عصمت اهل بیت 2010/06/13

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: نبوت و امامت

عصمت اهل بیت

دلیل نقلی بر عصمت امام بعد از همه این مذکورات، قول حق‏تعالی است در اِذهاب رِجس از اهل بیت پیامبر(ص).

خدای تبارک و تعالی را اراده‌ای است تکوینی که به محض این اراده، مراد تحقق می‌یابد، یعنی میان اراده تکوینی و تحقق مراد فاصله‌ای نیست: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: چون به چیزی اراده فرماید کارش این بس که می‏گوید باش پس بی‏‏درنگ موجود می‏شود». سرّ ضرورت تحقق این مراد بدون فاصله این است که در نشئه ملکوتی اشیاء، تزاحم و برخورد نیست لذا به مجرد اراده یعنی «کُنْ: باش»، مراد یعنی «فَیَکُونُ: پس موجود می‏شود» تحقق می‌یابد و حرف «فاء» در اول فَیَکُونُ برای بیان ترتّب وجودی است نه انفکاک زمانی، زیرا این اراده را خداوند تبارک و تعالی به خود نسبت داده نه به فعل دیگری.

و نیز خـدای تبارک و تعالی را اراده‌ای است تشـریعـی که به محض اراده، بلافاصله مراد تحقق نمی‌یابد یعنی میان اراده تشریعـی و تحقق مراد، فاصـلـه است و حتی ممکن

است که مراد به مقام تحقق در نیاید، مثل اراده خدا بر تحقق طهارت انسان‌ها از راه امتثال تکالیف. به محض این اراده تشریعی، البته مراد اول که همانا جعل قانون است به مقام تحقق می‌آید که در نوبت خود توان گفت اراده تکوینی است اما مراد دیگر که طهارت انسان‌هاست، بلافاصله تحقق نمی‌یابد. تحقق این مراد بسته به وجود شرایطی است که اگر در انسان جمع شود، اراده خداوند تبارک و تعالی در او به مقام تحقق می‌آید. پس در اراده تشریعی به محض اراده بلافاصله قانون الهی جعل می‌گردد، ولی انسان یا با حسن اختیار خود طبق آن قانون الهی رفتار کرده و طهارت در او تحقق می‌یابد، و یا برخلاف قانون الهی رفتار نموده و مراد در او تحقق نمی‌یابد.

خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید می‌فرماید «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». ظاهر معنای آیه شریفه این است که: «جز این نیست که خدای تبارک و تعالی می‌خواهد ببرد از شما اهل بیت رِجس را و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنی».

احادیث کثیره از طریق عامه و از طریق خاصه وارد است که این آیه شریفه در حق اهل بیت عصمت نازل گردیده است.

وجه دلالت آیه بر عصمت آن است که «اِنَّما یُریدُ اللهُ: جز این نیست که خدا می‏خواهد» خالی نیست از این که یا اراده محض است که به مقام فعلیّت و اِذهاب رِجس نیامده باشد، و یا این که اراده شد و به مقام فعلیّت هم آمد. اگر مراد اولی باشد باطل است به چند وجه:

اول – آن که لفظ آیه شریفه، مقتضی اختصاص اهل بیت است نه بر غیر ایشان، بنا‏بر قاعده حصر به «اِنَّما»، که به مقتضای استمرار طهارت، تعبیر از فعل مضارع «یُریدُ» نموده، که نماینده این است که هر آنی خدای تبارک و تعالی به اراده تکوینی، کمال طهارت ایشان را خواسته و لذا جزئاً و کلّاً به حریم قِداست ایشان، رجس راه نمی‌یابد.

اما اراده طهارت از گناهان بدون آن که به مقام فعلیّت آید، اختصاص به اهل بیت ندارد بلکه خداوند عالَم می‌خواهد که همه مکلّفین پاک باشند از معاصی و نمی‌باشند، ولیکن اهل بیت عصمت را خواسته و شده‌اند. بنابراین فرق میان آیه شریفه مذکور با آیه شریفه: «.. وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: ولیکن می‏‏خواهد شما را پاک بدارد و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس او بدارید» روشن می‌گردد، زیرا در اینجا تحقق اِکمال نعمت و طهارت، از راه امتثال وظایف و تکالیف است، و این نه با اراده تکوینی منافات دارد نه با تحقّق طهارت یا عدم آن.

دوم – آن که آیه اقتضاء می‌کند مدح کسانی را که تشریف و تعظیم پروردگار عالم، شامل ایشان است و سبب نزول، مقتضی مدح و تشریف است، و تشریف و مدح در اراده محض، بدون فعلیّت از کفار و غیر کفار متصوّر نیست. پس باطل شد حمل کردن آیه بر ازواج، زیرا که صدر آیه، قبل از خطابه ذیل آیه، و ذیل آیه، بعد از ذکر ازواج و خطاب ایشان آمده (سوره احزاب/ آیه ۳۳)؛ شاهد این مطلب آن است که در ذیل آیه، ضمیر جمع مؤنث نیامده ولی ماتقدّم و ماتأخّرِ صدر آیه با ضمیر جمع مؤنث آمده است. زیرا قرآن مجید مانند سایر اخبار و آثار نیست که اگر صدر کلام در مطلبی شد، ذیل کلام نیز باید در همان مطلب باشد، و آیات بسیاری است که صدر آنها دلالت می‌کند بر امری و ذیل آنها دلالت می‌کند بر امر دیگری، پس دخول ازواج بر تحت خطاب ذیل آیه، تکذیب خدا و رسول است.

