حسد 2008/10/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
حسد
حسد از مشکلترین امراض و بزرگترین معاصی است و از هر امری فساد آن به قلب بیشتر است، و اول خطیئهای بود که در روی زمین واقع شد. حق تعالی پیغمبر خود را بعد از مأموریت به استعاذه از شیطان و ساحر به پناه بردن از شر حسد امر فرموده «وَ مِن شَرٍّ حاسِدٍ اِذا حَسَدَ» و حاسد را در ردیف آنان شمردهاست.
حضرت حسین علیهالسلام فرموده: اصول کفر سه چیز است حرص، استکبار، حسد. حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرموده: ایمان از حسد بیزار بوده و صاحب ایمان از این صفت بر کنار است. به حکم اخبار مذکوره، حسد دشمن ایمان است زیرا از ارکان بزرگ ایمان، راضی بودن به قسمت رزاق و تن دادن به قضا و قدر حکیم علیالاطلاق است، که سهو و خطا را در حریم منع و عطای او راه نیست و ساحت علم عالمگیرش را غلط و اشتباه نِی. دست کاتب ایجادش در تحریر ارقام مصالح عباد هرگز نلرزیده، و قدم قلم تقدیرش از جاده مستقیم عدل و داد به هیچ باب نلغزیده، پس عدم رضا برکرده قضا خلاف انقیاد و امتثال است.
پر واضح است که حسد بر احوال ارباب نعمت بردن و در انتظار انتقال آن نعمت، روز و شب خون دل خوردن، منافی تسلیم و رضاست که از ارکان ایمان است. حضرت علی (ع) فرموده «اَلحَسُودُ غَضبانٌ عَلَیالقَدَرِ»: حسود بر تقدیر الهی ناراضی و خشمناک است. چه حسد در قاموس عقل و خرد جز این نیست که چرا نعمت به دیگری داده شده نه به من، و قدر و منزلتی که فلانی را روزی گشته مرا نگشته، و عزت و اعتباری که او راست مرا شایسته است نه وی را.
صفت خبیثه حسد آدمی را به انواع معاصی وا میدارد و از سیلاب گناهان، خانه دین و ایمان رو به ویرانی گذارد. حسد علاوه بر آن که آفت بوستان ایمان و تیشه نخل سرافرازی آن جهان است، آدمی را در دنیا نزد این و آن زشت و خوار و در میزان امتیاز سبک و بیمقدار گرداند؛ این صفت نامحمود صاحب خود را از فراز شرف و کرامت به حضیض مذلت وخواری افکند.
دست زمانه از پای هر کسی خاری کشد در دل حسود خلد، و گردش چرخ دوار رشته حیات هرکسی را محکم تابد، شیرازه خاطر او از هم بگسلد. دل مفتونش از رشته حیات مردم، مرغی است بسته بال، و بیمرض همیشه رنجور است و نزار و از لذت نعمتهای دنیا کمتر از دیگران برخوردار چه، مذاق ناپسندش از تلخی زهر حسد همیشه متغیر، و ادراک لذت تنعم وی را دشوار است. حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام فرموده «اَلحَسَدُ حَبسُ الرُّوحِ» و نیز میفرماید «اَلحَسَدُ یُذیبُ الجَسَدَ». لب کلام، صدق مبانی آن است که حسد انسان را به غم و اندوه مبتلا سازد و در بوته غصه و ملال گدازد. حضرت رسول اکرم (ص) فرموده: حسد حسنات را میخورد همچنان که آتش هیزم را.
حسد موجب نکال و عذاب اخروی و مایه اندوه و ملال دنیوی است. برای انسان صفتی ناپسندتر از حسد و مرضی کشندهتر از آن نیست. مرد خردپیشه را به آب اندیشه دامان وجود از لوث این صفت شستن، و از دارالشفای عنایت ربانی و توفیقات سبحانی دوای این مرض مهلک خواستن ضروری است. از دواهایی که این مرض را نافع و این درد جانکاه را دافع است، تفکر در مرگ و اندیشه در بیبقایی این سرای سست بنیاد است.
