فضایل چهارگانه 2008/07/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
فضایل چهارگانه
در علم نفس مقـرر شده کـه نفس انسانی را سه قوه متباین است، و صدور افعال و آثارمختلف به سبب این قواست، و اگر یکی از این قوا غالب شود، دو قوه دیگر مغلوب یا مفقود شوند:
اول – قوه ناطقه که آن را نفس مَلَکی گویند و آن، منبع فکر و تمیز و شوق نظر در حقایق امور است.
دوم – قوه غضبی که آن را نفس سبعی گویند، منبع غضب و دلیری و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و تفوق و جاهطلبی است.
سوم – قوه شهوی که آن را نفس بهیمی نیز نامند و آن، منبع شهوات و طلب غذا و شوق التذاذ به مآکل و مشارب و نکاح است.
نفس بهیمی، اکثر بهایم را شامل است و نفس سبعی عده معدودی از آنان را. این قوه در برخی بهایم در حداقل است، از این رو اصلاح نفس سبعی تا حدی آسانتر است از اصلاح نفس بهیمی.
عدد فضایل نفس به حسب عدد قوای آن است. اگر حرکت نفس ناطقه در ذات خویش به اعتدال بوده و شوق او به اکتساب علوم و معارف باشد، نفس را از آن حرکت، علم حقیقت حاصل شود و به تبعیت، فضیلت حکمت لازم آید. حرکت نفس ناطقه را علت یا ظاهری و خارجی است و یا درونی و ذاتی. در صورت اول حرکت موقتی است و غالباً پس از حذف اثر محرک به زودی به حالت اولیه برگردد. نظیر آن که دیدن یا شنیدن چیزی او را به حرکت اندازد، بسا که این حرکت در اثر شدت و ضعف تأثیرات خارجی از اعتدال بر گردد و به جای تعقل و تفکر موزون و متعادل، تحت تأثیر احساسات، افراط و تفریط در درک حاصل شود. حرکت باطنی نفس، در اصل مربوط به آگاهی و بیداری روح است. در این حالت، فعالیت دائمی نفس ناطقه منجر به رشد فکری و حصول علم و تقویت عقل میگردد.
اگر حرکت نفس سبعی به حد اعتدال باشد و نفس عاقله را انقیاد نموده تهییج بیمورد و تجاوز از حد نکند و قانع شود بر آنچه نفس عاقله قسط او شمرد، از این حرکت، حلم در نفس به وجود آمده به تبعیت آن شجاعت حاصل آید.
اگر نفس شهوی یا بهیمی به حد اعتدال باشد و آنچه را نفس عاقله نصیب او نهد، اطاعت نماید، نفس را از این حرکت، عفت حاصل آید که به تبعیت آن، فضیلت سخا حادث شود.
اگر سه فضیلت مذکور حاصل گردد و هر سه با یکدیگر ممزوج و هماهنگ شوند، ازترکیب آنها حالتی متشابه پدید آید که کمال فضایل به آن است، این حالت را فضیلت عدالت کمالی گویند. از این جهت حکمای متقدم و متأخر متفقاً فرمودهاند که اجناس فضایل چهار است: حکمت، شجاعت، عفت، عدالت. مدح کسی را سزاست که یکی از این چهار فضیلت یا همه آنها را دارا باشد، و اگر کسی را به تفوق مقام ظاهری و کثرت مال مدح کنند، معقول نیست.
به اعتباری نفس را دو قوه است: یکی ادراک به ذات و دیگری تحریک به آلات. هریک از این دو نیز منشعب شود به دو شعبه، قوه ادراک به قوه نظری و قوه عملی، و قوه تحریک به قوه دفع یعنی غضبی و قوه جذب یعنی شهوی. پس بدین اعتبار قوا چهار است و چون هریک در تصرف موضوعات خویش معتدل باشد، فضیلتی حاصل آید.
پس فضایل نیز چهارند:
اول – حکمت، از تهذیب قوه نظری
دوم – شجاعت، از تهذیب قوه غضبی
سوم – عفت، از تهذیب قوه شهوی
چهارم – عدالت، از تهذیب قوه عملی
صاحب هریک از این فضایل در صورتی سزاوار مدح است که آن فضیلت منحصر به ذات او نشده به دیگری سرایت کند. مثلاً صاحب سخاوت اگر سخاوتش به غیر نرسد، او را مِنفاق خوانند نه سخی. اگر صاحب شجاعت بدین صفت باشد، او را غیور خوانند نه شجاع، و اگر صاحب حکمت بدین صفت بود، او را مستبصر گویند نه حکیم.
حکمت، حصول معرفت است به هر چه سمت وجودیت دارد، به خصوص به آنچه در عوالم باطنی است. شجاعت، انقیاد نفس غضبی است از نفس عاقله در امور هولناک و عدم اضطراب آن تا اقدام بر حسب رأی او کند. عفت، مطیع شدن نفس شهوی است نفس عاقله را و تصرف بر اقتضای رأی او تا آثار خیریت از آن ظاهر گردد. عدالت اتفاق هر سه قوه با یکدیگر و انقیاد از قوه ممیزه است تا اختلاف هویها و تجاذب قوا صاحبش را به ورطه حیرت نیفکنده انصاف و انتصاف حاصل آید.
اگر آدمی صفات کونی را به صفات حقانی مبدل کند و دیده بصیرتش را سرمه وحدت کشد، به جمیع قوا مشاهده جمال حق و ادراک وجود مطلق کند و این دانش و بینش، ثمره شجره آفرینش است.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.