کوکب فروزان تقوی 2008/11/25
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
کوکب فروزان تقوی
تقوی همانند کوکب فروزانی بر بالای سر اهل تقوی میتابد و آنان را از همه خطرات و موانع عبور میدهد و سرانجام به لقای دوست میرساند. تقوی مهمترین مشخصهشخصیت الهی انسان است. بر طبق آیه شریفه «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقیکُم»، محبوبیت هر کسی در پیشگاه الهی به مراتب تقوای اوست. مراتب تقوای هر فردی بالاتر، در پیشگاه الهی گرامیتر و به میزان فاصله انسان از تقوی، از خدای خویش به دور است. آیه شریفه فوق دو حکم صادر میفرماید: یکی ضرورت تحصیل تقوی، که محبوبیت و قرب و بعد ما در درگاه احدیت بر اساس آن است. دیگری آن که محبوبیت هر فردی باید در نزد ما به مراتب تقوای او باشد؛ هرکه مراتب تقوای او عالیتر، در پیش ما گرامیتر و آنان که از تقوی فاصله گرفتهاند، قرب و منزلتشان در نزد ما کمتر. نسبت به گروه اخیر، وظیفه ارشاد و اتمام حجت است و در صورت عدم تأثیر، اجتناب از آنان.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلُونَ»: ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوی بورزید و هر کس بنگرد که برای فردایش چه پیش فرستاده، و از خدا پروا کنید که همانا خداوند بدانچه میکنید آگاه است.
در آیه شریفه فوق، دو مرتبه تقوی ذکر شده: اولی مربوط است به تقوای عام که اجتناب از محرمات است. دومی تقوای خاص که انقطاع است از هر چه دون حق باشد. تقوای خاص که حقیقت تقوی است، از آن عاشقان الهی، عارفان کامل میباشد که دلهایشان معدن تقوی است «لِکُلٍّ شَیءٍ مَعدِنٌ وَ مَعدِنُ التَّقوی قُلُوبُ العارِفینَ». عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و آن را از آنچه سبب بعد او از خداست، پاک و منزه گرداند «اَلعارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ وَ نَزَّهَها عَن کُلٍّ ما یُبَعٍّدُها».
عارفان الهی کسانی هستند که باده صهبا، آن می ناب «وَ سَق-هُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً» را نوشیده و سرمست گشتهاند. آن شراب طهور، شرابی است که هم پاک است و هم پاک کننده و به فرموده امام صادق (ع) «یُطَهٍّرُکُم عَن کُلٍّ ما سِوی» سالک را از ماسوای حق پاک میکند تا جز خدا نبیند. حصول این کمال انقطاع بدون توجه و نظر کامل الهی و رفع پردهها ممکن نیست. انسان را پردههائی است: یکی صدر است «اَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلا ِسلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبٍّهِ». پرده دوم قلب است «وَ لکِنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلَیکُمُ الا یمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُم». پرده سوم شغاف است «قَد شَغَفَها حُباً» که مقام شیفتگی است. انسانی که دل او محط رحل عشق است، نباید آن را جایگاه عشق مجازی گرداند. پرده دیگر فؤاد است «ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی» که سرا پرده شهادت است.خدای تبارک و تعالی نظر بر صدر سالک با تقوی نماید و او را از خواهشهای نفسانی برهاند. سپس نظری به قلب او کند و تمام آلایشها را از او بزداید و در راه ورع اندازد. چون نظر به شغاف وی نماید، او را از آب و گل حب دنیا برهاند و در عالم فنا اندازد. آنگاه که نظری به فؤاد وی نماید، چشمههای معرفت و حکمت از سینه او جاری گردد.
آری تقوی است که انسان را از حضیض حیوانیت بر ذروه علیای انسانیت برد. اگر انسان مراتب تقوی را به کمال رساند، قهراً مجذوب عالم حقیقت شده از عالم مجاز اعراض کند، حب الهی در او شدیدتر گشته به مقامی رسد که اشتعال محبت حق، روح او را فرا گیرد و به منصب الهیه «اَشَدُّ حُباً لِلهِ» گام نهد. از اغیار و ماسوای حق اعراض نماید، بدین معنی که در عین توجه و اعتنا به آنان، سعادت و عزت و ذلت را از خدا داند.
