عهد و پیمان فراموش شده 2008/11/13

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

عهد و پیمان‌ فراموش‌ شده‌

یکی‌ از حقایق‌ با عظمت‌ الهی‌ که‌ بنیاد خویشتن‌شناسی‌ و خودآگاهی‌ است، موضوع‌ عهد و پیمان‌ الهی‌ انسان‌ با خداست. خداوند متعال‌ می‌فرماید «اَلَم‌ اَ‌عهَد‌ اِلَیکُم‌ یا بَنی‌ آدَمَ‌ اَن‌ لا‌ تَعبُدُوا الشَّیطانَ‌ اِنَهُ‌ لَکُم‌ عَدُوُّ‌ مُبینٌ‌ وَ‌ اَنِ‌ اعبُدُونی‌ هذ‌ا صِر‌اطٌ‌ مُستَقیمٌ»: ای‌ فرزندان‌ آدم! مگر من‌ با شما عهد و پیمان‌ نبستم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید که‌ او دشمن‌ آشکار شماست‌ و مرا بپرستید که‌ این‌ است‌ راه‌ راست؟

بنا به‌ معارف‌ حقه‌ الهیه‌ موطن‌ این‌ عهد و پیمان، فراتر از این‌ عالم، در عالم‌ ذر‌ است‌ که‌ عالم‌ تقرر عهود و اخذ مواثیق‌ الهی‌ می‌باشد. آنجا روح‌ انسان‌ پیش‌ از تعلق‌ به‌ قالب، در صفای‌ روحانیت، به‌ شهود بی‌ حجاب‌ نایل‌ آمد و مستفیض‌ فیض‌ بی‌حجاب‌ گردید و استعداد خطاب‌ «اَلَستُ‌ بِرَبٍّکُم» گرفته‌ و به‌ استعداد مقام‌ «قالُوا بَلی» رسید؛ همان‌ که‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ در قرآن‌ مجید می‌فرماید: «وَ‌ اِذ‌ اَخَذَ‌ رَبُّکَ‌ مِن‌ بَنی‌ آدَمَ‌ مِن‌ ظُهُورِ‌هِم‌ ذُرِیَّتَهُم‌ وَ‌ اَشهَدَ‌هُم‌ عَلی‌ اَنفُسِهِم‌ اَلَستُ‌ بِرَبٍّکُم‌ قالُوا بَلی‌ شَهِدنا»: و یاد آر هنگامی‌ را که‌ پروردگارت‌ از پشت‌ فرزندان‌ آدم، ذریه‌ آنان‌ را برگرفت‌و ایشان‌ را بر خودشان‌ گواه‌ ساخت‌ که‌ آیا من‌ پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری‌ گواهی‌ دادیم.

در ادامه‌ آیه‌ فوق‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: تا مبادا روز قیامت‌ بگوئید ما از این‌ امر غافل‌ بودیم، یا بگوئید پدران‌ ما پیش‌ از این‌ مشرک‌ بوده‌اند و ما فرزندانی‌ پس‌ از ایشان‌ بودیم. آیا ما را به‌ خاطر آنچه‌ باطل‌ اندیشان‌ انجام‌ داده‌اند، هلاک‌ می‌کنی؟ و ما این‌ گونه‌ آیات‌ خود را تفصیل‌ می‌دهیم، باشد که‌ ایشان‌ باز گردند.

آری‌ در آن‌ عالم‌ نور و سرور، آنجا که‌ من‌ حقیقی‌ انسان‌ از او پنهان‌ نبود، ارواح‌ انسان‌ها پروانه‌وار گرد شمع‌ زیبای‌ ازلی‌ می‌چرخیدند و همنوای‌ فرشتگان‌ بودند و مشتاق‌ وصال‌ او. حق‌ تعالی‌ به‌ صفت‌ ربوبیت‌ بر آنان‌ تجلی‌ کرد و به‌ حکمت‌ و مشیت‌ بالغه‌ خود این‌ وصال‌ را موکول‌ به‌ طی‌ مراحل‌ و منازلی‌ فرمود. آنان‌ با کمال‌ ارادت‌ و اختیار سر تسلیم‌ نهادند که‌ او در تمام‌ مراحل، رب‌ و مربی‌ ایشان‌ باشد تا استعدادهای‌ نهفته‌ همچون‌ راز ایشان‌ را به‌ مقام‌ فعلیت‌ رساند تا شایسته‌ وصال‌ او گردند.

