عقل باطنی ، شمس حقیقت 2009/03/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

عقل باطنی، شمس حقیقت

عقل نبیّ باطنی است، اوست که مجملات ذوات را به تفصیل صفات در می‌آورد و سرّ هر چیزی را آنچنان که هست عیان می‌سازد. جمع را به تفریق و تفریق را به جمع می‌رساند و کل را به اجزاء و اجزاء را به کل در می‌آورد. معانی دیگر عقل، قلم است و لوح که از خود بر می‌دارد و به خود می‌نویسد.در مرتبه‌ای قلم است و در مقام بیان و تبیان، نبی است و در مقام قبول، قلب است. قلب محل تفصیل معانی است، عین حیات جاودانی است و مقام تعیّن بنا و بانی است. از جهت حروف، قافش اشارت است به کمال قوت و قدرت، و لامش لب و جوهر و خلاصه اشیاء، و بائش به بسط حیات بر کل اشیاء و کائنات. در حال انصعاد، اعلی علّیین را و در حال انتزال، اسفل السافلین را حائز است. در مرتبه اول، کل نعم و در مرتبه ثانی، کل نقم و عذاب الهی را مشمول است.

سالکا ! بدان که شمس، صورت عقل الهی توست. همچنان که شمس منوِّر عالم است و به واسطه آن هرچه خام است پخته شود، و آنچه زاید است سوخته گردد و چون از مشرق سر برآورد، ظلمت شب را بزداید و روز روشن پدید آید، عقل الهی نیز چون از جیب غیب و از جبل جبلت انسان سر برآورد ظلمت شب جهل را به روز روشن علم مبدل گرداند, و به واسطه آن هرچه در وجود انسان خام است، پخته شود و آنچه زاید است سوخته گردد و هر صفتی که در نفس باشد بدو می‌نمایاند و پنهان را آشکار سازد و حل مشکلات کند و معدِّلات را به فهم آرد و مغیبات را کشف نماید و انسان به نور این عقل الهی در حد خویشتن به کنه کل اشیاء محیط گردد.

حصول کمال این حال به واسطه نوری است که او روح ارواح و قلب قلوب است، نقطه شهادت و غیوب است. کاشف کروب و مزیِّل عیوب است، مبین سر مکنون است و ماء انهار و بحور صدور است، مجمع انوار اسرار الهیت و ولایت است و معجزات کل انبیاء و اوصیاء و کرامات اولیاء از او حاصل است، زیرا که او مظهر حیات و علم و اراده و قوت و قدرت الهی است.

این عقول الهیه همه از یک مبدأند، چنان که حضرت خاتم‌الانبیاء (ص) و حضرت خاتم الاولیاء سلام الله علیه هر دو مظهر یک حقیقت‌اند اگرچه در خلقیت ظاهر دو شکل‌اند، یکی در اول زمان و دیگری در آخر زمان.

سالکا ! نظر از ماسوی بردار و از دایره شک، قدم بیرون نه و پشت بر تعدد و کثرات کن و روی به نقطه ازلی آر، که در این مقام است امن و امان و آرامش دل، و بدان که حصول این معنی به استقبال شدائد است. قرار و سکون حضرت یعقوب سلام الله علیه در عالم اعلی به جهت این بود که همچو یوسف در سجن مسجونی داشت، و هریک از مقربین و محبوبین الهی بی‌مسجون نبودند. اولیاء نیز در حد خویشتن استقبال شدائد کرده و قلب ایشان از حزن و ملال ماسوی رهایی یافته و به کعبه یقین رسیده‌اند.قلب در عالم اسماء اشارت است بر قادر بی‌چون، ولی در عالم انسان، آئینه وجه باقی است. منبع حکمت است و علوم، و محل سرّ مکتوم و کانون معارف الهی است. مخزن کنز خفی است، کان جواهرات ذات و صدف درّ صفات است. قصر حوران ارواح است، منبع فیض «فالِقُ الْاَصْباحِ» است. بقعه مبارکه به حقیقت، قلب است، وادی مقدس عشق است، محل طلوع شمس توحید است. ملایک صف برکشند گرد دل محبوب، و ظاهر شود موصوف در واصف معروف. قلب عارف کامل، مجمع جمله معارف الهی است، عین حیات جاودانی است.

سالکا ! بدان که کلام بدون رؤیت متکلم ناتمام است، زیرا کلام به تنهایی در مقام تلوین است و رؤیت در مقام تمکین و اشارت در تنزیل، بدین معنی است که فرموده «قالَ رَبِّ اَرِنی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی»

پس باید از مراحل و منازل تلوینات بگذری تا به مقام رؤیت رسی، و یقین وقتی حاصل شود که کلام با متکلم مشاهده گردد. چه کلام به تنهایی در پس غطاء و حجاب است و نیز امکان دارد در شنونده آنچه از استماع کلام در تصور آید، مراد متکلم غیر آن باشد، در این صورت ظن و تخمینی به دل راه یافته و حصول یقین امکان‌پذیر نیست. پس باید کلام را با متکلم مشاهده نمایی چنان که فرموده‌اند: خبر مراتبی دارد و معاینه مراتب دیگر، پس خبر همچون معاینه نتواند و در معاینه شک را وجودی نیست و شرک معدوم است.

این معنی دائماً واقع است میان اقرار و جحود، قیام و رکوع، و سجود و قعود. قیام مقام استکشاف و استغراق و ارتقاء و انباء و ارشاد و احتواء و استواء و اهتداء و انبساط است. و رکوع مقام کمال تواضع است و سجود مقام انکسار و نهایت عبودیت است و قعود مقام حضور و تمکّن و استقرار و رفع استار و کشف اسرار است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.