علم بشری و علم الهی 2009/02/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

علم بشری و علم الهی

در پهنه کائنات هر لحظه و آنی آفریدگان بی‌شمار به وجود آیند و پس از کمی اظهار حیات، دیده فرو بسته ظاهراً راه نیستی پیمایند. این گستره با عظمت، بسان کارگاه بسیار بزرگی است متشکل از ماشین‌ها و اجزاء گوناگون که وجود هریک مکمل دیگری است. زهی خیال باطل که کسی وجود یکی از این مهره‌ها و اجزاء کوچک را عبث داند و یا قطعه‌ای را بر دیگری ترجیح دهد. زشتی و زیبایی، کوچکی و بزرگی آنها، امری نسبی و اعتباری است و اصولاً زشت را به ارکان و جود و آفرینش راهی نیست و خلقت هر موجودی به حد کمال است نه ناقص و ناهنجار.

شناسایی کیفیت جهان آفرینش، ماوراء تصور مغز کوچک آدمی است. یافته‌های بشر پس از طی قرن‌ها و پیشرفت در راه تکامل مادی و معنوی از این همه کهکشان‌ها و میلیاردها ستاره، قطره‌ای از دریاست و او را توانی برای کشف و سلطه بر آنها نیست. نیروی تفکر بشر در مورد مسائلی همانند کمّ و کیف خلاء پیرامون جوّ و وسعت فضای کاینات، سرگردان و حیران است؛ همچنین در مسائل بسیاری قدرت دید او محدود بوده و از پشت پرده بی‌خبر است.

جهان هستی، آسمان‌ها و زمین، ماه و خورشید و ستارگان و از جمله انسان، به برکت علم خدای تعالی خلق شده‌اند و در خلقت آنها، علم اندک انسانی نقشی ندارد وقادر به درک راز و رمز آنها نیست. مثلاً خورشید این اخگر فروزان، پس از میلیاردها سال فعالیت هم چنان بدون نیازی به سوخت، نه نورافشانی و حرارت بخشی آن پایان پذیرفته و نه در جریان کار آن بی‌نظمی و نقص و ایرادی رخ داده است. علم بشر حتی در اوج آن قادر به ایجاد نور و حرارتی در حد یک چراغ دستی نیز نیست که مدام روشن بماند و نیاز به تغذیه سوختی نداشته باشد.

از سوی دیگر، آفتاب عالمتاب را چنان شکوه و عظمتی است که بشر را نرسد که با تمام توان علمی خود آن را از نور افشانی بیندازد، ولی نور مصنوعی و ابداعی بشر به آسانی آسیب‌پذیر است. مقایسه بین نور خورشید با نور مصنوعی، در واقع مقایسه اجمالی توانایی بی حساب علم خلاقه الهی با توانایی اندک علم بشری است، تا غافلین نپندارند که علمی ماورای دانش انسانی نیست.

همان تفاوت و نسبتی که بین نور خورشید با نور مصنوع بشری است. بین حکمت بالغه کتاب الهی با حکمت نارسای فلاسفه نیز وجود دارد. قرآن کتاب خداست «اَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ» و نجات بشر در مقدس شمردن حدود و حریم حکمت الهی و به کار بستن آن است، اما عمل به تعالیم فلسفه غیر الهی فیضی عاید سالک نکند. از این‌رو قرآن توصیه می‌نماید که در تجزیه و تحلیل امور جز حق، راه دیگری مپویید «فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ الضَّلالُ».

بنابراین تقریر حکمت بدون آشنایی و وقوف به تعالیم دینی، کاری است عبث که جز خستگی و خسران ثمری ندارد «بِالْاَخْسَرینَ اَعْمالاً». سخن را بدون انطباق بر موازین حکمت الهی، اعتباری نیست، معیار علم و عالم حقیقی را باید از منبع وحی الهی فرا گرفت «اِنَّ الْاَمْرَ کُلْهُ للهِ».