در کلیه آیاتی که صدر و ذیل آنها در موضوعات مختلف است، ربط آنها فقط از باب درک معنی است، و این انحصار به آیات قرآن دارد و ایجاد چنین ارتباطی در کلام بشری میسّر نشده است. در آیه مذکور نیز که صدر آن مربوط به ازواج پیامبر(ص) و ذیل آن مربوط به اهل بیت عصمت(ع) است، بین این دو از لحاظ پایه معنویات، ارتباط چندانی نیست مگر به لحاظ ربط درک معنی. چه، وقتی قبایح کسی ذکر و سپس فضایل شخص دیگری مطرح می‌شود، مسلماً بحث در ذمائم اوّلی، مؤثر در ادراک محامد دوّمی شده، مکارم او را بهتر در قبال دیده بصیرت متجلی می‌نماید.

آیه شریفه در مرتبه‌ای از مراتب، دلالت دارد بر این که همه با اطمینان کامل از اهل بیت عصمت پیروی کنند، چرا که هیچ اثری از آثار رجسِ جزئی یا کلی بر وجود مقدس ایشان راه نمی‏یابد، و معلوم می‌گردد که خداوند تبارک و تعالی این استمرار طهارت را از اوّل تا آخر، مخصوص ایشان گردانیده است.

رجس در لغت معانـی مختلفـه دارد: اول قَـذَر، دوم اعم از نجاسات، سـوم عقاب و  غضب، چهارم لعنت در دنیا و عذاب در آخرت، پنجم کفر، ششم قول زور، هفتم عَناء،

هشتم شک. خلاصه رجس بـه هـر معنی از معانی لُغَویّـه یا تفسیریّـه باشـد، از اهل بیـت عصمت برداشته شده است.

طهارت نیز از حیث معانی به نسبت موارد است، چنان که طهارت به معنی اصلاح و پاکیزگی و نیز به معنی تنزّه از ذنوب و پاکی باطن آمده، خلاصه معنی طهارت به اعتبار مورد و متعلَّق است.

رجس به معنی شک در خبر مذکور که خداوند متعال اراده کرد اِذهاب شک را، نه به این معنی است که در ایشان شک بود و آن را برداشت، بلکه اصلاً جعل شک در ایشان نکرد، و نیز دفع توهّم است بر مخالفین که مبادا خیال کنند که در ایشان شک بود.

مراد از این آیه شریفه، دفع رجس است نه رفع آن زیرا که در رفع، اِذهاب رجس در حدّ کمال سازگار نیست. خداوند تبارک و تعالی فرمود «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» یعنی رجس را از ایشان دفع می‌کند نه آنان را از رجس! که احیاناً با تمایلات نفسانی آنها سازگار باشد هرچند مرتکب خطایی یا گناهی هم نباشند. چنان که خدای تبارک و تعالی درباره حضرت یوسف می‌فرماید «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ: ما رجس و فحشاء را از یوسف منصرف می‌کنیم»، تعبیر این نیست که حضرت یوسف را از رجس دور می‌کنیم. لذا رجس جزئاً و کلّاً بر کوی صدّیقین و مخلَصین راه نمی‌یابد و کسانی که در ردیف مخلَصین به شمار می‌آیند، خدای تبارک و تعالی رجس را از ایشان دور می‌دارد.

طهارت و عصمت، عنایت خاصه خداوندی است بر بندگان خاصّ خود و به وجود این عنایت، جمیع قبایح و محاسن در نظر ایشان حاضر است، لهذا ایشان بِالکُلّیه و الجُزئیّه، فاعل قبایح و تارک محاسن نمی‌باشند، و از جمیع قبایح و معاصی و اَدناس و اَخباثِ ظاهری و معنوی پاک و منزّهند.

اهل بیت عصمت(ع) در نظر تمام مسلیمن جهان، اطلاق بر خانواده حضرت رسول اکرم‏(ص) می‌شود که صدقه و زکات بر آنها حرام است ولی خمس به ایشان تعلق می‌گیرد. عترت به معنی عشیره و ذریّه آمده و نیز عشیره و ذریّه، رشته اولاد است تا هر اندازه که رشته نگسلد. به عبارت دیگر، عشیره عبارت است از اهل و دودمان و هرچه نزول کند و پایین آید، چنان که خداوند متعال در قرآن مجید فرماید: «وَ مِنْ ذُرِیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ اِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحینَ: و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را، و این گونه نیکوکاران را پاداش می‏‏دهیم، و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند» که همه این پیغمبران را قرآن مجید، ذریّه حضرت ابراهیم معرفی نموده است.

از مناصب اختصاصی اهل بیت عصمت(ع)، منصب امامت است که ارثی نیست. اگر ارثی بود، امامت از حضرت امام حسن(ع) به حضرت امام حسین(ع) منتقل نمی‌گردید؛ یا در سایر حضرات ائمه اطهار که چندین اولاد ذکور داشتند، لازم می‌آمد که در مقام امامت ْشریک می‌شدند؛ و یا در آن صورت شیعه باید معتقد می‌شد که بعد از امام دوازدهم، اولاد ایشان هم به مقام امامت برسند! در حالی که این مقام و درجه و این منصب و مرتبه آسمانی منحصر به آنهاست. ایشان سادات و موالی شیعیان و اعلم و اشجع مردم بوده در ترویج و حفظ دین از هیچ گونه فداکاری خودداری ننموده، در حوادث زندگی و مواجهه با مشکلاتِ خلفای معاصر و دشمنان و سِعایت کنندگان، همیشه حق و حقیقت را بر منافع شخصی و مصالح فردی ترجیح می‌دادند. ایشان از جان و مال و اولاد در راه دین دریغی نداشته در هر حال و در هر کجا که بودند از حمایت دین و اجرای قوانین قرآن، خودداری نمی‌کردند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.