از ناسوت تا ملکوت 2009/04/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
از ناسوت تا ملکوت
هریک از اشیاء و موجودات را ظاهری است و باطنی، خواه ظاهراً فاقد روح باشد یا ذیروح. در واقع اصطلاح بی روح، مجازی است وگرنه موجودی نیست که فاقد روح و باطن باشد. بنابراین چنان که در قبال هر عضوی از اعضای جسمانی انسان، عضوی باطنی است، هر موجود عالم ناسوتی اعم از این که ستارگان باشد یا اقمار و شموس و یا انوار و ظلمات نیز موجودیتی باطنی دارد که وجه ملکوتی و روحانیت اوست. آری عالم ملکوت، باطن و گنجینه بزرگ این جهان است، اما هرکسی را توان مشاهده این عالم و موجودات باطنی و معنوی آن نیست.
معمولاً اذهان عمومی با شنیدن کلمه نور، متوجه نور ظاهری یا فیزیکی شده و از درک نور و ظلمت معنوی ناتوانند. درک این که عدل و علم و معرفت، نور و بینایی است و ظلم و نادانی، ظلمت و نابینایی؛ حرکت در مسیر تعهد برین نور است و حرکت در مجرای حیوانی و بیبند و باری، تاریکی برای اغلب افراد بسیار دشوار است زیرا که از معرفت به دورند و توانایی مشاهده حقیقتی فراتر از محسوسات را ندارند. عدهای هم مدعی ایمان و اعتقاد به نور و ظلمت باطنیاند، لکن مراتب ایمان و یقین از عمل معلوم گردد و ادعای بدون عمل را ارزشی نباشد.
عمده تلاش کتب آسمانی و سفراء عظام الهی برای شناساندن نور و ظلمت باطنی و تأثیر آن بر سعادت و شقاوت انسانهاست. قرآن مجید در آیات متعددی به ظلمات و نور اشاره نموده، از جمله «اَللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَالَّذینَ کَفَرُوا اَوْلِیائُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ اُولئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»: خدا ولی و سرپرست اهل ایمان است، آنها را از ظلمات خارج ساخته به عالم نور وارد میکند، و کسانی که کفر ورزیدند سرپرستانشان طاغوتهایند که ایشان را از نور خارج کرده به عالم ظلمات وارد میسازند، ایشان اصحاب آتشاند و در آن ابدی خواهند بود.
خداوند متعال، قرآن و کتب نازله آسمانی را نور معرفی میفرماید «یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً»: ای کسانی که ایمان آوردهاید به تحقیق شما را برهانی از جانب پروردگارتان آمد و ما به سوی شما نوری آشکار نازل کردیم. مسلماًاین نور، ماوراء انوار ظاهری است، که فرمود «قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ».
«اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْریهَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ»: ما تورات را که در آن هدایت و نوری بود فرستادیم که پیامبران به واسطه آن نور حکم میکردند. «وَ آتَیْناهُ الْاِنْجیلَ فیهِ هُدًی وَ نُورٌ»: به حضرت عیسی انجیل را دادیم که در آن هدایت و نوری بود. «کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ»: این قرآن را به تو نازل کردیم تا مردم را از ظلمات به سوی نور خارج سازی.
حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء و بزرگان نیز همه نورند. طالب سعادت و کمال باید از این انوار الهی استمداد جوید.
منحرفین آنانند که از این معانی بیخبرند و به گمانشان اینها کلماتی بیمعنا بوده و جنبه تشبیهی دارند. آری درک و مشاهده حقایق و لمس آن با حواس ظاهری برای کسانی که هنوز از قیود عالم مادی آزاد نشدهاند، امری محال است.
افرادی که به این حقایق و اصول عالیه الهیه کفر ورزیدند، در واقع از عالم طبیعت و زندگی حیوانی قدم به عالم نور و عالم انسانی و حیات معقول نگذاشتند، جهان و موجودیت خویش را در نمودهای گسیخته خلاصه کردند و خود را از ارتباط با عوالم علیایی محروم نمودند و به دنبال سرابهای آبنما گشتند، ندانستند آنچه تشنگی سوزان آنان را برطرف میکند، خود آب است نه سراب! رفع تشنگی معنوی آنها تنها به واسطه درک حقایق و اصول عالی الهی است نه با ظواهر فریبنده دنیای مادی.
