برهان حدوث و امکان 2010/08/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

برهان حدوث و امکان

در دار وجود و هستی هر کدام از موجودات، متّصف به امکان و حدوثند، از نیستی قدم به دایره هستی گذاشته‌اند و بعد از مدت کمی، به سوی نیستی و عدمْ رهسپار خواهند شد، یعنی در موجودیتِ خود، محتاج دیگری هستند.

به عبارت دیگر، چون می‌بینیم کـه موجودات، زمانی موجود و زمانی دیگر فاقد وجودند، در‏می‏‌یابیم

که وجود و هستی نسبت به همه آنها عَرَضی است نه ذاتی، و مسلماً هر چیزی که عَرَضی باشد، منتهی به ذات دیگری است. پس معلوم می‌شود که ممکنات و حادثات، خود به خود به وجود نیامده و در موجودیت خود، محتاج دیگری هستند.

اگر کسی تمام ممکنات را ملاحظه نموده و به نظر کنجکاوی به آنها بنگرد و در سلسله علل و معلولات آنها دقیق شود، خواهد دید که همگی از نظر امکان، برابرند و از این نظر بین آنها فرقی نیست. زیرا نقص و احتیاج از ذات ممکن جدا نتواند بود، و چون همگی ممکنند، لذا خود به خود به وجود نیامده و عقل، حکم به واجب‏الوجود می‌نماید. بنابراین، ممکن، موجودْ به غیر و قائم به واجب است.

در باب خداشناسی و علت و معلول، فلاسفه عقاید گوناگونی دارند. عده‌ای از آنان معتقدند که چون ذات حق‏تعالی وجود دارد، مخلوق هم وجود دارد و چون خالق بسیط است، از مخلوق بی‌نیاز نیست! اینان در توضیح نظر خود گویند: ‏هم‏چنان که خورشید هست، اشعه آن نیز وجود دارد؛ خورشید نور ایجاد می‌کند و از آن بی‌نیاز نیست.

اشتباه این عده از فلاسفه به روشنی دیده می‌شود، زیرا:

اولاً تقدّم و تأخّر در علت و معلول، به لحاظ ذاتی است نه زمانی. خداوند متعال ازلی است، در حالی که موجودات نبودند و صرفاً مشیت و اراده الهی آنها را به وجود آورد. هم‏چنان که اگر موقعی مشیت و اراده او ایجاب نماید، در آنِ واحد همه آنها را نابود می‌کند. زیرا ممکن، هم در حین حدوث و هم در بقاء خود، نیازمند علت است.

ثانیاً فلاسفه‌ای که خدا را به آفتاب تشبیه کرده و گفته‌اند ‏ هم‏چنان که آفتاب از اشعه خود بی‌نیاز نیست، خداوند نیز از مخلوق خود بی‌نیاز نمی‌باشد! نتوانسته‌اند تفاوت مابین فاعل مختار و فاعل موجَب را دریابند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.