نفس ، آیینۀ شناخت خدا 2010/12/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: مبدا و معاد
نفس، آئینه شناخت خدا
چنان که هر مُرتَسَمِ آینه حکایت کند از مُرتَسِم خود، خدا را نیز در هر مرآت، ظهوری است؛ به طوری که اگر در نفس خود، که اقرب اشیاء است برای ما، فکر کنیم، میبینیم که او را مؤثری است قادر و حی و حکیم، که آفریده است او را بر صُنع محکم و خلق مُتقَن.
آری، هر که در عجایب صنع الهی، و لطایف حکمتهای لایتناهی، که در نفس نفیسِ انسانی مقرّر فرموده، اندک تفکری نماید، شبههای برایش باقی نماند، بلکه بِالبَداهه درمییابد که پیدایش این پیکر عجیب و خلقت این هیکل غریب که بِالاستقلال حاوی جمیع عوالم عُلوی و سُفلی میباشد، به خودی خود موجود نشده و آنچه در سماوات و اَرَضین آفریده، در کالبد تنْ آماده فرموده است.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) میفرماید: «تو خود را پنداشتهای که چیز کمی هستی و حال آن که جمیع عوالم در تو وجود دارد، تو آن کتاب روشنی که به هر حرفش هزاران اسرارِ نهانی پنهان است».
مدیر این عوالم، تنها روح است لیکن دیده نمیشود؛ روحی که داخل است در همه اعضاء، نه به طریق آمیختگی، و خارج است از همه اعضاء، نه به طور بیگانگی. پس به خوبی معلوم میشود که عالَم را مدیریتی است واحد و در همه جا حاضر که به هر چیزی قادر و تواناست.
شناختن آدمی نفسِ خود را، ارشاد مینماید به معرفت حق، و میتوان گفت که روح از جهاتی چند، دلیل است بر ثبوت وجود خالق کائنات:
اول – آن که روح حرکت میدهد جسد را و تدبیر میکند در آن، پس برای عالَم کبیر نیز محرّکی و مدبّری است که خدا نام دارد.
دوم – وحدت روح در تدبیر تن که عالَمِ صغیر است، دلالت میکند بر وحدت خداوند عالَم که مدبّر عالَم کبیر است.
سوم – قدرت روح در حرکت دادن هر جزئی از اجزاء بدن به هر طریقی که خواهد، دلالت میکند بر قدرت خالق متعال بر کلّ موجودات.
چهارم – اطلاع روح از همه اعضاء بدن، دلالت میکند بر احاطه علم خداوند به کلّ موجودات.
پنجم – تساوی روح بر همه اعضاء تن، دلالت میکند بر شُمول ربوبیت به کلّ مخلوقات و رحمانیتش به جمیع کائنات.
ششم – تقدّم روح بر جسد، معلوم میکند ازلی بودن خداوند عالَم را، یعنی ابتدایی برای او نمیتوان تصوّر کرد.
هفتم – بقاءِ روح بعد از فناءِ جسد، معلوم میکند که انتهایی برای خدا نیست.
هشتم – عدم اطلاع هر کسی به کیفیات روح، دلالت میکند بر این که پی بردن به کُنه ذات او ممکن نیست.
نهم – ندانستن محل معین برای روح که در کدام موقعیتی از جسد قرار گرفته، دلالت میکند بر این که برای خدا مکانی نیست، زیرا زمان و مکان مخلوق و مُحاطند.
دهم – نامرئی بودن روح، دلیل است بر عدم رؤیت حق.
حمد و سپاسِ نامعدود و شکر و ستایشِ نامحدود، خدای را سزاست. هر عبارت که در نَعت او ایراد نمایند، و هر بیان که در وصف او بر زبان جاری سازند، اگر صفت ثبوتی بوَد، از شائبه تشبیه مبرّا و معرّا بوده و در تصوّر نیاید؛ و اگر صفت سلبی باشد، از غائله تعطیل در قوّه واهمه قرار نگیرد.
الها! دریای فیض اقدست را به هر آنی تلاطمی، و تجلیات انوار رحمتِ مقدّست را در هر زمانی شَوارِقی است.
اَکرَمُالاکرَمینا! کَرَمت بیحدّ است و لطفت بیپایان، هر موجودی را خلعتِ وجود کرامت فرمودی و وجود انسانی را به لطف خاص، مَظهَر جامع و جامعِ خاصّالخاص نمودی، عقلش سپردی و بر صنایع و اطوار خود دلالتش کردی.
پروردگارا! همواره هجوم نیازمندان، گرداگرد ابواب رحمتت، به صیحه یا رحیمُ یا رحمان، در جلوه و در ظهور است.
کریما! وجود هر موجودی به تعظیم و تمجیدت استوار، و وجود هر مخلوقی به تسبیح و تقدیست برقرار است.
اَرحَمُ الرّاحِمینا! لُمَعات کامله نورِ وجهِ مُکَرَّمت را در این جهان به جِلباب جسمانی درآوردی، که اینان حضرات انبیا و ائمه اطهارند، و اشعّه جمال عَدیمُالمِثال خود را در مشکاتِ عنصریّه بیاوردی، که اینان حضرات اولیاءاند، درود فراوان بر ایشان باد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.