ضرورت صدور نص 2010/06/07

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: نبوت و امامت

امامت حضرت علی(ع)

معرفت هر شیء، موقوف است بر صفات و علایم آن شیء، و برای معرفت امام دو طریق واضح است:

اول – نصّ از خدا یا رسول، یا امام سابق، بر لاحِق.

دوم – معجزه، که عبارت است از خارق عادت مقرون به دعوی امامت.

ضرورت صدور نصّ

مُجمل و مُلَخَّص آنچه از مقالات و استدلالات اهل سنّت ظاهر شد، این است که امر دایر شده میان نصّ و اختیار، و می‌گویند چون نصّ وارد نیست، پس ثابت شد اختیار! اما اتفاق امامیّه بر آن است که اساساً صدور نصّ از خدا و رسول واجب است، و تحصیل علم به امام از راه غیر تنصیص که ثبوت عصمت کند ممکن نیست، زیرا که عصمت از امور باطنیّه و خفیّه است و اطلاع بر آن محال می‌باشد مگر با مطلع ساختن و خبر دادن خدا. پس اگر نص واجب نشود در تعیین امام، تمیز او از غیر با وجوب اِتّباع، تکلیف مالایطاق خواهد بود.

باطل است اعتراض مخالفین که گفته‌اند اگر نصّ صادر می‌شد، هر آینه ظاهر می‌بود و به ما می‌رسید و صحابه نیز توقف نمی‌کردند و در تحقق خلافت محتاج به بیعت نمی‌شدند.

وجه بطلان این اعتراض، ظاهر است به جهت آن که خلافت، اعظم مراتب مُلْک و سلطنت، و اسلام ایشان به طمع دنیـا بود و بعـد از آن که ثابت شـد وجوب صدور نصّ،  اعتراض ایشان با این احتمال سخیف ناشی از عناد است.

چگونه حضرت رسول اکرم‏(ص) امّت خود را بی‏حجت گذاشت و حال آن که از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت خاتم‌الانبیاء(ص) پیغمبری از پیغمبران گذشته امّت خود را بی‏حجت نگذاشته است، بلکه نَصِّ خلافت بر خلیفه خود نموده و نیز هیچ یک از انبیاء، نصب خلیفه را به عهده رعیّت و اختیار امّت نگذاشته است!

اگر مراد ایشان این است که وارد نشده چیزی از خدا و رسول او که علم حاصل شود به اختصاص شخص خاصیّ به این منصب عظمی، این هم کذب محض است. زیرا اخباری که خود ایشان روایت کرده و مقبول است نزد ایشان، واضح است بر مختص بودن حضرت علی ‌بن ابیطالب علیه‌السلام، که اعتنایی بدان ندارند و اگر هم ذکر کنند، می‌گویند این اخبار از جهت، مُجملند و البته اَخبار اِجمالی هم مستلزم اختیار نیست. معلوم می‌شود کسی که بنای او بر تصحیح و تصدیق حکایت سقیفه است، متوجه این اخبار نخواهد شد.

آنچه از تتبُّع کیفیّت استدلالات ایشان برمی‌آید این است که هر وقت چیزی دیدند که موافق مقصودشان است بر حکایت سقیفه، قبول می‌کنند و به آن تمسّک می‌نمایند هرچند ظاهرُالکذب باشد و بَعیدالدِّلاله.

اگر گویند آن حضرت تصریح نفرمود اسم شخص معیّنی را، گوییم آن حضرت به امر خدا در مرتبه کمال، عالم و عامل بود و همواره به مقتضای مصلحت و با ملاحظه عدم ترتّب مفسده عمل می‌کرد و علاوه بر این، عدم تصریح اسم شخص معیّن به عقیده شما، اثبات اختیار نمی‌کند.

تعجّب از آن است که خود ایشان مقرّند در حق خلفای خود که اصلاً خبری و اثری بر خلافت ایشان از آن حضرت نیست، ولی اَخبار بی‌شمار در حق حضرت علی ‌بن ابیطالب علیه‏السلام وارد شده که اعتنا نمی‌کنند و اگر هم ذکر کنند آن را، تأویل می‌نمایند، زیرا که کار از کار گذشته!


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.