اهمیت و برتری خودآگاهی 2008/01/23
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
اهمّیت و برتری خودآگاهی
گرچه کسب هر دو نوع آگاهی مذکور برای بشر لازم است، امّا اهمیت خودآگاهی بسی بالاتر از جهانآگاهی است. قرآن مجید جهان بیرون از انسان را با کلمه آفاق و جهان درون او را با کلمه انفس تعبیر کرده و به این وسیله اهمیت ضمیر انسان را گوشزد فرموده است. همه حضرات انبیاء و سفرای الهی و بزرگان، انسانها را دعوت به خودآگاهی میکنند و خودشناسی سرلوحه تعلیمات اسلام است. قرآن میفرماید: «وَ لاٰتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ: مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردهاند» و در نتیجه «فَاَنْسیٰهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ: خدا آنان را به خودفراموشی انداخت، آنان فاسقین و منحرفین هستند». بنا به این آیه شریفه افرادی که به بیماری خودفراموشی دچار شدهاند، در ردیف فاسقون محسوب میشوند. پس، از وظایف مهم سالک، خودشناسی است تا بتواند خدا را بشناسد، چنان که حضرت رسول اکرم(ص) میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ: هر که نفس خود را بشناسد، خدا را شناخته است» و حضرت علی (ع) معرفت نفس را سودمندترین معارف میداند «مَعْرِفَهُ النَّفْسِ اَنْفَعُ الْمَعٰارِفْ» و نیز میفرماید «عَجِبْتُ لِمَنْ یُنْشِدُ ضٰالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلاٰ یَطْلُبُهٰا: عجب دارم از کسی که گمشده خود را میجوید، لکن خویشتنِ گمکرده را جستجو میکند!»
طالبان بسیاری را آرزوی خودآگاهی است ولی نمیدانند به کدام طریق وارد شوند و چه مراحلی را طی نمایند. طریقی را که خود برگزیدهاند، رساننده آنان به خودشناسی نیست. این خودشناسی و خودآگاهی را نتوان از کتابها و فلسفهها و منطقهای کذایی اخذ نمود. کار علوم و فلسفهها نیست که انسان را خودآگاه نمایند، اغلب آنها نه وسیله خودآگاهی که سبب خودفراموشیاند.
افرادی که شب و روز در پی تعقیب کلام متکلمین و فلاسفهاند تا خودشناسی را از مطالب آنان دریابند، یقین بدانند که معرفهالنفس واقعی از این طریق قابل دریافت نیست. مَثل کسانی که کلام ایشان را حقیقت میدانند، آماس کردهای را ماند که پندارد فربهی است! اینان محال است که موفق شوند، بلکه این نوعی بیماری و خطر روانی است که انسان تصفیه و تزکیه نفس و کلام بزرگان را کنار زده بخواهد با مسایل مبهم و پیچیده، حقایق را دریابد.
خودآگاهی حقیقی بدون مطالعه دقیق کتاب وجود خویشتن و بررسی آرزوها، آمال و دردهای نهفته در اعماق دل، میسّر نیست و این تنها راه درک حقایق اصیل است، قرآن مجید نیز میفرماید «مٰا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ: خداوند متعال در درون انسان دو قلب قرار نداده» تا به دو جا بسپارد. دو محبت، دو آرزو و دو درد در یک دل نمیگنجد، باید محبتهای غیرالهی را از دل بیرون کرد تا کعبه مقصود نمایان گردد. در این صورت، علاقهمندی به دیگران نیز به واسطه فضایل معنوی آنان است که در حقیقت، عشق و علاقه به خداست. پرورش محبت مجازی در دل، شرک است و پیامبران که قهرمانان توحیدند، کوچکترین شرکی در کارشان مشاهده نمیشود، نه شرک در مبدأ و هدف و نه در آرزو و دردمندی، امّا فلاسفه کذایی و معنوینماها اگر هم اهل درد و جویای حقیقت باشند، نمیتوانند به حق رسند.
دردِ فیلسوفِ دردمند، دردِ دانستن است، میخواهد حقیقت را بشناسد، امّا دردِ عارف، دردِ رسیدن و یکی شدن و محو گشتن است. دردِ فیلسوف که او را از سایرین متمایز میگرداند، اِعلام نیازِ فطرتِ دانستن است، امّا درد عارف که عشق و جاذبه است، اِعلام نیازِ فطرتِ عشق است، میخواهد پرواز کند و تا حقیقت را با تمام وجود خویش لمس نکرده، آرام نمیگیرد.
کسانی که به خودآگاهی رسیدهاند، میدانند من و خود واقعی چیست. فیلسوف، من و خود واقعی را روح و جان میداند، لکن عارف بر آن اعتراض دارد، خود و منِ واقعی خداست. در مرتبهای از مراتب، این روح و جان، تَعَیُّن است و عارف با شکستن این تَعَیُّنات، خود واقعی را درمییابد. آنچه را که فیلسوف، خود و منِ واقعی میداند در نظر و عقیده عارف، مظهری است از خود و روح واقعی. کسی که میخواهد به خود واقعی رسد، باید فانی شده و تعیّنات را درهم شکند و اثری از جان و روح نبیند، این قطره جدا شده از دریا باید به دریا پیوندد و محو شود، در این مقام است که میتواند خود و من واقعی را دریابد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.