اختلاف آراء درکیفیت روح 2011/01/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: مبدا و معاد
اختلاف آراء در کیفیت روح
میان علما و عُقلا درباره کیفیّت روحْ اختلاف عظیم واقع است و خداوند متعال نیز در کلام مجید خود فرموده: «وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا: و در باره روح از تو میپرسند. بگو روح از عالم امرِ پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است».
در این آیه شریفه، کیفیّت و کمیّت روح را حقّتعالی بیان نفرموده، لهذا علما در کیفیّت آن متحیر ماندهاند. بعضی از ایشان، روح را به نفس ناطقه تعبیر کرده و گفتهاند، چنان که به کُنهِ ذات حضرت احدیّت پی بردن ممکن نیست، هکذا به کُنهِ نفس نیز نمیتوان پی برد، و این که امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیهالسّلام فرموده: کسی که خود را شناخت، خدا را شناخت، معرفت ربّ را تعلیق به معرفت نفس کردهاند.
اصل اختلاف علما در این است که، آیا روح جوهر است یا عَرَض، و بر تقدیر اوّل، آیا مجرّد است یا غیر مجرّد، و مراد از مجرّد آن است که قابل انقسامِ ابعاد ثلاثه نشود و از برای او، نه صورتی است و نه مادّه و مُتَحیز نیست. نه در جهتی است و نه در زمانی، و برای او حرکت نیست و اجتماع و افتراق بر او نِی، موصوف به ثِقله و خِفّه نمیباشد، و نه در شکلی است و نه در وضعی، بِالجمله معرّا از صفات جسام و مبرّا از اوصاف مادیات است.
بعضی گفتهاند که روح عبارت است از جوهر مجرّد که تعلّق گرفته به بدن، به تعلّق تدبیرِ مدبّر مثل تعلّق عاشق به معشوق؛ و بعضی گفتهاند که روح عبارت است از اجزاء اصلیّه باقیّه؛ و برخی گفتهاند که روحْ جسم لطیفهای است که نافذ است در جواهر اعضاء و در آنها ساری است، مثل سَرَیان آب در برگ گل و سریان آتش در زغال، و تبدّل و انحلال بر او نیست، بقاء او در اعضاء، حیات اوست و انتقال او از اعضاء به سوی عالم ارواح، موت او.
بعضی از دانشمندان، روح و نفس را یکی دانسته و بر این ادعا شواهد آوردهاند این آیه شریفه را «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً: ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد» و گویند مراد از اِرجِعی خطاب است به روح که برگردد به جسد خود.
از این آیه شریفه معلوم میشود یکی بودن نفس و روح، و فرق آنها به ملاحظه حالت است. مادامی که مشغول به تدبیر عالم بدن و مربیِ اوست، نفس نامیده میشود و چون تعلّق او از بدن بریده شود، روح نامیده میشود؛ و چون از بدن مُفارقت کرد و در عالم تجرّدِ خود قرار گرفت، شناختن آن مشکل است؛ از این جهت خداوند متعال در جواب سائلین از کیفیّت روح، به برگزیده خود حضرت محمّد صلی الله علیه و آله میفرماید: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی: بگو روح از عالَمِ امر ِ پروردگار من است»، و اصلح به حال عباد این است که خالق روح فرموده تا ایشان در کیفیّت روح به ضلالت نیفتند.
در خبر است که طایفه یهود به کفّار قریش گفتند سؤال کنید از محمّد(ص) کیفیّت روح را، اگر جواب داد پیغمبر نیست بلکه یکی از حکماست، و اگر جواب نداد او پیغمبر است زیرا که ما در کتاب خود چنین یافتهایم. این بود که حقتعالی به رسول خود فرمود که از جواب سؤال ایشان عدول نماید، و از این جا معلوم میشود که حضرات انبیا سَلَف نیز، کیفیّت روح را بر امّت خویش بیان نفرمودهاند.
نتیجه وفاقی تحقیقات اکثر محقّقین آن است که، نفس وجود دارد و در وجودِ آن شکّ و شبههای نیست، لکن جوهری است، نه جسم و نه جسمانی و نه محسوس با یکی از حواس، بلکه جوهری است بسیطِ نورانی لطیف که از شأن اوست ادراک معقولات از کلیّات و جزئیات، و به نفسِ خویش در بدن حاصل است و مُتصّرف است در آن، و غنی است از اِغتذاء و مبرّا است از تَحَلُّل و نما، و مُلتَذّ است به ملایم خود، و مُتألّم است به ناملایم خود.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.