع) فرمود «وَ ما تَوفیقی اِلاّ بِاللهِ» یعنی توفیق من جز از ناحیه خدا نیست. تلاوت ظاهر این آیت، همگان را میسر است ولی در باطن و حقیقت، بیان آن آسان نیست. سالک باید به مقام شهود برسد تا در آن مقام با تمام وجود گوید «وَ ما تَوفیقی اِلاّ بِاللهِ»، و این منوط به طی مراحل استقامت اختیاری است تا معنای حقیقی و نور الهی آن در او متجلی گردد.
کسی که به مقام شهود نرسیده و نور معنوی استقامت در او متجلی نشده، او را نرسد که شعیبوار دم از توفیق الهی زند؛ کلام او هنوز از پشت صدها حجاب صورت میگیرد، و چه فرق عظیمی است ما بین ایندو.
کسی که خواهان تولد اصلی است و میخواهد این خلعت پیروزی را بر تن کند، باید بداند که مراحل و منازل این راه، ناهمواریها، درهها و تپههایی دارد که طی آن با رفاه و آسایش مقدور نیست. سواری در ره هموار مستلزم ریاضت نیست، مردانگی آن است که در شب تاریک از ره باریک به سوی دوست حرکت کنی.
هرکسی را خواستند به بوستان محبت برند، اول سر او را گوی چوگان بلیت قرار دادند تا بوی محبت به مشام او رسد. وقتی سفرای الهی را خواستند به لباس نبوت ملبس سازند و به مقام رسالت و مکالمت برند، اول آنان را در بوته بلا بگداختند تا پخته شوند.
سالکی که خود را آماده طی مراحل طریق حق کرده، باید ظرفیت بزرگی در مقابل مشکلات و ناملایمات داشته باشد؛ از جمله باید با دلایل منطقیه و براهین حکمتیه به مخالفین و دشمنان پاسخ دهد و از حملات آنان باکی نداشته باشد.
ظرفیت، عامل نیرومندی برای پیروزی بر خصم است و فقدان آن، علت مهمی برای گریز و خالی کردن سنگر است. باید فراز و نشیبهای روزگار را گشته و به پیچ و خم آنها آشنا شود تا بر معرفتش افزوده گردد.در هر عصری منافقین و اهل دنیا وجود دارند، لکن مردان الهی به حرکات و صداها و جنب و جوش آنان اهمیت نداده به راه خود ادامه میدهند و از عوعو سگان این مسیر باکی ندارند. آنان که به اهل حق تهمت و افترا میزنند، سگان این مسیرند؛ البته بسی جای استغفار است که این سگان را به سگان معمولی تشبیه کنیم!
ای کاروانیان منزلگه کمال، به راه خود ادامه دهید که شما موفقید، چنان که خداوند متعال به حبیب خود فرماید «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللهِ حَقٌّ»: بردبار باش که وعده خدا حق است و آنان که یقین ندارند، ترا مضطرب نسازند.
مردان الهی که به مرحله اعلای تقوی و یقین قدم گذاشته و حقیقت را در بر گرفتهاند، چنان نور الهی آنها را فرا گرفته که اگر تمام دنیا در مقابلشان صفآرایی نماید، باکی ندارند. بلکه به قدری صاحب عظمت روحی هستند که دلشان بر جهالت ایشان میسوزد. چنین افراد میتوانند ابراهیموار ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده کنند و در فضای عالم لاهوت و ملکوت به پرواز آیند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.