علیم از اسماء مقدس خداست، و عالِمْ جماعتی را گویند که اعمالشان بر موازین شرع، صالح شناخته شود و ترس از خدا آنان را از تخطی از احکام الهی باز دارد و در هیچ امری هوای نفس را دخالت ندهند «اِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»؛ عالم واقعی ایشانند ولو فاقد سواد خواندن و نوشتن باشند. اما در موازین فلسفه یا عرف، عالم به کسانی گفته شود که صاحب تحصیلات عالیه و آثار تحقیقی در یک یا چند رشته علمی باشند، ولی اگر شرایط الهی مذکور در آنان تحقق نیابد، هنوز شرعاً به آنان عالم اطلاق نگردد، هرچند در علوم بشری ظاهراً به کمال رسیده باشند.

علم راستین به دنبال خود تقوی و فضیلت آورد و در این صورت، علم و عالم هردو پاکند. اما دانشمندان و محققین بشری گرچه عضو برجسته و مفیدی برای جامعه‌اند، ولی دنیا از ثمره زحمات و مشقات آنان هم تحول و آبادی بسیار یافته و هم زیان‌ها و خرابی‌های بی‌حساب دیده است. علوم ایشان در عین امیدوار کنندگی، مولّد هیجان و ترس و وحشت است و بیش از توان سودرسانی، زیان بخش بوده لذا علمی ذاتاً پاک و مقدس نیست.

اهمیت امر آخرت و روز حساب در تزکیه نفس و کسب اعمال حسنه، بیش از آن است که در عقل و درک آدمی بگنجد. از این رو اهل ایمان باید خود را مدیون هدایت پیامبران دانند و بعثت آنان را عطیه با عظمت خداوند و تفضل خاص او بینند «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ».

اما کسانی که قدر این نعمت نشناسند و تلاش خود را مقصور به دنیاطلبی و التذاذ نفسانی کنند، خود عامل محرومیت از نیل به کمال خویشند که نخواستند بین نور و ظلمت فرق نهند «اُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ».

آدمی برای اخذ حقایق، سه عنصر مستعد چشم و گوش و دل دارد که اگر آنها را مطابق با موازین شرع از قوه به فعلیت آورد، به بسیاری از حقایق راه می‌یابد.

کسانی که تلاش و سعی آنان در خارج از حریم حق است، و در جهت گسترش دنیاطلبی سینه خود را به زیور برخی علوم می‌آرایند، آنان در وادی غفلت‌اند هرچند به مقامات چشمگیر نائل شده و مرجع احترام و اعتماد امثال خود گردند. زیرا این امتیازات عاری از حقیقت است و زمانی که محک امتحان پیش آید، به عیان دریابند که چنان دانشی نه تنها کمکی به حل مشکلات اساسی آنها نکرده، که سبب سیر قهقرایی آنان نیز شده است.

نگاهی به جریانات و قضایای روزگار نشان می‌دهد که طرح و اجرای انواع توطئه‌ها، خیانت‌ها و جنایت‌ها از ناحیه کسانی است که فاقد عقیده به اصول دین و حقایق الهی هستند و علوم و فنونشان در استخدام مقاصد فتنه‌انگیز است.

بنابراین عالی‌ترین سطوح و مراتب علمی، بدون همراهی تقوی و ایمان، در اصلاح و تزکیه نفس مؤثر نشده موجب تمایل به التذاذ ظاهری و تشدید فساد طلبی و سقوط از مقامات انسانی است. اما عجبا در این خواب عمیق غفلت، آنان خود را از مردان موفق و خوشبخت روزگار به حساب می‌آورند!

آری با سفسطه نه می‌توان به سعادت نائل شد، و نه حق را از نورافشانی و شکوهو عظمت انداخت. در عرصه روزگار ستیزه با حق، هرگز آدمی را به پیروزی نمی‌رساند. چشمه‌های انوار الهی بر دل‌های حقیقت‌طلبان چون آفتاب تابان است و گرد و غبار باطل، نمی‌تواند آن را از فروغ بخشی باز دارد.