چون صاحب تقوی بدین مقام انقطاع رسد و در ردیف مخلَصین قرار گیرد، سه چیز در سه چیز نیست گردد: جستن در یافته محو شود، شناختن در شناخته، محب در محبوب.
بزرگان فرمودهاند کسی که تقوی را شعار و دثار خود سازد، از سه خطر مهم در امان باشد: اول – شبهات دنیا. دوم – سکرات موت. سوم – شداید اهوال قیامت «وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ».
علامتی از علائم اهل تقوی، توکل است، لذا آنان در همه امور خویش به خدا توکل دارند «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکٍّلینَ». خوشا به حال کسانی که در ردیف متوکلین به شمار آمدند.
«سَأَلَ النَّبِیُّ عَن جِبرِئیلَ مَا التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ: اَلعِلمُ بِاَنَّ الَمخلُوقَ لا یَضُّرُّ وَ لا یَنفَعُ، وَ لا یُعطی وَ لا یَمنَعُ، وَاِستِعمالُ الیَأسِ مِنَ الخَلقِ، فَاِذا کانَ العَبدُ کَذلِکَ لَم یَعمَل لاَِحَدٍ سِوَی اللهِ، وَ لَم یَرجُ وَ لَم یَخفِ سِوَی اللهِ، وَ لَم یَطمَع فی اَحَدٍ سِوَی اللهِ، فَهذا هُوَ التَّوَکُّلُ»: حضرت پیامبر (ص) از پیک وحی معنای توکل بر خدا را پرسید، گفت: علم است به این که مخلوق نتواند ضرری رساند و نه نفعی، نتواند چیزی عطا کند و نه دریغ دارد و یأس است از خلق، وقتی که بنده چنین شد برای احدی جز خدا عمل نکند و به ماسوای حق نه امیدوار باشد و نه بترسد، و به احدی جز خدا طمع نکند، این است توکل.
حصول این مقام ملکوتی، مستلزم ریاضت و مجاهدت مافوق تصور است و نصیب هر کسی نگردد. سالک الهی باید عملاً توکل خویش را به خدا نشان دهد، و بداند که در طی طریق حق به شداید و مصائبی دچار خواهد شد. تقوی است که تلخیهای مصائب و شداید را در کام او شیرین میگرداند. تقوی است که سالکان و دل خستگان را نوازش میدهد، برجراحات آنان مرهم میگذارد و به آنان درس عشق میآموزد.
مردان الهی که تقوی را پیشه کرده و با لباس تقوی ملبس شدهاند، در مقام گرفتاری به بلا، با امید به خدا گویی در کمال فراخی و آسایشند و در مقام فراخی و آسایش، از خوف خدا گویی گرفتار بلایند. آنان از اعمال قلیل خود ناراحتند و از کثیر آن ناراضی. به نفس خود تهمت میزنند و اگر یکی ایشان را مدح گوید، خرسند نمیگردند. روشنی چشم آنها نه از متاع دنیا و جاه و مقام آن، که از چیزی است که رنگ زوال ندارد. پرهیزکاری آنان از امور فانی است. در مصائب و شداید صبورند، بردباری را به علم بیامیزند و قول را به عمل.
ای سالک صابر شو تا راه طلب بر تو روشن گردد «وَاصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَاهجُرهُم هَجراً جَمیلاً». صبر در محنت چندان مهم نیست، مرد مردانه آن است که در نعمت صبر کند و از رقم خویش پای بیرون ننهد، اکثر مردم در نعمت کفور و کنودند «کَلا اِنَّ الا ِنسانَ لَیَطغی اَن رَآهُ استَغنی».