در آن‌ بدو خلقت، پروردگار مهربان، فجور و تقوی‌ را به‌ روح‌ انسان‌ها الهام‌ فرمود «فَاَلهَمَها فُجُورَ‌ها وَ‌ تَقویها». این‌ تعلیم‌ از جانب‌ مقام‌ ربوبیت‌ ناشی‌ از جریان‌ و سریان‌ فیض‌ حق‌ است، تا آنان‌ را امداد نماید که‌ در زندگی‌ خود بتوانند راه‌ حق‌ را از باطل‌ تمیز دهند. چه‌ بدترین‌ فجور ظلم‌ است‌ و بزرگترین‌ ظلم، شرک‌ به‌ او، و برترین‌ تقوی، توحید است.

بنابراین‌ فطرت‌ پاک‌ انسان‌ها با عهد و پیمانی‌ راستین‌ با پروردگارشان‌ آمیخته‌ است‌ که‌ جز او را نپرستند و فرمان‌ رسولان‌ او را گردن‌ نهند تا به‌ مقام‌ «رِجالٌ‌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ‌ عَلَیهِ» نایل‌ آیند.

ارواح‌ انسان‌ها، آن‌ مجردات‌ و انوار، مراحلی‌ را سیر کرده‌ سرانجام‌ قدم‌ بدین‌ عالم‌ خاکی‌ نهاده‌ و در کالبد جسمانی‌ محبوس‌ شده‌اند. در طی‌ مراحل‌ این‌ سیر و سفر، مشاهدات‌ و علوم‌ الهی‌ و کلام‌ حکمتی‌ بسیار و نیز تغیرات‌ و تبدلاتی‌ برای‌ آنان‌ حاصل‌ شده‌است.

انسان‌ بنا به‌ مقتضای‌ فطرت‌ الهی، میل‌ و رغبت‌ و اشتیاق‌ تمام‌ به‌ لقأ خالق‌ الانام‌ داشته، از حیات‌ دنیوی‌ و اوضاع‌ آن‌ وحشت‌ دارد، به‌ طوری‌ که‌ معلوم‌ نیست‌ در اولین‌ لحظه‌ ورود و تولد با چه‌ منظره‌ وحشتناکی‌ از دنیا روبرو می‌شود که‌ گریان‌ می‌گردد! اما کم‌کم‌ همان‌ انسان‌ ضعیف‌ که‌ قادر به‌ دفع‌ پشه‌ای‌ از خود نبود، آنچنان‌ مشتاق‌ دنیا و لذات‌ و کرشمه‌های‌ آن‌ می‌شود که‌ در راه‌ تحصیل‌ مرغوبات‌ آن، حق‌ از باطل‌ نمی‌شناسد و به‌ انواع‌ حق‌کشی‌ها و ستمگری‌ها تن‌ در می‌دهد!گرچه‌ او در این‌ عالم‌ چنان‌ زندگی‌ می‌کند که‌ گویی‌ چیزی‌ از آن‌ حقایق‌ نمی‌داند و از سیر مراحل‌ طی‌ شده‌ یاد نمی‌نماید، اما این‌ فراموشی‌ دلیل‌ عدم‌ اخذ تعالیم‌ و تقرر آن‌ عهد و پیمان‌ نیست. چنان‌ که‌ در زندگی‌ دنیوی‌ برخی‌ علل، سبب‌ فراموشی‌ مطالبی‌ و بعضی‌ دیگر موجب‌ ظهور و یادآوری‌ بعدی‌ آن‌ها می‌شود، همچنین‌ ممکن‌ است‌ عللی‌ سبب‌ تذکر و تشریح‌ آن‌ حقایق‌ ملکوتی‌ گردد.

