خطاب به اشاره، شیوه دوستان 2010/01/13

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

به توفیق الهی گاهگاهی اشاراتی از ناحیه اعلی به محبوب خود واصل می‌گردد. البته اشارات و اجمالات از ناحیه اعلاست و تفصیل آن در پیش محبوب. به عبارت دیگر، اشارات و اجمالات از ناحیه محبوب است و تفصیل در پیش محبّ. چه، در این عالم محبوب و محبّ یکی است، عاشق و معشوق یکی.
بنابراین همچنان که اشارات و اجمالات از ناحیه اعلاست، تفصیل هم از ناحیه اوست، منتهی این تفصیل به دست یا لسان مقدس محبّ جاری است. آری در این عالم، خطاب به اشاره، شیوه دوستان است. چه اشاره محبوب نسبت به محبّ چنین نیست که در پرده اجمال و اشاره بماند، تفصیل آن نیز روشن است.
اگر محبّ بخواهد عشقش در حد کمال به مقام تحقق رسد و یقین کند که علاقه او در حد کمال است، باید محبوب آن را امضاء و تصدیق فرماید. این تصدیق و تأیید علایمی دارد که اشاره و اجمال از جمله آن علایم است.
خطاب به اشاره در حقیقت رازی است از دوستی به دوستی، بدون این که رقیبی از آن آگاه باشد. خاصان، هر کدام بسته به مراتب حال معنوی خود تا حدّی این اشارات را درک نموده و از آن آگاه می‌شوند، لکن ادراک کمالیه این اشارات مربوط به محبّ حقیقی است.
این اشارات در حقیقت، صحیفه‌ای است الهی به نام صحیفه دوستی. در صحیفه دوستی نقش خطّی هست ولی هر کس نتواند آن را ترجمه کند و بخواند، و یا آن را تشریح و توجیه نماید. آری ترجمه نقش خط صحیفه دوستی را جز عاشقان ندانند و نخوانند.
طالبین حقیقی به این اشارات در حد کمال توجه دارند و تفکر می‌نمایند که تا چه حدّ باید از آن برخوردار شوند. این اشارات در مرتبه‌ای از مراتب، خلوت خانه‌ای است. اگر اهل دنیا جمع شوند و ظاهراً این اشارات و اجمالات به سمع آنها برسد، توانایی آن را ندارند که از راز این خلوت خانه خدا آگاه گردند.
خوشا به حال طالبینی که خود را با کمال عشق و علاقه آماده کنند که راز این خلوت خانه را بشنوند. در این خلوت خانه دوستی، رازی است که جز عاشقان آن را ندانند. این اشارات و اجمالات، نگارخانه‌ای است که رنگ آن از بیرنگی است، و این رنگ الهی را جز والهان و مشتاقان نبینند.
بسا فردی سال‌های متمادی اوقات خود را در تحصیل ظواهر علوم صرف نماید. اگر هزار کلمه به هزار لغت با چنین عالم رفت، در «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» بربساط انبساط، راز کلمات الهی با عارف رفت. زیرا عارف از حجب درآمد که «اَلْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ وَ نَزَّهَها عَنْ کُلِّ ما یُبَعِّدُها».
اگر این کلمات با چنین عالم در حجاب آمد، امّا عارف اسرار و رازها را در عیان دید. آری، عالم به طلب نازید که در طلب بود، عارف به دوست نازید که در حضرت بود. گرچه افراد کثیری در پی چنان عالم شتابند امّا بیداردلان، عارفان و عاشقان را می‌شناسند و درمی‌یابند. باید از پرده پندار بیرون آمد، زیرا نور الهی یا نور عشق الهی در دل طالبانی است که از پرده پندار گذشته‌اند. آنجاست که عشق نقاب از چهره محبوب ازلی برمی‌دارد و سالک می‌تواند جمال او را تماشا کند.
