حج صورت و حج دل 2008/03/09

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

حج صورت و حج دل

یکی از مباحث زیبای احکام الهی، حج است و اشاره بدان حقایق و ارکان در ردیف عبادات عظیمه است. بر عازم این سفر معنوی است که سیر کامل در احکام حج نماید. سیر و مرور مجدَّد به آن نکات ولو به طریق اجمال نیز فضیلت است.

حج از جمله عباداتی است که بدون جمع شرایط ظاهری، شرایط باطنی آن جمع نخواهد بود. بنابراین واجب است حفظ آداب و شرایط ظاهری حج. حاجی واقعی علاوه بر عالم و عامل بودن به مسایل و احکام ظاهری، باید به احکام باطنی حج نیز عالم و عامل باشد.

فردی که به لطف و توفیق حق این سفر نصیبش گشته، در حقیقت به ملاقات خدا می‌رود و علاوه بر مشاهده و زیارت کعبه ظاهر، به مشاهده کعبه ازلی نایل می‌گردد که آن زیارت ظاهر، اشاره به تعلیم الهی بر نگرش به جمال و کمال حق است.

آری راه خدا نه جهت راست است و نه چپ، نه بالا و نه زیر، نه دور و نه نزدیک، بلکه راه خدا دل است، این است که سید دو عالم چنین فرمود: خدا در دل مؤمن است؛ این است معنی «قَلْبُ الْمُؤمِنِ بَیْتُ اللهِ: قلب مؤمن خانه خداست». حج صورت کار همه کس بوَد، لیکن حجّ حقیقتْ نه کار هر کسی.

منظور از حج صورت، حج ظاهری است و غرض از حجّ حقیقت، دو معناست: یکی بجا آوردن اعمال ظاهری حج توأم با رعایت آداب باطنی آن، که عارف واقعی با درک آن معانی قلباً به آن عامل می‌گردد. دیگری، طواف همیشگی دل است به دور جمال کعبه ازلی، که حج عارفان واقعی است، بنابراین حقیقت خانه خدا قلب پاک عارف الهی است که عرش مُعَلّای اوست.

عارفا طلب دل کن که حج، حج دل است. در راه حج صورت، زر و سیم باید فشاندن، ولی در راه حج حقیقت، جان و دل باید نهادن. این حج که را مسلّم شود؟ عارفی را که از بند جان برخیزد «مَنِ اسْتَطٰاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً : کسی که بتواند به سوی آن راه یابد».

ای مسافر طریق حق و راه کعبه ازلی، اگر توفیق الهی یارت گردد و عزم سفر به سوی حجاز کنی، بر توست که یارانت را از این حقیقت آگاه گردانی که سالک راه حق باید که رو به سوی حقیقت حجاز کند و پشت بر عالم مَجاز، زاد تقوی تحصیل کند و بر مَرکَب توکل نشیند و رَسَن تفکر بر عروهالوُثْقی متصل گرداند؛ به سخن هر دلیلِ علیل به چاه نرود که از راه بیفتد. در این حال است که کثرت برخیزد و اشکال و صوَر مختلفه مرتفع گردد و به کلی در عالم حقیقت، صور رجال و نساء از بین رود، زیرا همه در نور محض مستهلک‌اند.

ای عازم دیار حق! این سخن به گوش دل بشنو، درِ صورت بربند و درِ معنیٰ باز کن و پشت بر عالم ناسوت کن و در فضای عالم لاهوت بال و پر بگشا تا جان­ها صید تو گردند و دل­ها در دام تو افتند. به یاد دار که چون در فضای آن عالم لاهوت به آن طایر قدسی و عَنقای بلندپرواز رسیدی، سلام ما نیز بر وی عرضه دار و او را چنین گو که ‌ای طایر گلشن قدس! به یاد آور آن دمی را که درحال طواف بیت ظاهر بودی، پروانه زیبای دل نیز در محفل جانان، دور شمع ازلی می‌گردید. به یاد آر آن دَمی که پروانه دل در مَطاف شمع ازلی بود، واصلان و فرشتگان نیز در حال طواف کعبه دل تو بودند.