برای‌ صاحبان‌ روح‌ سالم‌ و قوی، گاه‌ یک‌ اشارت‌ سبب‌ تشریح‌ موضوعی‌ بدون‌ سابقه‌ فراگیری‌ آن‌ می‌شود. بسا که‌ چنین‌ افرادی‌ در خواب‌ و یا در بیداری، سیر به‌ اماکن‌ مقدسه‌ و نقاط‌ بعیده‌ نمایند، به‌ طوری‌ که‌ گویا قبلاً‌ آن‌ نقاط‌ را دیده‌ و سال‌ها در آنجا زندگی‌ کرده‌اند. چه، روح‌ انسانی‌ با انقطاع‌ از جسم، می‌تواند از آن‌ عالم‌ – که‌ در حقیقت‌ آئینه‌ای‌ است‌ برای‌ ارواح‌ – نشانه‌هایی‌ ببیند و یا پاره‌ای‌ اشارات‌ و رموز را کسب‌ نماید.

بنابراین‌ عدم‌ تذکر آن‌ حقایق‌ و عوالم، در اثر وجود حجب‌ و موانعی‌ است. کمیت‌ و کیفیت‌ این‌ حجب‌ برای‌ همگان‌ یکسان‌ نیست، به‌ طوری‌ که‌ برای‌ محبوبین‌ الهی‌ جهت‌ ادراک‌ معنوی‌ و سیر در عوالم‌ الهی، هیچگونه‌ مانعی‌ وجود ندارد.

خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ به‌ پیمان‌ ربوبیتش‌ با بندگان‌ وفا نمود و حضرات‌ انبیأ و اوصیأ و در غیاب‌ آنان‌ حضرات‌ اولیأ را برای‌ بشر گسیل‌ فرمود تا او را به‌ آن‌ حقایق‌ عهد متذکر گردند، و با تبیین‌ معارف‌ و تزکیه‌ نفوس‌ و تربیت‌ انسان‌ها راه‌ تکامل‌ را برای‌ آنان‌ هموار گردانند و مژده‌ دهند که‌ «نَحنُ‌ اَولِیأُکُم‌ فِی‌ الحَیوهِ‌ الدُّنیا وَ‌ فِی‌ الا‌ َّخِرَهِ»، هرچند برخی‌ در قبال‌ این‌ تذکر آنان، متذکر نمی‌گردند «وَ‌ اِذ‌ا ذُکٍّرُوا لا‌ یَذکُرُونَ».

علاوه‌ بر آن‌ پروردگار مهربان، با اعطأ نیروها و امتیازات‌ والائی‌ جائی‌ برای‌ عذر باقی‌ نگذاشته‌ است. از جمله‌ آن‌ حجت‌ها عقل‌ است‌ و منظور از آن، نه‌ آن‌ فعالیت‌ خاص‌ نظری‌ است‌ که‌ کار با ارزشی‌ انجام‌ نمی‌دهد، بلکه‌ مراد آن‌ عقل‌ سلیم‌ فطری‌ است‌ که‌ در استخدام‌ غرایز حیوانی‌ قرار نمی‌گیرد و از ارشاد و راهنمایی‌ ناتوان‌ نمی‌شود. امتیاز دیگر، وجدان‌ پاک‌ است‌ که‌ در تنظیم‌ گشتی‌ وجود انسان‌ و به‌ راه‌ انداختن‌ آن‌ در اقیانوس‌ هستی‌ می‌کوشد. و بالاخره‌ کتب‌ سماوی‌ است‌ که‌ حضرات‌ انبیأ و اوصیأ بدان‌ وسیله، راه‌ نور و ظلمت‌ را بر جوامع‌ بشری‌ نشان‌ داده‌اند.

