کبر 2008/09/05
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
کبر
کبر نیز مانند عجب از صفات رذیله است و آن حالتی است که آدمی خود را بالاتر از دیگری بداند و اعتقاد بدان نماید. فرق میان عجب و کبر آن است که متکبر خود را بالاتر از غیر داند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در عجب پای غیر در میان نیست، بلکه او به خود بالد و از خود شاد شود و به جهت صفتی، خود را کسی شمارد.
کبر صفتی است در نفس و باطن آدمی و آن را آثاری چند است که اظهار آنها را تکبر گویند، مانند خودداری از همنشینی دیگری و پرهیز از پهلوی او نشستن و انتظار سلام داشتن و تقدم در راه رفتن و نشستن و به حقارت با او تکلم کردن و پند و موعظه او را بیارزش دانستن و امثال اینها.
کبر از بزرگترین صفات رذیله است، آفت آن بسیار و گزند و آسیب آن بیشمار است. چه بسیار از عوام و خواص که به سبب این مرض هلاک شدند و بسی از بزرگان و علمای روزگار که به واسطه آن به دام شقاوت گرفتار گشتند.
کبر حجابی است در رسیدن به مرتبه فیوضات، و بزرگترین پرده و مانعی است از مشاهده جمال سعادات، خداوند متعال میفرماید: «کَذلِکَ یَطبَعُ اللهُ عَلی کُلٍّ قَلبِ مُتَکَبٍّرٍ جَبارٍ» و «اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُستَکبِرینَ» و نیز میفرماید «فَادخُلُوا اَبوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئسَ مَثوَیالمُتَکَبٍّرینَ». پس آدمی باید خود را به ضد این صفت بیاراید که تواضع است و بر اعمال و اخلاق متواضعین مداومت کند تا تواضع، ملکه او گردد و ریشه شجره کبر از مزرع دل او کنده شود. خداوند تبارک و تعالی بهترین مخلوق خود را به تواضع و فروتنی امر میفرماید «وَاخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَالمُؤمِنینَ».
کبر آفتی است که گلهای آمال آدمی را پژمرده و نابود کرده ریشه جهد و کوشش را بخشکاند. کبر هرجا و در هر لباسی که باشد، به چهره و اندام یا به حرکات و رفتار و معاشرت، زشت و ناپسند است. کبر با عقل و دانش سازگار نیست و آنها با هم در یک مغز نگنجد.
مرد حقیقی در اظهار حقیقت، خود را به زحمت دفاع نمیاندازد زیرا حقیقت نیازی به مدافع ندارد. از این رو کسانی که به حقیقت رسیدهاند، هیچ از آن دم نزدهاند و به آرامی و شیوایی راز آن را پوشانیدهاند، تنها از روزنه اخلاق و رفتار و شخصیت ایشان است که میتوان گوشهای از پرتو تابناک حقیقت را مشاهده کرد.
کبر حسنات آدمی را نقش بر آب کند، لیکن نقش اخلاق و رفتار بزرگمردان به هیچ ناملایم و حادثهای از لوح اصلی زندگیشان، محو و نابود نگردد.
تکبر سه گونه است:
اول – آن که تکبر بر خدا کند همچنان که نمرود و فرعون نمودند و این بدترین اقسام آن است و سببش محض جهل و طغیان است. خداوند متعال به این گونه تکبر اشاره فرموده «اِنَّ الَّذینَ یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتی سَیَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ».
دوم – آنکه تکبر به پیغمبران خدا کند و خود را بالاتر از آن داند که اطاعت و انقیاد ایشان نماید مانند ابوجهل و امثال او، ایشان کسانی بودند که میگفتند «اَهؤُلاءِ مَنَّ اللهُ عَلَیهِم مِن بَینِنا» و در آیه دیگر خداوند متعال میفرماید «قالُوا اِن اَنتُم اِلا بَشَرٌ مِثلُنا».
سوم – آن که تکبر بر بندگان خدا کند و خود را بالاتر از ایشان بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد. گرچه این قسم تکبر در زشتی کمتر از نوع اول است، ولی این صفت نیز از مهلکات است و بسا که منجر به مخالفت خدا شود. چه عظمت و برتری و تکبر و تبختر، مختص ذات اقدس الهی است و هر بندهای که تکبر کند در صفتی از صفات خدا با او به منازعه پرداخته است.
نفوذ تکبر را در دل سه درجه است:
اول – آن که این صفت خبیثه در دل او مستقر شود و خود را بالاتر از دیگران داند و آن را در گفتار و کردار خویش ظاهر سازد. این درجه از بدترین درجات کبر است، زیرا درخت کبر در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگهایش اعضأ و جوارح او را فرا گرفته است.
دوم – آن که کبر در دل او باشد و کردار متکبرین نیز از او ظاهر شود لیکن به زبان نیاورد.
سوم – آن که در دل، خود را بالاتر داند لیکن در کردار و گفتار ظاهر نسازد، بلکه نهایت سعی در تواضع و فروتنی کند، چنین شخصی شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده ولی ریشه آن در دل او هست، اگر درصدد برکندن آن ریشه برآمده تلاش کند، میتواند به آسانی از آنخلاص گردد.