یارا چه صفایی که کعبه در تو، طواف در تو، محفل جانان در تو، پروانه در تو، شمع در تو، عرش مُعَلّیٰ در تو! ‌ای طالب کلام حق بیا روضه بطنی از بطون عرش عظیم را تماشا کن «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ: و او پروردگار عرش بزرگ است».

حاجی که به ملاقات پروردگار خود می‌رود، میهمان دعوت‌شده درگاه اوست. میهمانان حقیقی و دعوت‌شدگان واقعی کسانی هستند که به لطف الهی عَقَبات کثرت را طی کرده و به وحدت رسیده‌اند؛ آنچه انسان را از خدا باز دارد، کثرت است.

آن راکعان و ساجدان حقیقی که حضرت خلیل‌الله و ذبیح‌الله مأمور تطهیر بیت‌الله برای ضیافت آنان شدند، همانا امت راستین حضرت رسول اکرم(ص) هستند. ‌ایشانند که در کنار اعمال ظاهری و باطنی، صلابت حضرت خلیل‌الله را نسبت به دشمنان اسلام و رأفت او را نسبت به محرومین جهان دارا هستند؛ آری میهمانان حقیقی بیت خدا ایشانند.

امّا کسی که خود را آلوده کرده، میهمان بیت طاهر نیست. کسی که امتیازطلب و برتری‌خواه است، میهمان بیت مساوات و مُواسات نیست. کسی که بنده هویٰ و برده هوس است، میهمان بیت آزادگی نیست. کسی که صدها بت در آستین دارد، میهمان بیت توحید نیست. کسی که در دریای کثرت مستغرق است، میهمان بیت وحدت نیست.

حج در حقیقت سرّی است از اسرار عزم سفر به دار بقاء، و اعمال حج با آن لباس و حالات رمزی است از رموز کیفیت عالم حشر، بر عازم سفر حج است که این حال معنوی در او در حدّ اعلیٰ تحقّق یابد، گویا به او می‌گویند: ‌ای سالک طریق حق! چند روزی در ‌اینجا هستی و چندی بعد به دار بقاء انتقال می‌یابی، پس هر کار می‌خواهی بکن و هر تلاشی داری بنما. لذا حاجی اول از همه به مقام توبه و اِنابه برآمده، به تصفیه روحی و جسمی می‌پردازد. متعهد می‌شود که به توفیق حق، مطیع و مُنقاد فرمان الهی شود. تا وقت باقی است جبران و تلافی مافات نماید که در رأس آنها حق‌النّاس است، بعد از آن حق‌النّفس و در مرتبه سوم حق‌الله.

حاجی باید به کلی فارغ از نگرانی از اهل و عیال باشد، چه در این موقعیت حساس، ممکن است این امور آسیب روحی به او رساند، لذا باید خانواده و آنانی را که مورد علاقه‌اند به خدا سپارد و مرغ جانش را فقط در فضای دوست به پرواز درآورد؛ دیدگان قلب را جز به کمال و جمال دوست متوجه نکند و به تمام معنا خود را آماده سفر حج یا سفر آخرت نماید.

طُوبیٰ به حال کسی که سراپرده جانش خلوتگه دوست باشد. دلی شایان خلوت‌سرای دوست است که از عدم مَنیّت مَعمور و از مِیِ ‌ناب مَخمور، آنجاست انتهای مکان و ازل الازمان، ازلی که آن را ابتدا نیست و ابدی که انتها نِی. طالِق دارالفناء و مَطلوق دارالبقاء، مظهر انوار سبحانی و مترنِّم به ذکر ربانی. فارغ از هِجر و وصال، و وارسته از نقص و کمال.

در مراسم حج، لباس ساده و یکنواخت اِحرام، بیانگر اراده اسلام بر استقرار مساوات میان مردم و لغو هرگونه امتیاز ظاهری است. در آنجا صاحب مقام ظاهری و غیر آن با یک لباس و یک حال جلوه می‌کنند، تنها تقواست که یکی را بر دیگری ممتاز می‌سازد، چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقیٰکُمْ: در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» .