قرآن‌ مجید می‌فرماید «وَ‌ فِی‌الا‌ َرضِ‌ آیاتٌ‌ لِلمُوقِنینَ‌ وَ‌ فی‌ اَنفُسِکُم‌ اَفَ‌لا‌ تُبصِرُونَ»: در روی‌ زمین‌ آیاتی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ از یقین‌ برخوردارند و در نفس‌های‌ شما نیز آیاتی‌ است، آیا نمی‌بینید؟

ای‌ انسان! آیات‌ آفاقی‌ را که‌ با عظمت‌ترین‌ آنها حضرات‌ انبیأ و اوصیأ و کتب‌ سماوی‌ است‌ نمی‌بینی؟ آیا آیات‌ انفسی‌ را که‌ با عظمت‌ترین‌ آنها عقل‌ و وجدان‌ است، مشاهده‌ نمی‌نمایی؟! ندای‌ عقل‌ و وجدان‌ و پند و اندرز آنان‌ را نمی‌شنوی؟! بدان‌ و آگاه‌ باش‌ که‌ اگر ندای‌ این‌ آیات‌ الهی‌ را نشنوی، پندهای‌ دیگر بر تو مؤ‌ثر نخواهد بود.

راه‌ سعادت‌ روشن، علائم‌ راه‌ مکشوف، سراج‌های‌ منیر الهی‌ فروزان، با وجود این‌ سیر و سلوک‌ آسان، لکن‌ اکثر مردم‌ مُعرِضند «وَ‌ کَاَیٍّن‌ مِن‌ آیَهٍ‌ فِی‌ السَّمو‌اتِ‌ وَ‌ الا‌ َرضِ‌ یَمُرُّونَ‌ عَلَیها وَ‌ هُم‌ عَنها مُعرِضُونَ»: و چه‌ بسیار نشانه‌ها در آسمان‌ها و زمین‌ که‌ بر آنها می‌گذرند، در حالی‌ که‌ از آنها اعراض‌ می‌کنند.

علت‌ این‌ اعراض، فراموشی‌ است. این‌ راهی‌ که‌ می‌خواهیم‌ در پیش‌ گیریم، همان‌ راهی‌ است‌ که‌ یکبار آن‌ را دیده‌ایم. لکن‌ قدرت‌ شنوایی‌ دل‌ و قدرت‌ بصیرت‌ دیدگان‌ قلب‌ را تضعیف‌ کرده، یا به‌ کلی‌ آن‌ را از دست‌ داده‌ایم. لذا هرچه‌ به‌ مقام‌ تفکر بر می‌آئیم‌ آن‌ مراحلی‌ را که‌ سیر کرده‌ایم، به‌ یادمان‌ نمی‌افتد.

این‌ اعراض‌ و فراموشی‌ را علت‌های‌ بسیاری‌ است:

یکی‌ از علت‌های‌ عظیمه، شوائب‌ طبیعت‌ است‌ مانند تسویلات‌ نفس‌ اماره‌ و تزئینات‌ اعمال‌ غیر صالحه‌ به‌ سبب‌ خیالات‌ فاسده‌ و اوهام‌ کاذبه. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ در کتب‌ سماوی، در قرآن‌ مجید، و نیز حضرات‌ انبیأ و اوصیأ و اولیأ اتصالاً‌ خطرات‌ حب‌ دنیا را گوشزد نموده‌ و هشدار داده‌اند.

دیگر از علت‌های‌ بزرگ‌ اعراض‌ و فراموشی، وساوس‌ عادت‌ است. پیشوایان‌ دین‌ توصیه‌ نموده‌اند که‌ از عادت‌ خارج‌ شوید، که‌ عادت‌ یکی‌ از بیماری‌های‌ روانی‌ است. همه‌ اعمال‌ باید به‌ رضای‌ حق‌ باشد نه‌ از روی‌ عادت. حتی‌ تسویلات‌ نفس‌ اماره‌ و تزئینات‌ اعمال‌ غیرصالحه‌ را هم‌ ناشی‌ از وساوس‌ عادت‌ دانسته‌اند.

از جمله‌ عوایق‌ عظیمه‌ در مسیر پیشرفت‌ و از موجبات‌ اعراض‌ و فراموشی، نوامیس‌ امثله‌ است، مانند متابعت‌ غولان‌ آدمی‌ پیکر و تقلید جاهلان‌ و بی‌خبران‌ عالم‌ نما. به‌ خدا پناه‌ می‌بریم‌ از شر‌ چنین‌ افراد که‌ نه‌ موجب‌ ارشاد مردم‌ ، که‌ سبب‌ گمراهی‌ آنان‌ می‌گردند.