البته این عشق را به هر کسی ندهند؛ عشق الهی از آن کسانی است که در امور ظاهری و بالاخص در امور باطنی آنها نظم خاص الهی است. عشق، شمعی است افروخته از نور اعظم الهی، آفتابی است که از شرق حقیقت طالع گشته است. امّا باید علایق و حجابات از بین برود و الاّ طلب این نور خطاست، زیرا محبوب ازلی وقتی بی پرده جمال خود را به محب می‌نمایاند که دارالملک ایمان را از غوغا مجرد یابد.
الهی ترا به محبوبین و مقربین درگاهت، قلوب همه ما را از غوغا مجرّد فرما.
ای خدای رحمان! خدایی که او را لطف و قهری است بر کمال، جلال و جمالی است بی زوال، خداست که این گنجینه‌ها را نثار کند. یکی را در باغ لطف، تاج بر سر نهد، یکی را در زندان عدل، داغ قهر بر جگر نهد. یکی را در نار جلال بگدازد، یکی را در نور جمال بنوازد. الهی ما تاب و توانایی عذاب ترا نداریم، ما همه به درگاه رحمت تو آمده‌ایم.
یکی را در نور جمال بنوازد، شمعی از دعوت افروخت و فرمود بشارت باد بر پروانگان این شمع «وَاللهُ یَدْعُوا اِلی دارِ السَّلامِ …». هزاران هزار عاشق خود را به این شمع زدند و سوختند، این چه شمعی است که با این همه، ذرهّ‌ای در آن نه نقصان پدید آمد نه زیادت. الهی آیا این سعادت نصیب ما هم خواهد شد؟ الهی برگناهان خود اقرار می‌کنیم، مقریم که آن شایستگی را نداریم. ترا به مقام و منزلت آن شایستگان، آن شایستگی را برای ما نیز کرامت فرما
ای خدای رحمان تو خود ما را ضعیف خواندی «خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً». الهی از ضعیف چه آید جز عجز و خطا؟! تو ما را جاهل خواندی، از جاهل چه آید جز جفا؟ تو خداوندی کریم و لطیف، از کریم چه آید جز بخشش و عطا؟
الهی ما نتوانستیم شکر این نعمت‌های ترا به جا آوریم. الهی وظیفه بنده این بود که لطف ترا و نعمت‌های ترا بشناسد و پس از شناخت نعمت‌هایی که بر او کرامت فرموده‌ای، دامن از کونین بچیند، بساط هوس در نوردد، کمر عبودیت بر میان بندد، دیده از نظر به اغیار بدوزد، خرمن اطماع به خلق بسوزد و تنها در انتظار لطف تو بنشیند تا با لطف خویش کار او بسازی و دل او را الهی در مهد عهد بنوازی. الهی ما هم از آن منتظرانیم، منتظر شمول الطاف توایم.
الهی خود فرموده‌ای که سائلان را عطیّت است، مطیعان را مثوبت است، عاصیان را اقالت است؛ اقالت یعنی معامله را برهم زدن. به گنهکار چه دهند؟ الهی ما گنهکاریم، در قبال این گناه چه مزدی خواهیم گرفت؟ آری فرموده‌ای که گنهکاران را اقالت است، یعنی آن معامله را بر هم می‌زنی، سیئات ما را به حسنات تبدیل می‌فرمایی.
محبّان را کرامت است، درهای رحمت باز، جنات عدن، فرادیس اعلی درها بازنهاده، ارواح مقدس حضرات انبیاء و اوصیاء… در اعلی علییّن به طرب آمده، نسیم روح ازلی از جانب قربت به دل دوستان می‌وزد. باد کرم از هوای فردانیت به جان عاشقان می‌وزد. بساط کرم گسترده، گل وصال جانان در باغ راز شکفته، از دوست خطاب می‌آید، آیا سائلی هست تا عطا کنم؟ الهی اینک ماییم سائل در رحمت تو.
از دوست خطاب می‌رسد، آیا مستغفری هست تا بیامرزم؟ الهی ماییم مستغفر. در این مقام است که پیغام دوست به رمزی باریک و رازی عجیب می‌رسد، که «اَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللهِ»


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.