یا محمد (ص) در نعمت غافل مباش و در ناملایمات صابر باش «فَاصبِر صَبراً جَمیلاً». تراست که در صبر به انبیأ گذشته اقتدا کنی، ایشان به سبب صبر به مراد و مقصود رسیدند. صبر بود که یعقوب را از بیت الاحزان رهایی داد «فَصَبرٌ جَمیلٌ». صبر بود که شربت شفا بر مذاق ایوب ریخت «اِنا وَجَدناهُ صابِراً». صبر بود که ندأ فدا به گوش اسماعیل رسانید «سَتَجِدُنی اِن شأَ اللهُ مِنَ الصابِرینَ». صبر است که انسان را از بلوا به جنت مأوی رساند که به گوش او فرا خوانند «وَ بَشٍّرِ الصابِرینَ». امروز او را منشور محبت نویسند «وَ اللهُ یُحِبُّ الصابِرینَ» و فردا این خلعت دهند «سَلامٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدارِ».
ای سالک به اعمال خود متکی مباش، دل بدو سپار، دل از خلق بردار که اهل تقوی، اهل تبتل و انقطاعاند «وَاذکُرِ اسمَ رَبٍّکَ وَ تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتیلاً». ای سالک منقطع شو، منقطع شدنی، زیرا که انقطاع از مقامات عالیه سالک طریق حق است. جنت با آن همه اشجار و انهار در جمال خیال ایشان نیاید و دوزخ با آن همه اغلال و انکال از احتراق سینههای ایشان بلرزد. خاری از بیشه کبر و غرور به دامن ایشان نرسد.
ای سالک بدان که در دنیا هر نفسی را آتشی است به نام آتش نفس، هرکه در دنیا به آتش نفس سوخته باشد، به آتش عقوبت رسد و هر که به آب ریاضت و مجاهدت آتش نفس بنشاند، در عقبی آتش عقوبت بنشاند.
ای سالک امروز به مجاهدت و ریاضت، آتش نفس بنشان تا در عقبی بتوانی به آب رحمت و نور تقوی و معرفت، آتش عقوبت را بنشانی. هان ای سالک تغافل امروز، تغابن فرداست، غافل مباش که از تو غافل نیستند! خدای تبارک و تعالی شاهد سر تو و رقیب دل توست، میبیند و میداند. باری چنان باش که هر آنی نظر جمال حق شامل حال تو باشد.
بیدار باش ای آن که در اولین قدم راه طلب فروماندهای و با هزار مرکب در میان بادیه تکلیف منقطع شدهای، با هزار شمع و چراغ بیراهه میروی، با آن همه غواصان به دریا فرو رفته و علاوه بر آن که چیزی بدست نیاوردهای، خود را نیز از دست دادهای!
ای دیر آمده و زود برگشته، ای به جای شراب سرور، شراب غرور خریده و دل و جان به باد داده «ذلِکَ بِاَنَّهُمُ استَحَبُّوا الحَیوهَ الدُّنیا عَلَی الا َّخِرَهِ» قدمی فراتر نه تا حقیقت را بازیابی. شراب آن است که ساقی ازل در جام دل ریزد. شراب، یکی امروز است و دیگری فردا. امروز از منبع لطف روان، فردا از کف رحمان «وَ سَق-هُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً».
ای سالک به شواهد صنایع منگر، به صانع نگر. کسی که نظاره گاه او جز شواهد صنایع نیست، او را در راه جوانمردان راهی نیست. آن شواهد صنایع در معرض فناست «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقی وَجهُ رَبٍّکَ ذُوالجَلالِ وَالا ِکرامِ».
باش ای سالک تا این قبه اخضر فرو گشایند و این بساط اَغبَر در نوردند. عقد پروین تباه کنند، چهره ماه و خورشید سیاه کنند، و سماک بر سمک زنند تا این وعده خدا نقد شود «یَومَ تَرجُفُ الراجِفَهُ تَتبَعُهَا الرادِفَهُ» و این خبر عیان گردد «قُلُوبٌ یَومَئِذٍ واجِفَهٌ».
