رؤیت 2010/12/09

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

رؤیت

خداوند عالَم را رؤیت به بصر، ممکن نیست به جهت آن که مَرئی به بصر، لابد باید از قبیل اجسام شود و در جهت مقابله، صاحب مکان و جهت و زمان باشد و خدا منزّه است از همه اینها. و نیز مرئی، مُحاط به حاسّه نظر باید شود و خداوند متعال محیط است بر کلّ اشیاء و چنین محیط، محاط نمی‌باشد، پس مرئی نیست.

دیگر آن که، واجب است فاصله میان رائی و مرئی، چنان که موقع دیدن، علاوه بر سایر شرایط رؤیت، مَدّی از چشمِ ناظر خارج شده و متّصل به مرئی می‌گردد، و در این وقت لابد است از فاصله و مقابله، و همه اینها از لوازم اجسام هستند و خدای متعال جسم نیست. هم‏چنین است عدم ادراک حق‏تعالی با سایر حواس، یعنی شنیدنی و بوئیدنی و لمس‏کردنی و چشیدنی نیست و با حواس باطنی نیز ممکن نیست رؤیت کُنه حق‏تعالی.

دلیل دیگر آن که، خداوند عالم را رؤیت به بصر ممکن نیست، این است که مرئی باید محسوس باشد، و محسوس مستلزم جهت و مکان و زمان و محتاج کمّ و کیف است، و خداوند عالم از جمیع اینها منزّه و مبرّاست.

در قرآن مجید، خالق متعال می‌فرماید: «لا تُدرِکُهُ الاَبصارُ وَ هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ: دیدگان او را در‏نمی‌یابند و او دیدگان را در‏می‏‌یابد». وجه استدلال آن است که، خداوند عالَم نفی فرمود رؤیت خود را به بصر، به جهت آن که خداوند عالَم بزرگ‏تر است از آنچه دیده شود با چشم، و اوهامِ قلب نیز نمی‌تواند او را درک کند، و در قول حق‏تعالی خطاب به حضرت موسی‏(ع) که فرموده: «لَن تَرَانِی: هرگز مرا نخواهی دید»، کلمه «لَن» موضوع است بر نفی ابدی که در لغت فارسی به معنی «هرگز» آمده، یعنی ای موسی هرگز مرا نخواهی دید. اما رؤیت خداوند به حقایقِ ایمان، ممتنع نیست و بر این، محمول است اخباری که وارد شده در امکان رؤیت حق؛ چنان که شخصی به خدمت حضرت امیر‏(ع) آمد و عرض کرد: یا امیر، آیا خدای خود را دیده‌ای؟ آن حضرت فرمود: «هرگز عبادت نمی‌کنم خدائی را که او را نبینم». عرض کرد: چگونه دیده‌ای؟ وصف کن او را. آن حضرت فرمود: «نمی‌بیند او را چشم‌های ظاهر و لیکن می‌بیند او را قلوبْ به حقایق ایمان». در این مقام است که معقولات واقعیه مثل محسوسات ظاهریه می‌شود.

عدّه‌ای گویند مَناطِ دیدنِ چیزی، وجودِ اوست، پس هرچه وجود دارد، دیدارش ممکن، و هرچه دیدارش ممکن نیست وجود ندارد. این همان اعتقاد باطل است که موجب انحراف مادیون گشته، و نظر بر این که خدا را نمی‌بینند، انکار می‌کنند وجود او را، و بطلان این عقیده پیش عقل و حس و وجدان، بدیهی است. چه، هر عاقلی به بَداهت تصدیق می‌کند که دیدن، چیزی است که وجود دارد، ولی دیده نمی‌شود، و یا احساسات درونی ما مانند تشنگی و گرسنگی و مهر و خشم، چیزهایی هستند که وجود دارند، ولی دیده نمی‌شوند.

به دلایل علمی ثابت شده است که زمین چند نوع حرکت دارد، و هوا ‏به طور متوسط، شانزده هزار کیلوگرم بر بدن فشار وارد می‌کند، و به آزمایش و تجربه، نیروهایی مانند نیروی جاذبه ثابت شده و قوای انسانی از قبیل واهمه و حافظه همه موجودند، ولی هیچ یک دیده نمی‌شوند.

دلیل دیگر آن که، غالباً کلّ، در این عالم، وجود خارجی ندارد و وجود خارجی اغلب در جزء است مانند خیر که کل خیر در عالَمِ ظاهر، نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد، ولی جزئی از آن را می‌توان در شخصی مشاهده و درک کرد. همین طور زیبایی در کلّ، وجود خارجی ندارد، ولی می‌توان جزئی از زیبایی را در کسی دید چه، برای درک کلّ در عالَمِ ظاهر، محملی وجود ندارد که از آن متجلّی گردد. زیرا عالم ظاهر با تمام وسعت خود، تا آنجا که برای ما قابل درک و رؤیت است، جزئی از کلِّ خود است نه کلِّ آن، و برای ما کـه جزئی از کلّ هستیم، کلّ آن قابل درک و رؤیت نیست.

البته گاهی کلّ می‌تواند وجود خارجی داشته باشد. به عنوان مثال، در ریاضیات، گاه کلّ معلوم است و جزء مجهول، ولی در حقیقت، این «کلّ مطلق» نیست بلکه «کلّ جزئی» است و تنها در برابر جزء، کلّ محسوب می‌شود. هم‏چنین موقعی که کل مجهول است و از روی جزء می‌‌توان آن را به دست آورد، در آنجا نیز کل مطلق به دست نمی‌آید، بلکه قسمتی و جزئی از کلّ برای ما معلوم می‌شود؛ بنابراین از روی جزء نمی‌توان برای رسیدن به غایت استفاده کرد.

پس، درک کلّ جز در کلّ و برای کلّ میسّر نیست و لذا در عالَمِ ظاهر، کلّ را نمی‌توان درک نمود. بنابراین رؤیت خداوند چون کلّ است، برای ما که جزء هستیم، قابل حصول و ادراک نیست.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.