از ارادت تا اطاعت 2008/10/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
از ارادت تا اطاعت
احوالاتی را که از مبدأ تا مقصد عارض میشود، اصول گویند به جهت آن که پایه و اساس سلوک این امورند و سالک تا این مراحل را طی نکند، به منزل قلب و کعبه مقصود نخواهد رسید. آن امور عبارتند از: ارادت، شوق، محبت، معرفت و یقین.
اختلاف درجات سالکین راه حق به حسب اختلافات قلبی آنهاست و هر کسی که درجات قلبی او بالاتر باشد، مقامات او عالیتر خواهد بود. مرتبه اول ارادت، اخراج بیگانه از خانه دوست و محبوب حقیقی است. اخراج بیگانه از این خانه ممکن نیست مگر با انقیاد از دستورات شرعیه که در این مقام دل سالک از بیگانه تخلیه میگردد.
بزرگان فرمودهاند: آنچه بندگان را از حق تعالی دور میسازد، سه چیز است:
۱ – قلت صدق در ارادت.
۲ – جهل به طریقت.
۳ – گفتار علمای بوالهوس.
باید بدانیم که چون مطلوب در پرده باشد و محجوب و راه نامعلوم باشد و پنهان، اختلاف به وجود آید، حق و واقعیت هویدا نگردد و اگر حق آشکار نشود، مرید متحیر گردد.
باید بدانیم که مرید را هفت خصیصه لازم و ضروری است:
اول – صدق و راستی در ارادت.
دوم – توسل به طاعت، و نشانه آن دوری جستن است از همنشینان زشت کردار.
سوم – معرفت به حال نفس خویش و نشانه آن، استکشاف دریافت آفات نفس.
چهارم – مجالست با استاد الهی و نشانه او برتر دیدن استاد است نسبت به دیگران.
پنجم – توبه نصوح و بدان حلاوت و شیرینی طاعت را دریافتن و در انجام اعمال الهی پایدار و استوار گشتن، و نشانه آن براندازی اسباب هوی و هوس و زهد ورزی در آنچه نفس بدان مایل و راغب است.
ششم – کسب و ارتزاق حلال.
هفتم – همنشین پاک و صالح که مرید را بر انجام اعمال یاری رساند، و نشانه این گونه همنشین، معاونت و یاری او بر انجام بر و تقوی و نهی نمودن از انجام گناه و ستم.
این هفت خصیصه، پایه ارادت است و ارادت جز به این هفت، راست نگردد و قوام نگیرد.
شوق، حرکت روح است به سوی لقاء حق و البته لقاء حق بدون رجاء لقاء میسر نمیشود. سالک را بعد از اشتداد ارادت، وجود شوق ضروری بود و چندان که در سلوک بیشتر ترقی کند، اشتیاق او بیشتر خواهد شد تا به حدی که هستی خود را بین خود و محبوب خود حجاب بیند.
آری از نعمتهای بزرگ باطنی، میل و رغبت و علاقه و اشتیاق و عشق است که در عین ارتباط با یکدیگر هر یکی را مرتبهای است. میل، رغبت، علاقه، اشتیاق و عشق، عبارت است از کشش انسان به سوی امری که برای او مفید و خیر باشد. البته فقدان هریک از اینها نیز در صورتی که الهی باشد، نعمت عظمایی است.
گرچه بسیاری از نعمتهای ظاهری و آثار و خواص آنها قابل شهود است، ولی ادراک کمالیه این نعم و به خصوص مشاهده نعمتهای باطنی، به بصیرت دل امکانپذیر است. رهروان حقیقی آنانند که بصیرت دل را به کمال رسانیده میتوانند نعمتهای والای باطنی و ظاهری را مشاهده نمایند. آنان طالبینی هستند که دارای میل و رغبت و علاقه و اشتیاق وافری بوده، به قدوم دل به استقبال حقایق آیند و به قدوم دل، به سر منزل جانان ره سپارند.