وقتی که حاجی به میقات رسید و مُحْرِم شد، نیت کرده تَلْبیَه می‌گوید. تلبیه حاجی در واقع پاسخ دعوت پیغمبر خداست که با جملات سپاس‌آمیزی توأم گشته تا شکر این دعوت و موفقیت را نیز کرده باشد.

حاجی باید توجه نماید که ناخوانده به خانه خدا نرفته بلکه از جانب خدا دعوت شده و موهبت الهی سراپای وجود او را فراگرفته، از این جهت از هر پستی و بلندی و کوه و درّه‌ای که می‌گذرد، مستحب است جملات تلبیه را تکرار کند. چه لذت‌بخش است سفر حج که با دعوت الهی شروع شده و با مغفرت حضرتش پایان می‌پذیرد. تلبیه‏ای که حاجی می‌گوید، اثرات عمیقی در دل او می‌گذارد، خصوصاً زمانی که حجاج به صورت دسته جمعی به خواندن سرود الهی وحدت و اتحاد مشغول بوده، آوایشان در کوه و دشت طنین‌انداز می‌شود.

کعبه خانه وحدت و حقیقت، مرکز عالم اسلام و منبع نورانی جهان و راهنمای بشریت به سوی یکتاپرستی است. خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید: «وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» حجاج باید خانه دیرینه را طواف کنند. انسانی که توجه به خدا پیدا کرد و محبت پروردگار را در دل خویش جای داد، مایل است این محبت را به مرحله ظهور و بروز برساند، این است که پروانه‌وار دور خانه خدا می‌گردد و بدینسان علاقه خود را به خدا و پیروی از دستورات او جلوه‌گر می‏نماید.

در عرفات که بیابان محدودی در نزدیکی مکه است، حُجاج از نقاط مختلف و نژادهای گوناگون برای عبادت پروردگار در آنجا گرد ‌آیند. لباس ساده احرام با خوراکی مختصر و سایه‌بانی از چادر، تنها چیزی است که از دنیای فانی به همراه دارند. گویا روز رستاخیز است که همه کفن‌پوشان برانگیخته شده، به هیچ چیز جز عمل خود اتکاء ندارند. آری مال و اموال دنیوی ولو با هزاران تلاش به دست ‌آید، خواه ناخواه جداشدنی و برای غیر جاگذاشتنی است، تنها عمل صالح است که با شخص باقی می‌ماند.

خداوند متعال می‌فرماید: «فَاِذٰا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفٰاتٍ فَاذْکُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرٰامِ: چون از عرفات برگشتید، خدا را نزد مشعر یاد کنید». گویی انسان با طی بیابان عرفات و ترک ‏همه علایق خود را منزّه می‌گرداند تا شایستگی ورود به حرم الهی یعنی مشعر را بیابد. بر حاجی است که شب دهم ذیحجه را در مشعر بماند و با خدای خویش به مناجات پرداخته در آن شب تار، قلب خود را روشن کند. این شب در حقیقت برای انسان شبی گرانبهاست که فارغ از هر دغدغه و تشویشی رو به خدا آورده و به راز و نیاز پردازد و با کمال تواضع اظهار عبودیت کند.

روز عید اضحیٰ حجاج پس از حرکت از مشعر و حضور در منیٰ، باید سه عمل بجا آورند: رَمْیِ جَمَره، قربانی، حَلْق یا تقصیر. در رمی جمره، گویی نیرویی که انسان را به بدی و هلاکت سوق می‌دهد، به صورت آن ستون مجسّم شده و حاجی با تمام وجود اظهار می‌دارد: من دشمن شرّ و بدی هستم و به قدری دلم آکنده از کینه آن است که نمی‌توانم تنها در ‌اندرون، دشمن شرّ و بدی باشم، بلکه می‌خواهم در ظاهر و عملاً نیز با پرتاب سنگ بدان، تنفر و انزجار خود را از آن اظهار کنم. دقت در اصابت سنگریزه به جمره، بیانگر نشانه‌گیری همه است به سوی هدف مقدس مبارزه با جهل و زشتی.