ای سالک بیاد آر آن ودایع و نعمتهایی را که خدای تبارک و تعالی در اختیار تو گذاشته است. به یاد آر مقام محاسبه را و بدان که از ارکان تقوی و طهارت باطنی، مراقبه است که آن را نور سعادت گویند. باید در هر حال مراقب خویشتن باشی وگرنه به هلاکت افتی. مراقبت، کشیک کشیدن نفس و پاسبان حرم دل بودن است. مراقب دل خویش باش، پاسبان حرم دل شو که دشمنان در کمیناند و به اندک غفلتی دل تو را ویران کنند. از دشمن غافل مباش و خدا را فراموش مکن «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَانسیهُم اَنفُسَهُم». همه طاعات و عبادات برای این است که این نیروی گرانقدر به بار آید. با مراقبت در تطهیر ذات و سر خود بکوش وگرنه از شک و ریب نسبت به خدا خالی نخواهی شد.
ای سالک در مقام رضا و موعد لقأ، اگر طالب سعادتی بدان که کدام راه را باید اختیار کنی. اگر میخواهی امروز کُحل لطف «وُجُوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَهٌ» بر دیده تو کشند، گَرد سُم براق اسلام را بر دیده عقل کش و پای از قید و بند اسلام در مکش. اگر میخواهی که حقایق را برتو آشکار سازند، خود را با زینت تقوی مزین نما تا ترا در ردیف کسانی قرار دهند که «وَ لَهُم اَجرٌ غَیرُ مَمنُونٍ». آری فرشته سعادت در پرده عنایت متواری، تا کی بیرون آید و دست بر دوش که نهد.
اما با تن آسائی و رفاه، با سستی و کاهلی و طالب جاه و مقام و متاع دنیا بودن، قدم به این عالم الهی نتوان گذاشت. باید خود را آماده تحمل شداید و مصائب و دستورات مردان الهی، حضرات انبیأ و اوصیأ نمائی. باید از زخم دوست ننالی که رهبران الهی، دوستان حقیقی انسانند. مبادا آنگاه که حق را گویند از آنان رنجیده خاطر گردی، که بزرگان فرمودهاند: کسی که از زخم دوست بنالد، نامرد است اگر طاقت داری قدم به عالم حق نه. با بیم جان، غواصی نتوان کرد و با عشق به آب و گل، سرافرازی نتوان نمود، باید با تقوی و با علوم و معارف حقه توأم با عمل، کانون دل خود را منور کرد.
حضرت مولای متقیان علی (ع) میفرماید: ای مردم برای تحصیل تقوی از خدا یاری جوئید. امروز تقوی پناهگاه شماست، فردا راه مستقیمی است به سوی سعادت ابدی. آن بزرگوار میفرماید: ای مردم به سوی تقوی بشتابید، تقوی را ملازم دل خویش قرار دهید. بیماریهای دل را با تقوی درمان کنید، با تقوی به مرگ پیشی جوئید، از آنان که تقوی را تباه کردند، عبرت بگیرید. مبادا کسانی که از تقوی پیروی میکنند فردا از شما عبرت بگیرند. در آیات بسیاری نیز اشاره است به تفکر و عبرت درباره افرادی که از تقوی دوری گزیدند. آنان که ظلم کرده و با تلبیس حق و باطل حقوق مردم را ضایع نمودند، عاقبت ایشان چگونه شد؟ «وَ سَکَنتُم فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم فَتَبَیَّنَ لَکُم کَیفَ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُمُ الا َمثالَ».
ای مردم تقوی پیشه کنید و با تقوی عقول خود را تابان نمائید. دین اسلام را به قلب خود بچسبانید و شعار خود سازید نه دثار خود. چه اسلام دینی است که نه اساسش ویرانی یابد، نه درختش ریشه کن شود، نه قوانین آن فرسوده گردد و نه چراغهایش خاموش شود، بنیانی است که هرگز ویرانی نپذیرد و قندیلهای آن خاموش نگردد.