ارادت و میل سالک باید به رضای حق منضم شود و غیر رضای او را در هیچ امری طلب ننماید و در جمیع اقوال و افعال به رضای حق بنگرد نه به حظ نفس. بلکه سالک باید اراده و رضای خود را در اراده و رضای حق محو و متلاشی سازد تا خواست او خواست خدا باشد. فرمان «اِرجِعی اِلی رَبٍّکِ راضِیَهً مَرضِیَّهً» نیز اشاره است بر آن که سیر رجوعی مشروط به رضاست. از عارفی پرسیدند چه میخواهی؟ فرمود: آن خواهم که اراده من در اراده الله محو شود تا مراد من مراد خدا باشد.
حصول این مقام بدون علو همت امکان نپذیرد و لازمه داشتن همت عالی، هدفداریو برخورداری از حقایق، اراده قوی، عدم قناعت به وضع محیط اجتماعی، شناخت نیروهای باطنی و عناصر سازنده شخصیت، تفسیر منطقی دو پدیده امکانپذیر و امکانناپذیر، صبر و شکیبایی، برتر رفتن از امواج لذایذ دنیوی و ارزیابی لذات زودگذر که زندگی را در خود خلاصه میکند، و بالاخره موازنه و محاسبه روزانه خویشتن است.
سالک باید بداند که در این راه مجاهدت، ریاضت و تحمل سختیها لازم بوده، خطراتی نیز در پیش است. تنها وسیلهای که بتواند او را از همه این موانع و خطرات عبور دهد، سختیها را آسان، درد را لذت و تلخی را شیرین نموده او را بدین مقام نایل گرداند، عشق است.
عاشق را علامتی است که تا آن علامت در سالکی به وجود نیاید، عشق به مقام تحقق نرسد. علامت عشق آن است که عاشق مطیع و منقاد محض فرمان معشوق باشد. بدون پیروی از فرمان معشوق، عشق به مقام تحقق در نیاید «قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحبِبکُمُ اللهُ»: ای حبیب من به آنان بگو اگر به خدا عشق میورزید از من پیروی کنید تا خدا شما را از محبت خود برخوردار فرماید. آنگاه نور عشق در کانون دل بتابد و به ترنم درآید که «وَاجعَل لِسانی بِذِکرِکَ لَهِجاً وَ قَلبی بِحُبٍّکَ مُتَیَّماً»: پروردگارا زبانم را به ذکرت گویا و قلبم را در عشقت بیقرار فرما.
آیا آن روانی را که دارای عشق و محبت است با روانی که در جاذبههای حیوانی فرو رفته و نامش را عشق و محبت نهاده میتوان با یک اصول و مبانی تفسیر نمود؟ روح انسانی که حقیقت عالی حیات است، باید طریق صعود تکاملی خود را دریابد و مراحل آن را طی نماید زیرا محور حقیقی حیات، روح انسانی است که همه مسائل بشری با آن در ارتباط است.
این پیروی از فرمان خدا و محبوبین درگاه او کسی را سزاست که مراتب معرفت نفس خود را به کمال رساند «دَخَلَ رَجُلٌ عَلی رَسُولِ اللهِ فَقالَ یا رَسُولَ اللهِ کَیفَ الطَّریقُ اِلی مَعرِفَهِ الحَقٍّ فَقالَ مَعرِفَهُ النَّفسِ». بدون معرفت نفس پیروی ممکن نیست، این است که حضرت مولای متقیان فرمود «مَعرِفَهُ النَّفسِ اَنفَعُ المَعارِفِ».