منکرین حقایق و انوار الهی برحسب کیفیت احوالشان چند گروهند:
اول ـ عدهای که انکارشان ناشی از ضعف درک و تعقل است. آنان نه بر اساس دلیل و برهان که به گمان خود تا حدی با احراز موقعیتهای مطلوب زندگی خود را بر حق میدانند، ولی برای فرار از اقامه دلیل جهت انکار را پیش میگیرند. باید بر مراتب تعقل ایشان افزود تا «نیست» را به «نمیدانم» تبدیل نمایند و سپس درباره نمیدانم به مقام تفکر برآیند. عمل به احکام و وظایف صادره از آن تفکر، موجب نجات آنان است.
دوم ـ افرادی که تابع شرایط موسمی و فصلیاند و در هر عصر و دورانی به رنگی و لباسی در میآیند. اگر زمانه مقتضی اثبات و پذیرش حقایق باشد، بپذیرند و اگر اقتضای انکار حقایق کند راه انکار در پیش گیرند! آنان از باطن بیخبرند، نه اثبات و پذیرش آنان مبتنی بر معرفت است و نه انکارشان. در تحولات اجتماعی از این گونه شعراء، نویسندگان، دانشمندان و علمای ظاهری بسیار مشاهده میشود. استقبال از آنانمسؤولیتزاست، زیرا سبب افزایش حال مجازیشان میگردد.
سوم ـ کسانی که بیان قلبی و ظاهریشان یکسان نیست. اینان برای حفظ موقعیتهای مطلوب خود به صفت نفاق و خودپرستی گرفتارند. دریافت قلبی آنان حق است، لکن گفتار ظاهری، بیان دل را از ارزش انداخته است.
قرآن مجید گرچه گاهی مشاهده انوار الهی و عوالم معنوی و حصول علوم غیبیه را در انحصار قدرت باریتعالی معرفی میکند، ولی امور غیبیه دوگونه است:
یکی اموری که شناخت ذات و ماهیت آنها برای انسان محال است، اما از روی آثار و معلولات باطنی میتوان به وجود آن علل و حقایق، یقین کامل پیدا کرد. دیگری اموری که بشر میتواند ماهیت و ذات آنها را حتی به تفصیل بشناسد، لکن به سبب احاطه عوامل طبیعی بر او، از مشاهده آنها ناتوان است.
حصول علم غیب و علم لدنی و مشاهده عالم ملکوت برای انسان میسر است. بعضی آیات قرآن علم غیب را برای انسان امکانپذیر میداند، و برخی آیات که آن را صرفاً به ذات اقدس الهی اختصاص میدهد، مقصود نفی ذاتی و استقلالی علم غیب از غیر حقتعالی است نه نفی مطلقیه آن. لذا منافاتی با این حقیقت ندارد که انسانهای متعالی به توفیق حق، عالم ملکوت را مشاهده نمایند و علوم غیبیه را واجد شوند.
اگر در بعضی آیات از لسان حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید «من علم غیب نمیدانم» برای جلوگیری از توقعات بیخردانه فاسقین و فاسدین است، و این که گوشزد فرماید که بشر در اثر عمل به حقایق الهیه و خروج از لجن زندگی مادی، میتواند به رؤیت ملکوت اعلی موفق گردد و علم لدنی برای او حاصل شود؛ علمی که نه با علل ظاهری و حواس طبیعی و ابزار مادی، که مستقیماً از پیشگاه الهی بر دل انسان حقیقی راه مییابد. چنان که به مقتضای فیاضیت مطلقه الهی، بر دل پاک حضرت خضر اعطاء گردید «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً».
خداوند تبارک و تعالی نیروهای بزرگی در کانون دل انسان به ودیعه نهاده، تا آنجا که حضرت علی علیهالسلام میفرماید «اَتَزْعَمُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغیرٌ وَ فیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الْاَکْبَرُ»: آیا تو میپنداری که جرم کوچکی هستی، در حالی که عالم اکبر در درون تو به ودیعه نهاده شده است.
انسان میتواند به نسبت معرفت خود از ظواهر عالم مادی گذشته با عالم لاهوتی و ملکوتی ارتباط پیدا کند، و خود را به مقامات عالیه حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاءبرساند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.