ای مردم بترسید از تردید و از آن حذر کنید، با تفکر الهی خویشتن را از ورطه هلاکت شک و تردید برهانید. کسی که در عالم شک و تردید به سر میبرد و از خود اراده و تصمیمی ندارد، تخته سنگی را ماند که امواج سهمگین دریا هر لحظه او را به سویی حرکت میدهد. افرادی که به عهد خود وفا نکرده و عهد خدا را میشکنند، این عهد شکنی آنان معلول شک وتردید و نقص ایمان است. نیل به کمال تقوی، مستلزم رهایی از بیماری شک و تردید است.
ای مردم تقوی بورزید و نهال زشتی را از دل برکنید. آری افرادی هستند که اگر نهال زشتی را از دل خود ریشه کن کنند، سبب میشود که آن نهال از دل هزاران نفر برکنده شود «اُحصِدِ الشَّرَّ مِن صَدرِ غَیرِکَ بِقَلعِهِ مِن صَدرِکَ».
الهی! مقر و معترفیم که آن تقوایی که ما را به تو رساند، نداریم. دست خالی و روسیاهیم ولی ناامید نیستیم، زیرا تو خود فرمودهای «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم»: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. در این آیه شریفه خدای تبارک و تعالی بندگان خود را مینوازد و معانی نواخت خود را در تائبین به تجلی در میآورد.
بخوانید مرا بدون غفلت «اُدعُونی بِلاغَفلَهٍ اَستَجِب لَکُم بِلا مُهلَهٍ» تا اجابت کنم شما را بدون مهلت. مرا بخوانید، من آن خدایم که از بنده، عمل قلیل پذیرم و پاداش کثیر دهم «یا مَن یُعطِی الکَثیرَ بِالقَلیلِ». عمل قلیل بنده را کثیر شمارم و پاداش کثیر خود را قلیل. هزاران نعمت بر بنده نثار کنم و ذرهای نشمارم، اما کاهی را از بنده به کوهی بخرم.
«اُدعُونی اَستَجِب لَکُم» ای عاصیان دل شکسته که به در رحمت من آمدهاید، ای واماندگان پا به گل فرو برده. ای دردمندان، ای دوستان یکدله، هر کجائید در هر حالی که باشید، غرقه عطا یا خسته تیر بلا، مرا بخوانید، به سوی من آئید، گرد در من پرواز کنید.
ای بندگان من «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم» بخوانید مرا به قدر طاقت، پاسخ گویم شما را به کشف فاقت. بخوانید مرا به دعا و سؤال، پاسخ گویم شما را به عطا و نوال. بخوانید مرا به اعتذار و توسل، پاسخ گویم شما را به اکرام و تفضل. بخوانید مرا به طاعات موقت، پاسخ گویم شما را به مثوبات مؤبد.
ای ملأ اعلی، اگرچه هزاران سال به آواز تقدیس، پاکی ما یاد کردید لکن از لذت عشق و وصال من آگاهی ندارید. ای تائبین، ای روسیاهان، ای شرمندگان که پیش باب رحمت ما ایستادهاید. ای گدایان برهنه بینوا، اگرچه عبادات هزاران ساله فرشتگان عالم بالا و کروبیان را ندارید، لکن ذرهای سوز عشق دارید. این سوز عشق را به هزاران عبادت کروبیان و فرشتگان ندهیم. ای عاصیان تائب، ای توبه کاران نومید نشوید.
ای انسان! این همه کاینات برای توست. فردا چون تو نباشی این بساط را در نوردند. بساطی که برای دوست گستردهاند، چون دوست رفت آن را بر چینند. امروز روز حجاب است، از واسطه ناگزیرید. فردا روز شهود است، واسطه به کار نیاید. فردا چون خورشیدمعارف طلوع نماید، آفتاب صورت به چه کار آید؟ اقامه برهان در جایی است که عیان نباشد، چون عیان آمد برهان به چه کار آید! امروز با واسطه میخورید و میآشامید، فردا چون روز شهود است، او خود گوید «کُلُوا وَاشرَبُوا هَنیئًا»: بخورید و بیاشامید گوارا.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.