همچنین‌ از علل‌ مهمه‌ دیگر، اجابت‌ استهوأ و استغوأ شیاطین‌ است‌ «وَ‌ مَن‌ اَ‌عرَضَ‌ عَن‌ ذِکری‌ فَاِنَّ‌ لَهُ‌ مَعیشَهً‌ ضَنکاً»: کسی‌ که‌ از یاد من‌ اعراض‌ نماید، این‌ اعراض‌ و فراموشی‌ موجب‌تنگی‌ معیشت‌ دنیا و سبب‌ ضیق‌ معیشت‌ آخرت‌ او می‌گردد.

افرادی‌ که‌ خدا را فراموش‌ کرده‌ و از راه‌ حق‌ رو برگردانده‌اند، خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ ایشان‌ را در دنیا بالاخص‌ در عقبی‌ در ردیف‌ کوران‌ محسوب‌ می‌نماید، چنان‌ که‌ می‌فرماید «وَ‌ نَحشُرُهُ‌ یَومَ‌ القِیامَهِ‌ اَ‌عمی». این‌ کوری، کوری‌ و تاریکی‌ و قساوت‌ قلب‌ است‌ و آن‌ را مراتب‌ بسیاری‌ است: ختم، طبع‌ و رین. درباره‌ ختم‌ فرمود «خَتَمَ‌ اللهُ‌ عَلی‌ قُلُوبِهِم»: خداوند دل‌های‌ آنها را مهر نمود. طبع‌ را فرمود «بَل‌ طَبَعَ‌ اللهُ‌ عَلَیها بِکُفرِ‌هِم»: بلکه‌ خداوند در اثر کفرشان‌ قلبشان‌ را طبع‌ کرد. در مورد رین‌ فرمود «کَ‌لا‌ بَل‌ ر‌انَ‌ عَلی‌ قُلُوبِهِم‌ ما کانُوا یَکسِبُونَ‌ کَ‌لا‌ اِنَّهُم‌ عَن‌ رَبٍّهِم‌ یَومَئِذٍ‌ لَ-مَحجُوبُونَ»: نه‌ چنین‌ است، بلکه‌ آنچه‌ مرتکب‌ می‌شدند، زنگار بر دلشان‌ بسته‌ است. زهی‌ پندار که‌ آنان‌ در آن‌ روز، از پروردگارشان‌ سخت‌ محجوبند؛ و این‌ بزرگترین‌ حجاب‌ و تاریکی‌ بین‌ انسان‌ و خداست.

آری‌ همه‌ این‌ حجابات‌ در اثر فراموشی‌ و عدم‌ تسلیم‌ به‌ رضای‌ حق‌ است. از اینرو رهرو الهی‌ باید به‌ تمام‌ خواسته‌های‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ تن‌ در دهد، بلکه‌ در حد کمال‌ و با عشق‌ و علاقه‌ تام‌ استقبال‌ نماید. در نتیجه‌ تقویت‌ قوای‌ معنوی‌ و تعالیم‌ عالیه‌ و توجهات‌ مردان‌ الهی، روح، آزادی‌ از قیود کالبد جسمانی‌ پیدا کرده، توان‌ بالاتری‌ برای‌ سیر معنوی‌ و رجوع‌ به‌ بارگاه‌ الهی‌ می‌یابد.

سالک‌ الهی‌ می‌تواند به‌ سبب‌ تقوی‌ و کمال‌ تزکیه‌ نفس‌ و تسلیم‌ و رضا، مراتب‌ دید و ادراک‌ قلب‌ خود را به‌ کمال‌ رساند، تا آنجا که‌ آن‌ حقایق‌ را که‌ در اول‌ دیده‌ بود ببیند و آن‌ نداهای‌ حقی‌ را که‌ در اول‌ شنیده‌ بود، بشنود که‌ مردان‌ الهی‌ در عالم‌ قدس، ندای‌ حق‌ و حدیث‌ دوست‌ را می‌شنوند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.