گفتار هفدهم 2013/10/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: تعلیم و تربیت (ارشاد) – جلد دوم
زیان مادی و معنوی حس غرور کمتر از حس حقارت نیست؛ این دو نیروی متضاد نقطه مقابل یکدیگر در حد افراط و تفریط هستند. حس غرور، حس خودخواهی است که در حد افراط قرار گرفته است و حس حقارت، حس زبونی و سرشکستگی است که حد تفریط را دارد.
همانطوری که صاحب حس حقارت باید هدایت شود و اگر پدر و مادر به معالجه طفلی که خود را خوار و زبون میداند و به عقده حقارت گرفتار است، نپردازند به او ستم کرده و به بدبختی او یاری نمودهاند، همین طور است حس غرور و برتری؛ بلکه زیان حس غرور بیشتر از حس حقارت است.
اگر حس حقارت واجد حس ابتکار است و گاهی شخص را به جد و جهد وادار میکند، حس غرور و برتری خوی شیطانی است که انسان را به پرتگاه عظیم بدبختی ساقط و برای همیشه داغ نگون بختی را به سیمای زندگی او نثار میکند.
اما باید دانست که شجاعت و وقار غیر از حس غرور و برتری است، آدم شجاع و با وقار همیشه در جاده حقیقت گام برمیدارد و در پی کسب فضیلت متکی به نفس و متوکل به خداست، لکن متکبر از درک فضیلت محروم و به ضلالت و گمراهی گرفتار است.
بدان گونه که حس حقارت و افراط در تواضع نکوهیده است و اگر حس حقارت مقدمه کوشش نباشد زشت و از صفات ذمیمه میباشد، همین طور حس غرور و نخوت برای کودک زیان بخش بوده و او را از ترقی و تعالی و کسب فضیلت باز میدارد.
در این دنیای پهناور، چشمان زیادی از فرط اندوه و غم و تورم عقده حقارت گریه و زاری دارند و در سیمای ماتم زده خود شیارهایی محو نشدنی بجا میگذارند، متقابلاً لبهای بیشماری از فرط تکبر میخندند مانند این که برای آنان سرمایهای از بیخیالی بوجود آوردهاند.
فرشته تعلیم و تربیت و اخلاق دست رد به سینه هر دو میزند؛ حس حقارت را زشت، و حس غرور را نکوهیده و ناپسند دانسته و بشر را به شاهراه اعتدال و طریق عقلانی و میانه روی دعوت میکند. بنابراین لازم است که والدین فرزندان خود را به مبارزه با این دو حس حقارت و غرور توصیه کنند.
در خبر آمده ملعون کسی است که تکبر و غرور کند. خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا».
و نیز میفرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا».
معالجه این دو مرض روانی باید در کودکی یا جوانی انجام یابد، زیرا بعد از سپری شدن جوانی علاج آنها ممکن است مشکل، بلکه محال باشد.
جوانی گلی است که جز یک دفعه در بهار عمر شکفته نمیشود. آفتابی است که طلوع آن در آسمان حیات شخص محدود است.
جوانی باران رحمتی است که در بهار عمر، در بوستان حیات شخص می بارد؛ روح جوان مانند باز بلند پرواز و مانند سیل مهیب آسا در شبهای بهاران خروشان، و مانند آتش سوزان است.
غالب جوانان در حال اضطرابند، آرزوهای دور و دراز رسیدن به جاه و جلال و مال و منال همیشه به سیمای او لبخند میزند. او میخواهد برق آسا در یک لحظه از روی تمام مشکلات و مقررات بگذرد و به هدف و آرزو رسد؛ خواستار است نسنجیده اهل تمیز شود و دانه نکشته بهره بردارد.
او خیلی زود در برابر ناملایمات، ناراحت و عصبانی است؛ وی مقهور ظاهر است، به صورت بیش از سیرت نظر و علاقه دارد؛ تمنای جوانی و هوسهای غیر عقلانی پنجه به کالبد فکر او برده و او را گرفتار ساخته است که اگر فرشته تعلیم و تربیت به یاریش نشتابد و برای نجات او از این ورطه هولناک اقدام ننماید، بنیان زندگی او فرو میریزد. روح جوان همچو آئینهای است که تمام اخلاق زشت و زیبا، پست و بلند و خوی ملکوتی و بهشتی در آن منعکس میشود؛ استعداد هر نوع تربیت صحیح و غلط را دارد. تنها تعلیم و تربیت صحیح است که او را از گرداب سیه روزی و درماندگی میرهاند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.