معرفت نفس نیز بدون تزکیه و تصفیه امکانپذیر نیست، زیرا هیچ مسئلهای در قلمرو جهان بینی یافت نشود که مرتبط به انسان نباشد، و آنجا که پای انسان در کار باشد، نجات روح از بن بستها بدون تزکیه و تصفیه ممکن نیست. آن آگاهیها و معلومات و دریافتها که در استخدام خود طبیعی قرار گرفتهاند، توانایی رهبری روح را ندارند، زیرا روح حقیقتی تکاملیافتهتر از خود طبیعی است که در شکل ساده و با ابعاد محدود در سایر حیوانات نیز وجود دارد.
حصول این نعمت عظمی و مقام رفیع را باید از خدا خواستار شد. اما یاری الهی در معرفت و تصعید روح، موقعی است که انسان خود در صدد معرفت و تصعید برآید و اراده جدی نماید. چون اراده در مسیر سبقت به خیر قرار گرفت، اراده خداوندی نیز آن را به ثمر میرساند.
ای دوست توجه کن که تمام حضرات عرفا خطاب به جمیع مریدان و سالکان طریقت گفتهاند و میگویند: اگر مرد راهی در آغاز راه باید به چند صفت الهی متصف گردی تا برای وجدان شیخ و دستگیری او اَنگِشت آتش گردی از جمله صدق، توکل، صبر، عزیمت، یقین و در بعضی موارد، عزلت، صمت، جوع و سَهَر است. آن سالکی که هیچ یک از این اوصاف را در خود نپرورانده، هوسرانی است که خواهان وصال است و بوالهوسانه خواستار گوهر حقیقت است.
ای سالک بیجهت این در و آن در نزن و از خود آغاز نما. در ابتدا این اوصاف را در خود پرورش ده و طی راه کن. آنگاه که درد فراق گل کرد و زهر هجر اثر نمود و مراتب سوز و گداز دل به کمال رسید، طبیب راه با شیشه دارو و درمان خواهد آمد و جمال خود را بیپرده بر تو مینمایاند و بدان که ناز تو را هم میکشد و تمام عاشقین جمال، به وجود چنین سالکی و مریدی مبتهج میشوند.
اولین و نخستین قدمی که بر سالک طریق حق لازم و ضروری است، یافتن شیخ و استاد است و برای دریافتن استاد باید آن اعمال نه گانه را به انجام رساند و در توحید، استوار و پایدار گردد. پس چهار عمل از اعمال نه گانه را در ظاهر مقرر سازد و پنج عمل آنها را در باطن استوار گرداند.
اعمال ظاهری، جوع، سهر، صمت و عزلت است. جوع و عزلت فاعلند و تأثیرگذار، و سهر و صمت منفعلاند و تأثیرپذیر. اما مراد از صمت، در بعضی موارد، ترک سخن با مردم و اشتغال به ذکر قلبی و تکلم دل برای جلوگیری از نطق لسانی است، مگر آن نطق که خدای تعالی لازم و واجب گردانیده، پس با صمت لسانی بر ذکر قلبی بیفزای. البته جوع، سهر را به دنبال دارد و عزلت، صمت را.
اما پنج عمل باطنی، صدق و توکل و صبر و عزیمت و یقین است. این اعمال نه گانهامهات خیر است و همه خیرات را در بر میگیرد و طریقت مجموعه این اعمال است.
ای سالک بدان که مراد، کسی است که با مهیا شدن امور برای او از اراده خویش گسسته و مجذوب حق تعالی شده و نیز از رسوم و مقامات بدون مشقت و رنج میگذرد و تجاوز میکند، بلکه با خوشی و شیرینی و آرامشی که دارد، دشواریها و سختیهای امور بر او آسان میگردد و میگذرد.
به عبارت دیگر، ذات اقدس حق برای مراد اموری را مهیا میکند تا با استفاده از آن امور شداید بر او آسان گردد، بلکه از شداید لذت برد. مرید نزد محققین اهل الله به شخصی اطلاق میشود که فقط به سوی خدا قدم برداشته و درگاه خدا را برگزیده و برای دوستی خدا و خشنودی او تلاش نماید.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.