علل و آثار وقفۀ معنوی 2008/11/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

علل‌ و آثار وقفه‌ معنوی‌

از جمله‌ فطریات‌ انسان‌ همانا تجددطلبی، نوخواهی‌ و حرکت‌ به‌ سوی‌ کمال‌ است. سالک‌ باید تا آخرین‌ نفس‌ در هر آنی‌ پیشرفت‌ نماید، هم‌ از نظر ایمان‌ و نورانیت‌ قلب‌ و هم‌ از لحاظ‌ علوم‌ و معارف‌ حقه. البته‌ برای‌ خریداری‌ این‌ گوهرهای‌ الهی، سرمایه‌ای‌ لازم‌ است‌ و دراین‌ میان، بزرگترین‌ سرمایه‌ سالک، عمر اوست. لکن‌ این‌ سرمایه‌ پایدار نبوده‌ هر آنی‌ در کاهش‌ است‌ و چه‌ بسا معادلی‌ به‌ جایش‌ قرار نگیرد.

بزرگان‌ فرموده‌اند: هرچیزی‌ که‌ از دست‌ رود، امکان‌ حصول‌ مجدد آن‌ هست‌ جز عمر گذشته‌ که‌ هرگز آن‌ را بازگشتی‌ نباشد. اتلاف‌ این‌ سرمایه‌ عظیم‌ الهیه‌ حسرت‌ها در پی‌ دارد، حتی‌ کسب‌ معادل‌ آن‌ هم‌ مغبونیت‌ است‌ مگر این‌ که‌ آدمی‌ در قبال‌ آن، موفق‌ به‌ اکتساب‌ گوهر بالاتری‌ گردد و شب‌ و روز مدام‌ معنویت‌ و نورانیتش‌ فزونی‌ یابد. آری‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ کمال، فطری‌ است‌ مشروط‌ بر آن‌ که‌ انسان‌ فطریاتش‌ را پاک‌ و مقدس‌ بدارد و الا‌ حرکت‌ و تمایلش‌ نزولی‌ است.

برخی‌ کوته‌ نظران‌ ضرورت‌ حرکت‌ تکاملی‌ را در تغییر و تبدل‌ ظاهری‌ جسته‌ و بدان‌ افتخار می‌نمایند، در حالی‌ که‌ هر تغییر و تجدد و نوخواهی، وسیله‌ پیشرفت‌ و تکامل‌ نیست. تغییر و تبدل‌ در شؤ‌ون‌ ظاهری‌ وقتی‌ تکامل‌ محسوب‌ می‌شود که‌ توأم‌ با معنویات‌ باشد وگرنه‌ در معنی‌ تنزل‌ است.

اگر سالک‌ طریق‌ حق‌ بر طبق‌ احکام‌ الهی‌ و اوامر و ارشادات‌ استاد الهی‌ حرکت‌ کند، مسلماً‌ بدون‌ وقفه‌ و مانع‌ پیش‌ می‌رود و هر روز بر مراتب‌ ارادت‌ و طلب‌ و عشق‌ او افزوده‌ می‌شود. توقف‌ در حال‌ و وضعی، حتی‌ تساوی‌ دو روز دلیل‌ مغبونیت‌ فوق‌ العاده‌ است، لذا بزرگان‌ فرموده‌اند: بدا به‌ حال‌ کسی‌ که‌ امروزش‌ با دیروز او برابر باشد. ایکاش‌ در آن‌ موقع‌ انسان‌ در یک‌ حال‌ توقف‌ نماید و نورانیت‌ آن‌ مرتبه‌ در او ثابت‌ بماند، لکن‌ ثبات‌ یا افزایش‌ نورانیت‌ آن، مستلزم‌ تداوم‌ طلب‌ است.

وقفه‌ معنوی‌ را علل‌ بسیاری‌ است، ولی‌ مهم‌تر از همه‌ توقف‌ در یک‌ حال‌ یا کاهش‌ نورانیت، از دو جهت‌ سرچشمه‌ می‌گیرد: یکی‌ اتکأ به‌ عقل‌ و معلومات‌ خود به‌ تصور وصول‌ به‌ مقصود و در نتیجه‌ بازماندن‌ از کسب‌ فیض‌ از منبع‌ دیگر. دیگری‌ ترک‌ منبع‌ الهی‌ در اثر وساوس‌ شیطان‌ و نفس، و یا توجه‌ و تمایل‌ به‌ منبعی‌ نازل‌تر از اولی.

در اثر وسوسه‌ شیطان‌ و اغوای‌ نفس‌ بسا که، انسان‌ از اصل‌ اعراض‌ نموده‌ به‌ سوی‌ فرع‌ حرکت‌ کند، بلکه‌ در مراحل‌ بدتر، از حق‌ اعراض‌ و به‌ باطل‌ اقبال‌ نماید، این‌ تخی‌لات‌ سبب‌ وقفه‌ و تنزل‌ می‌گردد. بنابراین‌ وقتی‌ تساوی‌ دو روز حکایت‌ از مغبونیتی‌ فوق‌ العاده‌ دارد، پس‌ مراتب‌ نازل‌تر و بدتر از آن‌ چگونه‌ خواهد بود!