حسود از فرط حسد میخواهد که به فواید و امتیازات از همگان ممتاز باشد، این است که همت بر زوال آن از دیگران و جذب آن به خود کند. حسد مرکب است از جهل و حرص، و حسود نداند که اجتماع خیرات دنیوی یک فرد را محال باشد و بر فرض اجتماع، بهره مندی نتواند.
حسد قبیحترین و زشتترین صفات است، و بزرگان فرمودهاند: کسی که به دشمن خود شر خواهد، محب شر است و محب شر، شریر باشد و شریرتر از آن کسی است که شر را به غیر دشمن خود خواهد؛ و اگر این معامله با دوستان کند، تباهتر و زشتتر باشد و قبیح ترین آن، حسد در میان علما است.
حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید حق تعالی شش طایفه را به سبب شش خصلت به دوزخ برد:
اول – امرا و حکام را به سبب ظلم و ستم.
دوم – اعراب را به واسطه تعصب.
سوم – رؤسا واهل اقتدار و شوکت را به جهت تکبر.چهارم – تجار را به واسطه خیانت.
پنجم – اهل روستاها را به سبب جهالت و ندانستن آداب عبادات واجبه.
ششم – علما را به واسطه حسد.
امام ناطق حضرت صادق (ع) میفرماید: حاسد به حسد خود ضرر به نفس خویش رساند پیش از آن که ضرر او به محسود رسد، همچنان که ابلیس به حسد خود سزاوار لعنت ابدی شد، لیکن حضرت آدم (ع) را به محل اجتبأ و هدی و ارتقأ به مقام حقایق عهد و اصطفأ رسانید. بنابراین قطع نظر از وبال و نکال اخروی، چند ضرر عاجل بر حسد مترتب است:
اول – افساد و تباهی طاعات.
دوم – ارتکاب معاصی و شرور، زیرا که حسد او را به انواع ذنوب و شروری وادارد که در آن انتظار زوال نعمت محسود باشد. بزرگان فرمودهاند که حاسد را سه علامت است: به وقت حضور تملق نماید و کتمان عداوت، و این عین نفاق و از فواحش مذمومه است، در غیاب غیبت کند، و هرگاه مصیبتی به محسود رسد شماتت نماید.
سوم – غم و تعب بیفایده، به انضمام انواع وبال و عذاب و مصیبت. چنان که گفتهاند هیچ ظالمی از حاسد به مظلوم شبیهتر نیست، زیرا که او را خشمی است ثابت و غیظی است دائم و غمی است لازم.
چهارم – حرمان و خذلان، چه نادر است که حاسد به مراد خویش رسد. چگونه به مقصود رسد و حال آن که مقصود او زوال نعمت الهی است که از غایت احسان به بندگان خود عطا نموده و فرموده «وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعضَکُم عَلی بَعضٍ»! خداوند حکیم و دانا به یقین در این تفضل رعایت حکمت بالغه نموده، پس تمنای تغییر و سعی در تبدیل آن، ضدیت است با حکیم علیالاطلاق و مخالفت است با تدبیر او.
حقیقت حسد، برانگیخته شدن انگیزه شهوت است به آرزوی زوال نعمت غیر. به محض پیدایش حسد در نفس، قوه غضبیه شدت یافته روز به روز خشم و غضب در نفس راسختر شود، و مستلزم انواع مساعی و حیل در برانگیختن اسباب زوال آن نعمت گردد. چون این زوال در اغلب احوال به سهولت میسر نیست، حاسد گاهی در پیش امرا و حکام و سلاطین سعایت محسود کند، زیرا میداند که ایشان میتوانند عامل مهم و مؤثری در اجرای مقصد شوم او باشند، اگرچه غالباً عنایت الهی شامل حال محسود شده و نتیجه به نفع او تماممیشود.
