خوف 2008/09/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
خوف
خوف، تألم و سوختن دل است از وقوع امری که وقوعش یقین یا مظنون باشد. خوف بر دو قسم است: یکی ممدوح و پسندیده که ترس از خدا و گناهان خویش است. دیگریمذموم که بر چند نوع است و از انتظار وقوع امر ناگواری در آینده پدید آید که انسان قادر بر دفع آن نشود. آن حادثه نیز یا از امور سهل است یا مشکل و عظیم و بر هر دو تقدیر یا ضروری باشد یا ممکن، و ممکنات را سبب پیدایش یا خود فرد است یا غیر او. خوف از هیچ یک این اقسام به مقتضای عقل نیست و نشاید که عاقل به چیزی از این اسباب ترسان شود. زیرا اگر حادثه ضروری و بیرون از حد قدرت او است، داند که بیم و نگرانی از آن جز تعجیل در بلا و جذب محنت فایدهای ندارد، و بقدر عمری که پیش از حدوث آن به خوف و فزع و اضطراب و جزع ضایع نموده، از تدبیر مصالح دنیوی و تحصیل سعادت ابدی محروم مانده، و خسران دنیا با عذاب آخرت جمع کرده بدبخت دو جهان شدهاست. اما اگر خویشتن را تسکین و تسلی دهد و دل بر بودنیها نهد، از تدبیر مصالح دنیوی و اخروی محروم نماند. پس عاقل چنین خوف را بر دل خود راه ندهد و به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی شود تا راحت حال و سعادت مآل برای او حاصل آید.
و اگر در ممکنات، خوف از فعل خود او نباشد، باید اندیشه کند در باب خوف ممکنه که حقیقت ممکن آن است که وجود و عدمش جایز باشد، و جزم به وقوع آن و دل نگرانی و خوف، جز تعجیل در حصول تألم ثمری ندارد. اما چون به ظن جمیل زندگی کند، ترک خیال در غیر ضروریالوقوع نموده میتواند به مهمات دینی و دنیوی اقدام نماید. چه هر لحظه فلک را گردشی است و روزگار را رنگی و پروردگار مهربان را الطاف نهانی از حد بیرون و از نهایت افزون است.
اگر سبب خوف، فعل خود او باشد، باید از سوء اختیار و خیانت بر نفس احتراز کند و برکاری اقدام ننماید که غایت و عاقبتی وخیم دارد، زیرا ارتکاب قبایح کسی را سزد که نادان به حقیقت ممکن باشد، و چون اندیشه کند که ظهور قبیح چه بسا موجب رسوایی و عقوبت شود، بر آن اقدام ننماید. اگر بعد از صدور آن فعل، تشویش عاقبت آن را داشته باشد، این خوف از نوع دوم خواهد بود. پس این دو نوع خوف را سبب از دو جهت است: در قسم اول بر ممکن به وجوب حکم کند و در قسم دوم، بر ممکن به امتناع، اما اگر شرط هر یکی را بهجا آرد، از این دو خوف نیز مصون ماند.
نوع دیگر خوف از اموری است که طبع، بیسبب از آنها وحشت کند مانند خوف از میت خصوصاً شب در حالت تنهایی؛ منشأ آن غلبه قوه واهمه و قصور عقل است. شخص عاقل باید در این مواقع اندکی تأمل کند و سبب این تشویش و خوف را بداند تا دریابد کهخوفش بیجا است. کسی که در وقت قدرت و قوت از او نمیترسیدی و از جنگ و جدال او احتراز نمیکردی، چگونه از بدن بیحس و حرکت او وحشت میکنی؟!
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.