قربانی، سنت حضرت ابراهیم خلیل است که حق‌تعالیٰ به جای ذبح حضرت اسماعیل آن را قرار داد و فرمود: «وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ: و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم». هدف از قربانی بهره‌مندی فقرا از گوشت آن و کمک به دامپروری و اقتصاد ساکنان آن سرزمین است و در معنا، اشارت است به ذبح نفس که هیچ ذبحی عظیم‌تر از ذبح نفس امّاره نیست.

حجاج باید بعد از قربانی، مراسم حلق یا تقصیر را به جای آرند و به زبان دل گویند: چنان که سر خود را می‌تراشم یا مو یا ناخن خود را کوتاه کرده و ظاهر خود را از کثافات پاکیزه می‌کنم، باطن خود را نیز از پلیدی‌ها و ناپاکی‌ها منزّه می‌دارم.

مِنیٰ از کلمه امن مشتق است و چون کمال وصال در امنیت کامل است، لذا آن مکان را که محل وصال است، مِنیٰ گویند نه حوالی بیت‌الله را. بنابراین مفهوم عرفات و مشعر و منیٰ، کمال معرفت، کمال یقین و کمال وصال است. حاجی در سایه توفیق الهی در عرفات به کمال معرفت نایل گردیده آماده طی مراحل بعدی می‌شود، زیرا می‌داند که بدون معرفت، حصول یقین محال است و بدون یقین، وصال ممکن نیست.

کمال وصال وقتی است که طالب از هرجا منصرف شده، به تمام معنا متوجه مطلوب و آرزوی نهفته در کانون دل خویش گردد. کمال را نیز علایم و مراحلی است: اول آن از خودگذشتگی و دوم قطع علاقه است از هر چیزی که تعلق خاطر بیش از همه بدان معطوف است مانند اولاد و غیره، زیرا مقام باطنی و معنوی هر کس در پیشگاه خدای لایزال به نسبت مراتب انقطاع اوست. حضرت ابراهیم به توفیق الهی این مراحل را طی کرده مراتب انقطاع خویش را به کمال رسانید.

حضرت اسماعیل کودکی بود کریم برآمده و عزیز برخاسته، که به سُلاله خُلَّت بود. گوشه دل حضرت خلیل در وی آویخت و به چشم اِستحسان در او نگریست. از بارگاه عزّت عِتاب آمد ‌ای خلیل! ما ترا از بت آزری برهانیدیم که دل در بند اسماعیل کنی؟ با ما دعوی دوستی کردی، از علایق و خلایق ببریدی، آن دلی که وقف این محبت و جلال ما بود، به دیگری پرداختی و مُهر مِهر بر او نهادی؟ خیز و او را در راه ما قربان کن، اگر ما را می‌خواهی، دردِ خود درمان کن.

خلیل خدا برخاست و خویشتن را از قید دنیا رهانید. با وجود این که علاقه‌اش بیش از همه به حضرت اسماعیل بود، حاضر شد او را در راه مطلوب قربانی دهد «قٰالَ یٰا بُنَیَّ اِنّی اَریٰ فِی الْمَنٰامِ اَنّی اَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مٰاذٰا تَریٰ، قٰال یٰا اَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی اِنْشٰاءَ اللهُ مِنَ الصّٰابِرینَ: گفت ای پسرک من، من در خواب  می‏‏بینم که تو را سر می‏بُرم، پس ببین چه به نظرت می‏‏آید. گفت ای پدر من آنچه را مأموری بکن. ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهی یافت» و بدینسان کمال وصال حضرت ابراهیم ثابت شد.

گرچه حضرت ابراهیم قبلاً هم دارای معرفت و یقین و نایل به وصال بود، ولی پیش از طی مراحل عرفات و مشعر و منیٰ، ابتدا در راه خدا تمام هستی خود را بذل کرد و بعد از آن پشت پا به تمام تعلقات زد تا سرانجام به مراحل کمال معرفت و کمال یقین و کمال وصال نایل شد.