غفلت همانند بیماری‌های جسمانی، دارای آثار و علائمی است:

اول ـ خودخواهی. بنای دین مقدس اسلام بر اتفاق قلوب و تحکیم وحدت و تقویت مبانی الفت بین مؤمنان است، تا به کلی احساس تنهایی و نگرانی از تضییع حقوق از بین رود. اما غافلان بیشتر به خود پردازند و به مشکلات دیگران وقعی ننهند. همواره چشم انتظار یاری دیگرانند ولی از یاری رساندن به دیگران دریغ ورزند «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَهً».

دوم ـ ستمگری. حاصل تبعیت از احکام الهی، سوق انسان به سوی یک زندگی آرام و معتدل، مطمئن و لذت‌بخش و خالی از هر گونه دغدغه و نگرانی است. لکن اهل غفلت توفیق خود را در احراز قدرت محوری و ستمکاری می‌جویند.

سوم ـ ناهماهنگی احوال درونی. هشیاران الهی همواره در مبارزه با نفس و حفظ حریم شرع هستند. اما غافلان از پاک‌سازی اعمال خود از مکر و حیله و تزویر عاجزند. ناهماهنگی ظاهر و باطن ایشان، معلول مطامع قلبی و میل آنان به تعدی به حقوق و منافع دیگران است.

چهارم ـ نوسان بین ایمان و کفر. بی‌توجهی به اعتقادات دینی و مقدم داشتن مصالح نفسانی بر مصالح الهی و انسانی است که آنچه را باب مصلحت خود می‌بیند به کار می‌بندد.

پنجم ـ کج‌طلبی. عامل دیگر کج‌طلب بودن در مقاصد دینی و طریقه‌های عملی در زمینه احکام الهی است. این کیفیت حتی در بسیاری از اندیشمندان دینی مشهود است.

در حکمت الهی و احکام دینی، هرگاه نتیجه تحقیقات با آیات قرآنی مباینتی نداشته باشد، با دستیابی به حقایق امور می‌توان به حل غامض‌ترین قضایا نایل شد. اما کتب رایج و مرسوم در این زمینه مانند اکثر کتاب‌های علم منطق، علم اصول، فلسفه و کلام، گرچه ظاهراً حاوی مطالب دلپذیرند، ولی توان حل معضلات حکمتی را نداشته، بلکه سبب تشدید ابهام قضایا و پیدایش شک و تردید نیز هستند. ارشاد طالبین از این طریق، سوق آنان به راه پر پیچ و خمی است که رهایی از آن هرگز امکان‌پذیر نیست؛مَثَل آن بدین ماند که کوری عصاکش کور دگر شود.

حصول معرفت راستین و نیل به سعادت جز با راهنمایی مردان الهی امکان‌پذیر نیست. تنها مطالعه و اتکاء به خود کافی نیست، باید تابع یک هادی الهی شد. آن راهنما و هادی الهی، حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء و علمای ربانی‌اند که علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه ایشان نصب شده، و مفاتیح کنوز خیرات و خزاین طاعات بر کف کفاف ایشان نهاده شده است. آنانند که حایطی بر دور روزگارشان کشیده، لذا صولت غوغای جنود شیاطین نتواند به ساحت اقدس ایشان راه یابد «اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ».

باید از محضر بزرگان و اولیاء برخوردار شد، آیات و بیناتی در دل مردان الهی است «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ». ای انسان به کجا می‌روی؟ گوهر شب افروز از صدف جویند، بیا صدف را پیدا کن، عسل مصفّی از نحل جویند، آفتاب رخشان از برج فلک جویند، نور معرفت از دل عارفان جویند.

بر پیرایه گل می‌کنند ولی تا زیر آن آتش نزنند گلاب ناید و بوی خوش ندهد. دل سالکین طریق حق چون پیرایه است که اولیاء خدا سال‌ها آن را پر از گل می‌کنند، تا آتش عشق بر دل نزنند، گل معرفت بوی الهی ندهد. ای سالک آتش عشق بر دل زن، این آتش، آتش بی‌دود است. زندگی این عاشق را آخر نیست، زندگی او به میخ بقاء دوخته، جان و دلش به خدا پیوسته است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.