کسی که به این مرض گرفتار است باید به روش علاج عجب به درمان آن پردازد، چون کبر عجب را هم در بر دارد. از معالجات خاص آن، نظر کردن در اخبار و احادیثی است که در مذمت تکبر و مدح ضد آن رسیده، و این که بداند حکم به برتری خود، غایت نادانی است، زیرا بسا آن شخص صاحب صفت کریمهای باشد که در نزد خدا مقامش بالاتر از اوست و متکبر از آن آگاه نیست. پس چگونه اهل بصیرت خود را بر دیگران ترجیح دهند با وجود این که مناط، خاتمت امر است و خاتمه کسی را غیر از خدا نمیداند.
تواضع و فروتنی این نیست که آدمی نهایت ذلت و انکسار عمل آورده برای خود در هیچ چیز مزیتی نسبت به دیگری نبیند بلکه در حقیقت، تواضع آن است که خود را بهتر و در نزد خدا مقربتر از دیگری نداند، زیرا غیر از خدا کسی به خاتمه دیگری عالم نیست.
تواضع اخیار و افتادگی ابرار چون نمودن ستاره در آب است. چنان که این نمود سبب پستی ستاره نیست، فروتنی بزرگان نیز باعث کسر شأن ایشان نگردد. تکبر فرومایگان مانند بلند شدن دود است، چنان که دود از بلند شدن کسب منزلتی نکند، سفله را نیز گردنکشی و نخوت قدر و قیمتی نیفزاید.
انسان باید با چراغ عقل به کنجکاوی نهانخانه درونی خویش پرداخته، در احوال و اوضاع خود به دیده تفکر بنگرد. چون از کبر وغرور که سرچشمه اکثر عیوب و صفات ناپسند است در خود اثری بیند، همت بر رفع آن گمارد و خود را از سعی در چاره آن معاف و معذور نداند. سالک باید در اوضاع و اطوار حضرات انبیأ و اوصیأ دقت نماید، و آنان را سرمشق و قدوه خود داند و پیروی از اولیأ و اتقیأ را که راستروان کوی حقند برخود واجب گرداند. روزی چند، طبع سرکش را به ارتکاب اموری که مستلزم کسر شأن و قدرت وی گردد وادار کند. توسن نفس را که سالها در صحرای خودسری چریده، کمکم به زیر بار تحمل آرد تا به تدریج افتادگی و فروتنی را عادت و ملکه او گرداند.
بدترین اقسام کبر آن است که کسی حق را سهل و سبک گیرد و بزرگان را حقیر شمرد. یعنی حق را نداند و بر اهل حق طعن زند و قول آنان را به سمع قبول نشنود. پس اگر عارفی جامه خودنمایی از دوش بیفکند و آئینه دل را از زنگ عجب و غرور پاک سازد، اهل حق را در جمیع امور تبعیت کرده و گردن جانش را در اطاعت کلام ایشان خاضع گرداند و پیوسته به دست زهد و ورع، خاک ملامت به دیده حرص و طمع پاشیده، خود را از فراز هستی بهپرتگاه عجب و غرور نیندازد.
باید آدمی فریب نفس و شیطان نخورده خود را صاحب ملکه تواضع و خالی از کبر نداند، و خویشتن را در معرض آزمایش بیاورد. چه بسیار شود که انسان ادعای خالی بودن از کبر کند، اما بگاه امتحان معلوم شود که این مرض در خفایای نفس او نهان بوده و به فریب نفس اماره دست از معالجه و مجاهده کشیدهاست.
آنچه در مدح تواضع بیان شد نسبت به متواضعین است لکن تواضع بر متکبرین، نهایت پستی و ذلت خود است و سبب افزایش کبر و گمراهی آنان، بسا باشد که با تکبر بر او بیدار شده و ترک تکبر کند. حضرت رسول اکرم (ص) فرموده: شیوه فروتنی با هرکس نیکو و پسندیدهاست مگر با متکبران، که با آنان تکبر نمودن و به مقام معارضه برآمدن اولی است. و نیز فرموده: چون به متکبرین رسیدید، تکبر کنید که این سبب خواری و حقارت ایشان است، لیکن چون به متواضعین امت من رسیدید به آنان تواضع کنید. همچنین آن بزرگوار فرموده: هیچ کس تواضع نکرد مگر این که خداوند متعال مرتبه او را بلند گردانید. اعراض از تکبر و تمایل به تواضع، بدون تفکر در مضرات کبر و منافع تواضع ممکن نیست.
سالک باید بداند که تراوشهای فکری، بسان نوزادان روحی است که نظیر نوزادان جسمی نیازمند تربیت و تقویتاند. این نوزادان روحی در نشو و نما و تقویت خود لوازم و وسایلی میخواهند که بیشباهت به وسایل تربیت کودکان نیست. همچنان که کودک روز به روز و سال به سال که بزرگ میشود به وسایل و دستورهای جدیدتر و کاملتری احتیاج دارد، نوزادان روحی یا تراوشهای فکری نیز در نشو و نما و تقویت، به وسایل و دستورهای جدیدتر و کاملتری نیازمندند تا به هدف رسند. این نوزادان که در آینده اعضأ خانواده روحی انسان را تشکیل میدهند، گرچه وضع زندگی آنان در ظاهر به دست صاحب آن قلب و روح است، ولی در حقیقت وضع زندگی هر کسی به دست این هیئت اجتماع روحی است. پس اخلاق و رفتار، صفات و عادات، گفتار و کردار هر فردی بسته به چگونگی وضع زندگی همان نوزادان است که کمکم بزرگ شده خانواده شخص را پدید میآورند. بنابراین کمال دقت درباره پدید آمدن نوزادان روحی و تقویت جنبههای مثبت و دفع جنبههای منفی لازم است تا راه سعادت معنوی بر انسان هموار گردد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.