بعد از اداء مناسِک ثلاثه منیٰ، واجب است مراجعت به مکّه به جهت طواف زیارت و نماز آن و سعی مابین صفا و مروه. حکمت سعی، ادراک این دقیقه روحانی است که طالب را بدون سعی متوالی و متواتر و پشتکاری، مطلوب حاصل نخواهد شد.

اسرار حج در کلام امام صادق(ع): «هنگامی که آهنگ حج کنی، دلت را از هر وابستگی رها ساز و هرگونه مانع و حجاب را از آن بشوی، تمامی کارهایت را به خدا واگذار و در همه کوششها و تلاش­هایت به خدا توکل کن. به خواسته و حکم و سرنوشت حق گردن نه. دنیا، آسایش و تکیه بر غیر خدا را رها ساز. گردن خود را از حقوق مردم آزاد کن. بر توشه و سرمایه سفر، مرکب، رفیقان، نیرو، جوانی و مالت دل مبند، بیم آن می‌رود که همه ‌اینها دشمن تو شوند و وَبالت گردند. زیرا هر که در زبان ادعای رضای حق کند و در عمل بر چیز دیگری تکیه نماید، خداوند آن را دشمن و عذاب او گرداند تا بداند که هیچ نیرو و قدرتی برای وی یا دیگری نیست جز به عصمت و مدد الهی.

آنچنان برای سفر و انجام اعمال حج آماده شو و چیزی را به فردا وامگذار که گویا امید برگشت نداری. با همسفران، نیکو رفاقت کن. اوقات واجبات الهی و سنن نبوی را پاس دار و در انجام هر آنچه از ادب، شکیبایی، صبر، سپاسگزاری، انفاق و بخشش به نیازمند، بر تو واجب است، کوتاهی مکن. با آب پاک غسلِ احرام، تمامی گناهانت را بشوی و از آنها پشیمان باش. سپس همراه احرام، جامه راستی، پاکی، فروتنی و کُرنش به تن کن.

آنچه ترا از یاد و بندگی حق باز می‌دارد، بر خود حرام ساز. تَلبیات را به گونه پاسخی پاک و پاکیزه برای خداوند ادا کن و به مدد او چنگ زن، همان گونه که با تن همراه مسلمین به گرد کعبه می‌گردی، با دل همگام ملایک به طواف عرش برو و از این اشاره و نمونه غافل مباش. هنگام و همگام هَرْوَله میان صفا و مروه از هر خواهش نفسانی دوری کن و از تکیه کردن بر قدرت و نیروی خویش در برابر نیروی الهی بیزاری جوی.

همراه با رفتن به منیٰ از غفلت و خطاها بدرآی و آرزوی هر آنچه شایسته آن نیستی و سزاوار تو نمی‌باشد نکن، و در مشعر تقرّب الهی را با تکیه بر وی بجوی. به کوه مشعر که بالا می‌روی با جان نیز به کرّوبیان پیوند.

هنگام قربانی، هوی و هوس را نیز قربانی کن، و با رمی جمرات خواهش­های نفسانی، پستی، زبونی و ناشایست­ها را دور بینداز. بدی‌های درونی و بیرونی را با تراشیدن سر بزدای. با گام نهادن در حرم، خود را از هوای نفست در امان و حمایت و نگهبانی خداوند قرار بده.

کعبه را با شناخت و جای دادن عظمت و شکوه و شوکت خداوندی در جانت زیارت کن، حجرالاسود را با خشنودی به نصیب الهی و فروتنی در برابر شکوه خداوندی، ببوس.

همراه با طوافِ وداع، غیرحق را رها کن، با ‌ایستادن بر صفا جان و روحت را برای ملاقات حق پیرایش کن. از انصاف و پیرایش اوصافت نزد مروه غافل مباش».

از جهت اجتماعی، حج عامل اتحاد بین مسلمین، مُعرِّف سیمای اسلام به جهانیان و مظهر احترام به حقوق بشریت است. اسلام در سفر حج، شایسته‌ترین برنامه‌های جهانی که انسان را به سوی علم و بینش و تحرک و تفکر و تعمق سوق دهد، به عالم بشریت ارزانی داشته است تا روح تازه‌ای را که باعث ‌ایجاد اتحاد و صلح و صفا و آرامش روانی باشد، در کالبد آدمیان دمیده، ‌ایشان را به سوی سعادت و رستگاری رهبری کند.

