تناسخ و انواع آن 2011/01/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

تناسخ و انواع آن

اختلافات واقعه میان بعضی از فلاسفه آن است که، آیا نفوس با اَبدان مساوی است در عدّه، یا نفوسْ کمتر از ابدان است و یا ابدان از نفوس کمتر می‌باشد. ظاهر آن است که، تعلّقِ نفسِ واحده بر زیاده از یک بدن در دار دنیا، قول اهلِ تناسخ است و این طایفه را مذهب عدیده می‌باشد که عبارتند از:

اوّل آن که گویند، نفس کامله بعد از خروجِ کمالاتِ آن از عالم قوّه به عالم فعل، باقی می‌ماند در حال تجرّد از ابدان، و بعد این نفس متّصل می‌شود به عالم قدس.

دوّم آن که نفس ناقصه که باقی می‌ماند قسمتی از کمالات آن متردّد در بدن، و بعد از بدنِ انسانیّه منتقل می‌شود به بدن دیگر تا برسد به غایات کمالات خود از علوم و اخلاق، و این انتقال را نسخ نامند.

سوّم – آن کـه نفس منتقل می‌شود از بدن انسانی بـه بدن حیوانی که در اوصافْ مثل او بوده باشد، مثل این که نفسِ حریص، به بدن خنزیر، و نفس دزد به بدن موش، و نفس شخص جَبان به بدن خرگوش، و نفس شریر به بدن سگ منتقل می‌شود، و این انتقال را مسخ نامند.

چهارم – آن که نفس منتقل شود بر اجسام نباتیّه و این انتقال را رسخ نامند.

پنجم – آن که نفس منتقل شود بر اجسام جمادیّه و این انتقال را فسخ نامند.

ششم – آن که نفس منتقل شود بر بعضی از اجسام سماویّه به جهت استکمال.

نسبت داده‌اند به این طایفه انکار معاد جسمانی را و گویند بهشت و دوزخ، دارِ ثواب و عِقاب نیست و منکرند لذّات و آلام حسیّه را.

ایشان گویند، معاد عبارت است از مُفارقت نفس از بدن، و بهشت عبارت است از اِبتهاجِ نفس به کمالات خود، و دوزخ عبارت است از انتقال نفسِ انسانی به بدن حیوانات، تا می‌رسد به بدن مورچه، که عذاب او در این مراتب به حدّ کمال می‌رسد و اوساخ صفات رذیله از او زایل می‌گردد، و بعد متّصل می‌شود به عالم عقول، چنان که اهل حقّ می‌گویند شخص عاصی، بعد از سوختن به قدر گناهان خود، رحمتِ الهی شامل حال او شده و داخل کنند او را به بهشت، و استدلال کرده‌اند ادعای خود را به وجوه واهیه که قابل تَفَوُّه نیست.

از جمله گویند که اگر نفوسْ تعلّق نگیرند به ابدانِ دیگر، معطّل می‌مانند و حال آن که جایز است تعلّق نگیرند و معطّل هم نمانند، بلکه مشغول شوند به لذّات یا آلام روحانیّه.

اما این که گویند، نفوس مَجبولند بر استکمال، و این هم ممکن نیست مگر با تعلّق به ابدان، این خود اشتباه محض است، زیرا بسا که طالب کمالند لیکن مطلوبْ حاصل نمی‌شود به جهت عدم اسباب و علل و اِنتِفاء آلات کمال، و استکمال بدون حصول شرایط، علتِ وصول کمال نمی‌شود و اسباب و علل مذکوره ایشان موجب ایجاد کمال و یا تقویت کمال نمی‌شود، و نیز انکار ایشان معاد جسمانی و ضروری دین را، خود دلالت می‌کند بر کفر و ضلالت ایشان.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.