مصونیت‌ از وقفه‌ و تنزل‌ منوط‌ است‌ به‌ عدم‌ اکتفا به‌ ظواهر و ملاحظه‌ مغز و باطن‌ امور،و این‌ مهم‌ بدون‌ اخذ علم‌ از سرچشمه‌های‌ اصیل‌ باطنی‌ و معنوی‌ امکان‌پذیر نیست. آن‌ منابع، حضرات‌ انبیأ و اوصیأ علیهم‌ السلام‌اند و در غیبت‌ آنان، بار سنگین‌ امانت‌ بر دوش‌ حضرات‌ اولیأ است. گرچه‌ پذیرش‌ آن‌ امانت‌ در اصل‌ و معنی‌ نسبت‌ به‌ همه‌ ابنأ بشر صادق‌ است، لکن‌ عملاً‌ شرایط‌ آن‌ امانتداری‌ در همه‌ جمع‌ نبوده‌ و فعلیت‌ ندارد.

انجام‌ هر امر الهی‌ مستلزم‌ حصول‌ شرایطی‌ است‌ که‌ از جمله‌ آنها، آشنایی‌ و وقوف‌ به‌ اصول‌ و فروع‌ و کلیات‌ و جزئیات‌ آن‌ امر است. البته‌ صرف‌ آشنایی‌ به‌ آنها بدون‌ اتصال‌ اصول‌ و فروع‌ به‌ یکدیگر، نمی‌تواند مثمرثمر باشد.

منبع‌ اصیل‌ الهی، آن‌ شخصیت‌ والا مقامی‌ است‌ که‌ به‌ اصول‌ و فروع‌ امور آشنا و به‌ ارتباط‌ آنها با هم‌ واقف‌ بوده‌ و تمام‌ حرکاتش‌ آمیخته‌ با چنین‌ علم‌ و معرفتی‌ است؛ مسلماً‌ او همان‌ فرد واجد شرایطی‌ است‌ که‌ بار سنگین‌ امانت‌ الهی‌ را پذیرفته‌ است.

طالب‌ حقیقی‌ باید با استمداد بصیرت‌ از درگاه‌ الهی‌ به‌ توفیق‌ حق‌ آن‌ هادی‌ اصیل‌ الهی‌ را بشناسد و در حد‌ کمال‌ از او تبعیت‌ و کسب‌ فیض‌ نماید، تا از وقفه‌ معنوی‌ مصون‌ شده‌ مدام‌ در حال‌ ترقی‌ باشد. نتیجه‌ این‌ استفاضه، خدمتگزاری‌ است‌ زیرا فردی‌ که‌ به‌ طریق‌ خدا دعوت‌ می‌شود، در حقیقت‌ برای‌ خدمتگزاری‌ و کمک‌ است.

از جمله‌ سایر علل‌ وقفه‌ معنوی‌ و بازماندن‌ از موفقیت‌ و وصال‌ به‌ حقیقت، اکتفا به‌ موفقیت‌های‌ مقدماتی، خستگی‌ و عدم‌ تعقیب‌ امر است. در این‌ راه، صبر و تحمل‌ و مقاومت‌ خستگی‌ناپذیر و حوصله‌ بسیار لازم‌ است. سالک‌ باید به‌ ظرائف‌ و دقایق‌ این‌ راه‌ توجه‌ نماید از جمله‌ این‌ که:

اول‌ – صبر علتی‌ است‌ برای‌ وصال.

دوم‌ – عالم‌ عرفان، طریقتی‌ است‌ که‌ اهمال‌ و تصرف‌ در آن، علتی‌ است‌ برای‌ ایجاد موانع‌ در وصال.

سوم‌ – اندک‌ تغافلی‌ در عالم‌ عرفان، عاملی‌ است‌ برای‌ دور ساختن‌ راه‌ مقصد.

چهارم‌ – در عالم‌ معرفت، تغییر نیت، سببی‌ است‌ برای‌ کاهش‌ اثرات‌ معنی‌ در روح.

پنجم‌ – جایز نبودن‌ تصدیق‌ و تکذیب‌ جز در مقام‌ یقین.

ششم‌ – میسر نبودن‌ حصول‌ یقین‌ در تصدیق‌ جز از طریق‌ رؤ‌یت‌ آثار معنوی.

هفتم‌ – معلوم‌ نگشتن‌ ادراک‌ یقین‌ در تکذیب‌ جز از طریق‌ آثارش، که‌ در صحیفه‌ عقل‌ اثری‌ از آن‌ نباشد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.