گفتار نوزدهم 2013/10/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: تعلیم و تربیت (ارشاد) – جلد دوم
اصولاً کودکان تبهکارند، و جای بسی خوشوقتی است که نیروی جسمانی ایشان آن قدر محدود است که چندان یارای اجرای مقاصد مخرب خود را ندارند . تمام مغزهای کودکانه خطرناکند، مخصوصاً در مواردی که در جسمهای سالمند قرار گیرند که در این حال قادرند افکار نارس خود را به هر درجه که خطرناک باشد جامه عمل بپوشانند. اینگونه رفتار نه فقط بین افراد بدبختی که در تیمارستان بسر میبرند شایع است ، بلکه در هزاران نفر زن و مرد که ظاهراً سالمند و بالغ به نظر رسیده و به عنوان افراد کاملی مورد پذیرش جامعهاند و از حقوق اجتماعی سالمندان برخوردارند، نیز یافت میشود.
در این مغزهای کودکانه، نه فقط عدم رشد فکری بر اکثر مردم پوشیده است بلکه بر معاشرین ایشان نیز پوشیده میباشد، زیرا معاشرین نیز به نوبه خود از رشد فکری برخوردار نیستند.
وقتی که ما به تشخیص عدم رشد فکری در سالمندان بپردازیم، قادر خواهیم شد که کلید استفاده از سلامت عقل را در امور بشری بیابیم. رشد فکری، کلید حل مسائل و موجب خوشبختی و رفاه عمومی است.
اگرچه در اغلب سالمندان این نقیصه نیرومند است ولی قابل تغییر هم میباشد . برای دستیابی به این تغیر و تطور، کاری که از عهده ما بر میآید این است که اقلاً میتوانیم عدم رشد فکری را تشخیص داده بدین وسیله از تأثیر آن بکاهیم. و مهمتر این که قادریم شرایطی را که منجر به وجود آمدن عدم رشد فکری است، کنترل نموده و تغییر جهت بدهیم.
برای هر سنی معیاری از پیشرفت فکری وجود دارد، مثلاً کودکی که در سن معینی اصولاً قادر است عملی را انجام دهد، اگر قادر نباشد از عهده عمل مورد نظر برآید آشکار است که او به عقب افتادگی رشد فکری مبتلا است؛ یعنی میزان رشد او از لحاظ فکری به مراتب کمتر از رشد جسمانی او است. و برعکس اگر همین کودک بتواند عمل مورد نظر را که متناسب با سنین بالاتر است، انجام دهد میزان رشد او از لحاظ فکری به مراتب بیشتر از رشد جسمانی او است.
بدین طریق واضح است که سن روانی همیشه با سن جسمانی برابری نمیکند. مثلاً کودکی که سن واقعیش ده سال است ممکن است سن روانیش پنج سال یا پانزده سال باشد و این بصیرت، مسؤولیت جدیدی به عهده معلمین واگذار نموده است.
زیرا بدون این بصیرت نمیتوانند کودکان را در گروههای بزرگ دسته بندی کنند. مثلاً کودکی که سن روانیش چهار سال و سن واقعی اش ده سال است قادر نیست در کلاس با همسالان خود رقابت کند.
اگر چنین انتظار داشته باشیم که این کودک میتواند با همسالان خود رقابت کند، نتیجهای جز شکست عاید نخواهد شد. و برعکس کودکی که سن روانیش پانزده سال و سن واقعیش ده سال است نمیتوان او را به یک نسبت با گروهی که بطور متوسط، ده ساله است سنجید.
اگر این اختلافات روانی را نادیده بگیریم کودکی که رشد او از لحاظ روانی کند است، مبتلا به یأس و بی علاقگی شده و ممکن است به رفتار ضد اجتماع بپردازد. و برعکس کودکی که سن روانیش سریع است به احتمال قوی از کار درس خسته شده و بلاشک عدم احترام او نسبت به کارکنان مدرسه، و حس تحقیر همنوع در وی تقویت مییابد.
حقیقت این که هر فرد از دو سن روانی و واقعی برخوردار است و بدیهی است که سنجش سن روانی وسیله مناسبی برای طبقه بندی در امور تحصیلی است. پس معلوم میشود که سن واقعی و سن روانی از یکدیگر متمایزند.
بنابراین باید اذعان نمود که در واقع کلیه سالمندان از نظر رشد روانی سالمند نیستند. اغلب کسانی که در ظاهر امر سالمند به نظر میرسند لکن در حقیقت کودکانی بیش نیستند، و برعکس اغلب کسانی که کودک نما هستند لکن از رشد فکری برخوردارند. تفکیک سن روانی از سن واقعی تنها جنبه علمی ندارد، بلکه رفتار و روابط فرد با دنیا و عقبای او بستگی مستقیم به درجه رشد روانی او دارد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.