شبهۀ امتناع اعاده معدوم 2011/01/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: مبدا و معاد
شبهه امتناع اعاده معدوم
عدّهای از فلاسفه معتقدند بر استحاله معدوم، و عودِ اصلی را منکرند. جواب از اصل امتناعِ عود این است که آیا اعاده، ممتنعبِالذّات است یا ممتنعلِلغیر؟ اگر ممتنع بالذّات است، باید هم در اوّلی و هم در مرتبه ثانی ممتنع باشد و حال آن که در ابتدا ممکن بود. و اگر ممتنعلِلغیر است، زوال امتناعیّتِ غیری جایز است، زیرا که ممتنعبالذّات نیست، پس مرتبه ثانی اعاده آن، جایز و اصلی و عینی است.
نکته دیگر این که معدوم، چه چیز است؟ اگر صورت شخصیّه است که اجزاء آن در تشخّصِ آن صورت مدخلیّت دارد، مسلم است که آن اجزاء، معدوم صِرف نخواهد شد و به محض اجتماع ترکیبی آن اجزاء، لابدّ صورت شخصیه عود خواهد کرد، زیرا که تشخّص هر شخصی قائم است به اجزاء او. تشخّصْ هرچند معدوم میشود، لیکن اعاده آن تشخّص، باز به اعاده شخصی اجزاء محال نیست، پس اجزاء شخصی چون بِعِینه عود کند، تشخّص او نیز عود خواهد کرد.
ذرّات هر جسم قابل تألیف است و خدا قادر است به تألیف آنها، و حشر در لغت به معنی جمع مطلق است و آیه: «وَ اِذَا الوُحُوشُ حُشِرَت: و آنگه که وحوش را گِرد آرند» دلیل کامله است بر حشر اجساد. آیه شریفه: «وَ لَقَد عَلِمتُمُ النَّشأهَ الاُولی فَلَولا تَذَکَّرُونَ: و قطعاً پدیدار شدن نخستین خود را شناختید، پس چرا سر عبرت گرفتن ندارید؟» دلیل است بر بَدو خلقت که اعاده آن در قدرت الهی آسانتر از آن است و وقوع آن را مُخبِران صادق خبر دادهاند.
بعضی قائلین بر امتناع اعاده معدوم گفتهاند، اگر اجساد عود کند، مِثلی خواهد شد نه اصلی. جواب آن استدلال از آیه شریفه: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ: و برای ما مَثَلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت: چه کسی این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگی میبخشد؟ بگو همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورد، و اوست که به هرگونه آفرینشی داناست» این که همین عِظام رَمیم عود خواهد کرد نه مِثل آنها.
آیه شریفه: «أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ: آیا انسان میپندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟ آری قادریم که حتی خطوط سرِ انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» که مراد از عِظام، همین عظام جسدی یا عنصری دنیوی است؛ و در آیه شریفه: «ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تُبْعَثُونَ: آنگاه شما در روز رستاخیز برانگیخته خواهید شد» مراد از لفظ «کُم: شما»، همین بندگان است و همین بدن دنیوی و نفرموده «ثُمَّ اِنَّ اَمثَالَکُم یا اَروَاحَکُم» (آنگاه امثال شما یا ارواح شما) پس لفظ «کُم: شما»، همین هیکل و جسد دنیوی انسانی است نه غیر آن.
از جمله شبهات ایشان این است که، اگر عین جسدْ عود کند، مستلزم محال است زیرا ترکیب، مستلزم مزاج است و کمال مزاج مستحقّ فَیضان روحْ از خودِ بدن باید باشد و اگر روح اوّلی عود کند، بدنِ واحد دارای دو روح خواهد شد و این بِالضّروره باطل است و لذا عود، مِثلی خواهد بود نه اصلی.
جواب این است که خداوند متعال فاعل مختار است نه قادر مُوجَب که مانند آتش، نتواند خود را از سوزانیدن نگه دارد. او هر دو را مختار است و قادر است بر این که در آن صورت، تعلیقِ روحِ اوّل کند و تأخیر روح ثانی.
جواب دیگر این که روحْ بعد از تفرّق، عندالله باقی است و اخبار کثیره در این باب وارد شده است. پس از قابلیّت جسد اوّلی، چه مانع دارد که همان روح اوّل به قالب خویش عود کند به قدرت الهی، و بدنْ محتاج روح دیگری نباشد؛ و کمال مزاجِ مستحقّ فیضانِ روح، لازم نمیگیرد که باید روح از خودِ بدن باشد و علاوه بر این، استحقاق هر شخصی به چیزی، عقلاً و عرفاً وصول آن چیز را بر آن، مستحقِّ ملزوم و محتوم نگرفته است.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.