این صفت مذموم باعث کلی است بر پیدایش اسباب خرابی عالم، زیرا هرگز حسد بر مردم بیچیز و عاجز تعلق نگیرد، بلکه تعلق آن فقط بر ارباب فضل و قدرت و مقام است. به همان مقدار که حاسد و کسانی که با تحریک او درصدد ایذأ محسود و زوال نعمت او برآمده و وقت خود را صرف کنند، از ایفای وظایف شخصی و نوعی بازمانند و این قهراً بر ضرر عمران و آبادی عالم و به زیان جامعه بشری است.
بزرگان فرمودهاند که حسد را سه مرتبه است:
اول – آن که دوستدار زوال نعمت غیر است گرچه خواستار انتقال آن به خود نباشد.
دوم – آن که زوال نعمت غیر را خواهد به طریقی که به او انتقال یابد.
سوم – آن که مثل آن نعمت را برای خود تمنا کند بدون زوال نعمت غیر، و اگر از تحصیل مقصود عاجز آید نابودی نعمت غیر را خواهد تا آن غیر را بر او فضل و رجحانی نباشد.
به طریق تشبیه و مجاز، مرتبهای را که موسوم به غبطه است و محمود و مرغوب، گاهی داخل در حسد شمرده و مراتب را چهار اعتبار کردهاند، سه مذموم و یک محمود.
غبطه، تمنای فضل و مال و قدرت و جاه است به مثل آنچه دیگری داراست، و کوشش در تحصیل آن به طور مشروع به شرطی که در صورت ناتوانی، زوال نعمت غیر نخواهد؛ چنین غبطه را منافسه هم نامند. پس فرق است میان غبطه و حسد؛ غبطه شوق به کمال یا مطلوبی است که از غیر احساس کرده بیتمنای زوال آن از غیر، و حسد همراه با تمنای زوال از غیر است.
غبطه دو گونه است: محمود و مذموم. در غبطه محمود شوق، متوجه به کمالات و سعادات است، و در غبطه مذموم شوق، متوجه به شهوات و لذات دنیوی.
حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید: حسد بردن جایز نیست الا درباره دو شخص: اول مردی که خدای تعالی او را مال عطا فرموده و او آن را در راه حق مصرف کند. دوم مردی که حقتعالی او را علم ارزانی داشته و او به آن علم عمل کرده به خلایق آموزد. گرچه آرزوی این حالات مذموم نیست ولی نباید به جایی کشد که زوال نعمت ایشان خواهد؛ در این مقام به طریق مجاز غبطه را حسد نامیدهاند.
حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید: مؤمن به خصلت پسندیده غبطه موصوف است و منافق به صفت ناپسند حسد. چگونه در حسن منافسه شک توان کرد و حال آن که خداوند متعال میفرماید «سابِقُوا اِلی مَغفِرَهٍ مِن رَبٍّکُم» و نیز میفرماید «وَ فی ذلِکَ فَلیَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ».
منافسه منقسم است به واجب و مستحب و مباح؛ اولی مثل منافسه در فضایل و تحصیل اموال جهت انفاق واجب. دومی مثل منافسه در مکارم اخلاق و آداب و محاسن افعال و تحصیل اموال به جهت انفاقات مستحبی. سومی مثل تحصیل اموال جهت توسع در صورتی که به حرام منتهی نگردد.
توسع در اصل، نجات از ضیق است اما تمنای وسعت بیشتر برای صرف آن در راه خدا بلامانع است، هرچند در اکثر مردم توسع سبب زوال معنویات آنان است. پس تحصیل امکانات مادی به خاطر حق، عبادت است و در مرحلهای در ردیف فضایل، ولی نفس فزونطلبی آن، مذموم است و بسا مباحاتی که منجر به کراهت و حرمت گردد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.