بیگانگان دریافته‌اند که اگر مسلمین بر اساس تعالیم الهی قرآن رفتار کنند، چنان وحدت و اتفاقی میان آنان پدید آید که بر دنیا مسلط گردند. از ‌این‌رو شب و روز در فکر تحکیم مرام باطل خویشند، لکن اکثر مسلمانان با وجود دسترسی و امکان برخورداری ازحقایق، متفرِّق و در خواب غفلتند.

بنابراین بر حجاج است که با اخذ حقایق از کلام بزرگان، به مقام علم و عمل برآمده در مسیر همبستگی گام سپارند تا به یکپارچگی و وحدت اسلامی جامه عمل پوشانند و نقشه‌های بدخواهان و استعمارگران را نقش بر آب کنند، که معنایی از معانی وجوب حج، اتحاد و اتفاق است.

بدینسان فریضه حج، ابلاغ حقایق و برقراری ارتباط است با حُجّاجی که از شهرها و ممالک دیگر آمده‌اند و نیز برخورد محبت‌آمیز و تحقیق از کیفیت و کمیت وضع مادی و معنوی آنان را شامل است، تا زمینه اتحاد و اتفاق همه‌جانبه مسلمین هرچه زودتر بوجود آید؛ و نیز هشداری است به ثروتمندان و صاحبان نعم الهی که دست یاری و حمایت به سوی مسلمانان فقیر و محروم گشایند؛ و مهم­تر از همه باخبر شدن از خطراتی است که در هر عصر و دورانی از ناحیه بیگانگان متوجه مسلمانان می‌شود. این امر در صورتی میسّر است که حجاج با علم و آگاهی راه عاشقان جمال ازلی را طی کنند، زیرا ‌ایشانند که مشعل فروزان هدایت را برداشته، پیشاپیش قافله حقیقی حج حرکت می‌کنند.

ای مسافرین الهی! به دیدگان دل عرش معلّیٰ را بنگرید که چسان عاشقان جمال ازلی پروانه‌وار دور شمع بزم وصال می‌گردند. مبادا ظواهر مانع مشاهده شما از بواطن گردیده، با خود تحفه غم و ‌اندوه معاصی به همراه آورید. اگر به این مکان مقدس به دیدگان دل بنگرید، به شما آثار آن دلباختگان ازلی را نشان می‌دهند. اکنون بر شماست که بال و پر بیارایید و خود را به آن کبوتران تشنه جمال و وصال برسانید و در کنار چشمه بقاء فرود آیید، جام دل از آن لبریز کرده برای طالبین ارمغان آورید که همه در انتظار شما و ارمغان شما هستند.

در تعالیم عالیه الهی امر است به سیر و سلوک از خَلق به حق، و سفر از حق به خلق. نور الهیه مراجعت از حق به خلق در حدّ اعلیٰ در حاجی حقیقی متجلّی است. اوست که می‌تواند در کمال موفقیت، دیگران را نیز از حقایق عالیه بهره‌مند گرداند و به امر خطیر ارشاد و مبارزه با فساد پردازد.

برای آن که این نور الهی همیشه از دل حاجی ساطع باشد، باید بعد از مراجعت چند امر را مراعات نماید:

اول – مراقبت از خود در برابر حملات شیطانی.

دوم – بررسی پرونده اعمال گذشته.

سوم – تفکر در اعمال حج از لحاظ ظاهری و باطنی، خصوصاً تفکر در اهمیت اعمال تکراری و تفکر در وقوف سه روزه در منیٰ و اعمال آن.

چهارم – توجه به لباس اِحرام معنوی. با در­آوردن لباس احرام از تن، در معنا اعمال حج پایان نپذیرفته، بلکه حاجی واقعی باید همیشه لباس احرام معنوی را بر تن داشته تا آخر عمر مُلَبَّس به این لباس باطنی باشد، زیرا مسئولیت حاجی بعد از برگشت، ماوراء مسئولیت قبلی او در پیشگاه الهی است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.