حیرت فرشتگان 2008/01/29
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
حیرت فرشتگان
یکی از جلوههای با عظمت انسان، ماجرای شکوهمند خلقت اوست: بعد از آن که قالب حضرت آدم علیه السلام را از گِل سرشتند، آن را در راه فرشتگان نهادند و فرشتگان چهل سال از آن میگذشتند «وَ اِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَهِ اِنّی جٰاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَهً قٰالُوا اَتَجْعَلُ فیهٰا مَنْ یُفْسِدُ فیهٰا وَ یَسْفِکُ الدِّمٰاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قٰالَ اِنّی اَعْلَمُ مٰا لاٰتَعْلَمُونَ: به یاد آر ای پیامبر زمانی که پروردگارت به فرشتگان فرمود من در روی زمین خلیفهای خواهم گماشت، گفتند آیا روا باشد کسی را گُماری که فساد کند و خونها بریزد؟ و ما ترا تسبیح میگوییم و تقدیس میکنیم، خداوند متعال فرمود من آن دانم که شما نمیدانید».
جملگی ملائک انگشت تعجب و حیرت به دندان بردند که چه سرّی است در این که خاکی ذلیل را به حضرت جلیل این چنین به اِعزاز میخوانند و خاک در کمال مَذَلَّت و خواری با حضرت عزّت و کِبریایی چنین ناز و تَعزُّز میکند؟!
خداوند متعال فرمود: «اِنّی اَعْلَمُ مٰا لاٰتَعْلَمُونَ: من آن دانم که شما نمیدانید» شما چه میدانید که ما را با این مشتی خاک از ازل تا به ابد چه کارها در پیش است؟ شما را با عشق سر و کاری نیست، شما خشکزاهدانِ صومعهنشینِ حَظایر قدسید، از گرمرُوانان خرابات عشق چه خبر دارید؟ سلامتیان را از حلاوت حال ملامتیان چه خبر؟
روزکی چند صبر کنید تا من دستکاری قدرت بنمایم و ظلمتِ فطرت از چهره آیینه دل او بزدایم، آنگاه نقشهایی رنگارنگ در او مشاهده کنید. نقش اوّل این باشد که شما را همه سجده او باید کرد. از ابر کرم باران محبت بر آن مُشتی خاک بارید، آن خاک را گِل کرد و به ید قدرت در آن گِل، دل کرد.
جمله ملائک مَلأ اَعلی متحیّر مینگریستند تا خدای رحمان در آن گل چهل شبانهروز تصرّف میکرد، چون کوزهگری که از گل کوزه خواهد ساخت، آن را میمالد و چیزها در آن میاندازد، آن گل را در تخمیر انداخته که «خَلَقَ الْاِنْسٰانَ مِنْ صَلْصٰالٍ کَالْفَخّٰارِ: انسان را از گِل خشکیدهای سفالمانند آفرید»، در هر ذره آن گل، دلی تعبیه نموده و به نظر عنایت آن را پرورش میداد و حکمت آن را به فرشتگان میگفت و نیز میفرمود: در گِل منگرید در دل بنگرید که عرش مُعَلّیٰ و نشیمنگاه من اینجاست.
آری خدا خواست جمالِ کمال خود را در مِرآت اشیاء نمودار سازد، لکن این مِرآت تیره بود و شایستگی تجلّی جمالِ کمال حق را نداشت، انسان را بیافرید تا به این مرآت جلا دهد تا عکس رخ یار ازلی در آن نمایان گردد، چه انسان الهی جلای صفای این مرآت است. این مرآت همان امانتی است که آسمانها و زمین و کوهها از انتقال و تقبّلش تن زدند. تنها انسان بود که متعهّد شد آن را بسوی خدا بلند گرداند. این قدرت جلا تنها از عشق الهی انسان متجلّی است، این است که خداوند متعال خطاب به فرشتگان فرمود:
ای فرشتگان من! من خود دانم که چه قدرت و نوری در وجود انسان به ودیعه نهادهام، لذا میخواهم او را در روی زمین جانشین خود قرار دهم. ای فرشتگان من! گرچه شما قوه عاقله و نورِ آن مرآتید، لکن این مرآت بدون انسان، جلایی ندارد.
خدای تبارک و تعالی با جمله مقدس «اِنّی اَعْلَمُ مٰا لاٰتَعْلَمُونَ: من آن دانم که شما نمیدانید» خواست عظمت مقام انسان را بر فرشتگان بفهماند و نیز با سؤال از اسماء، آنان را امتحان نماید تا تیرگی نادانی و جهالتشان را بر خودشان آشکار سازد؛ آنان نیز به عظمت و جلالَت مقام انسان کامل اقرار نمودند.
البته هر اِقرار و اعترافی مقبول پیشگاه الهی نیست و اقرار و اعتراف لفظی کفایت نمیکند. اقراری در بارگاه قدس الهی و محبوبین او مقبول است که هم لفظی باشد و هم عملی. اقرار فرشتگان هم باید به حدّ کمال میرسید، از اینرو آنان اقرار لفظی و عملی نمودند. اقرار لفظی فرشتگان «سُبْحٰانَکَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا اِلاّ مٰا عَلَّمْتَنٰا: منزهی تو، ما را جز آنچه خود به ما آموختهای هیچ دانشی نیست» بود و اقرار فعلی آنان «وَ اِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا: و یاد کن هنگامی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید، پس جز ابلیس که سر باز زد سجده کردند». و این تعلیمی است که ای سالک! تنها اقرار لفظی تو کافی نیست، اگر خواهی که مقبول کامل پیشگاه استاد شوی، علاوه بر آن باید اقرار فعلی نمایی.
آنگاه فرشتگان سر بر خط انتظار نهادند که زنگار این مرآت الهی، کی زدوده خواهد شد و حقّ آیینگی را چه کسی اداء خواهد کرد؟ تنها انسان کامل بود که این آیینه را از عالم امکان بلند کرده در مقابل حقتعالی نگاه داشت و برای این که بتواند به آن جلا دهد، اوّل به جمال «اِنَّ اللهَ خَلَقَ ٰادَمَ عَلیٰ صُورَتِـهِ: خدا آدم را به صورت خود آفرید» نگریست. چون جمال مرد الهی به مقام انتقاش آمد، به کلی تیرگی از آیینه زدوده شد و عکسِ رخِ ساقی ازلی به این جام افتاد. مرد الهی که به دست فلکْ گردان از نوش باده الهی سرمست شده بود، در این سرمستی یَومالفصل، خود را به مقام یومالوصل رسانید.
طُرْفه آن که در ازل که این امانت را به انسان دادند، صفایی داشت ولی در ابد که او این ودیعه را به ساحت اقدس الهی برمیگرداند، صاحب امانت در آن مینگرد، عجبا! اکنون صفایش چندین برابر گشته است.
مراد از خلقت انسان، امانتداری و امانتگزاری است و تنها مردان الهی میتوانند به حکم «اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الْاَمٰانٰاتِ اِلیٰ اَهْلِهٰا: خدا به شما فرمان میدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید» این امانت را به صاحب آن برگردانند، ایشانند که در پیاله هستی خود، رخ یار ازلی را دیدهاند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.