قابلیت، شرط بهره‌مندی 2009/10/09

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

سعادت درک محضر اولیاء خدا و علمای ربانی برای سالکین و عارفین الهی، هر بار توأم با بشارت لایتناهی است. این بشارت‌ها هم دلالت بر ایام گذشته دارند و هم بر زمان حال و هم بر زمان آینده. به گذشته از آن جهت که نعمت عظمایی خداوند تبارک و تعالی کرامت فرموده و آن شمول هدایت خاص الهی است. به حال از این بابت که خبر از استعداد و اقبال دل برای اخذ فیوضات می‌دهد.
لذا هر کس باید بیش از پیش توجه بر حال و باطن خود کند و به توفیق الهی در تزکیه و تصفیه باطن خویش تلاش نماید، و مراقب خویشتن باشد که مبادا این مقام و منزلت به خطر افتد. آری این یک تعلیم الهی است زیرا قلب انسان قابل اعتماد نیست، ممکن است روزی در ترقی و زمانی در تنزل باشد.
اما نسبت به آینده یک نوع تعلیم باطنی است؛ مژده است به سؤال و انتظار دل و پاسخ آن. چه حاجت و آرزوی نهفته در دل‌ها نوعی سؤال است. همه قلب‌ها مخصوصاً قلوب سالکین طریق حق در حال تماشا و در انتظار پاسخ رحمانی است.
تماشا انواع و اقسامی دارد، در محفل مقدس بزرگان و اولیاء تماشا و سؤالی است. آن آرزوهای الهی و تماشا حتی سکوت و انتظار در آنجا همه نوعی سؤال است. البته در مقابل هر سؤال رحمانی، پاسخی رحمانی است که بلافاصله حاصل می‌شود. همان سؤالی که در شأن آن فرموده‌اند حسن سؤال نصف علم بلکه تمام علم است؛ انصاف نصف دین بلکه تمام دین است. چه سؤال، اساس تمام علوم است و انصاف، اساس دین. تجلی حقیقی چنان سؤال و انصافی در باطن سالکین و عارفین الهی است.
گرچه تذکر مسائل اخلاقی در سازندگی انسان‌ها بسیار مؤثر است «فَاِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْـمُؤْمِنینَ» به درستی که مؤمنین را پند سود می‌دهد، اما شرط مهم قابلیت است. باید انسان قابلیت و استعداد درک حقایق را داشته باشد، برای بهره‌مندی میزان همین است و بس. چنان که انذار و بشارت حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء در همه افراد مؤثر نبود.
ابلاغ حضرت رسول اکرم (ص) نسبت به همه افراد یکسان بود و کتاب هم یکی بود، لکن هر کسی به مراتب قابلیت و استعداد از آن بهره‌مند می‌شد. قرآن کریم که «هُدیً لِلْمُتَّقینَ» و «شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ» است، با استمداد از حق و اجتناب از معاصی می‌توان مراتب درک حقایق از آن را افزایش داد.
قاعده کلی این است که مظروف بیش از ظرفیت و قابلیت ظرف، امکان‌پذیر نیست. طالبان درک حقایق باید ظرفیت و قابلیت خویش را افزایش دهند تا بیشتر بهره‌مند گردند. استاد هم باید فردی خود ساخته و وارسته باشد، به طوری که کردارش، گفتارش را تأیید کند و بر دل‌ها نشاند.
وظیفه‌ای از وظایف مهمه سالک در حین مراجعه به محضر استاد الهی برای اخذ تکالیف و وظایف خود، مبارزه با نفس است. لذا غالب تعالیم ایشان درباره مبارزه با نفس و کم و کیف آن است.
طالب حق، بدون غلبه بر نفس اماره و پیروزی بر قوه غضبیه و نفسانیه خود، نمی‌تواند راه سعادت را بپیماید. اولیاء الهی محرمات و واجبات و مستحبات و مکروهات و مباحات را نشان داده، و راه اجتناب از محرمات و استقبال از واجبات را می‌آموزند. تشخیص واجب و حرام کار آسانی نیست ولو ظاهراً بسیار آسان به نظر آید. بسا که فردی به گمان خود مباشرت به امری را واجب یا حرام داند، غافل از این که تشخیص او به حق نبوده و در جهت خلاف واقعیت باشد.
اسراری است در دل بزرگان و ودایعی است ازناحیه حق در پیش ایشان که سالکین و سایرین از آن ودایع و اسرار بی‌خبرند، هر فردی نسبت به تزکیه و تقوای خود می‌تواند از این ودایع و اسرار برخوردار گردد. لکن هر سرّی از اسرار که برای سالک تعلیم می‌فرمایند و از هر ودیعه‌ای از ودایع که او را برخوردار می‌کنند، در حین مطالعه هر کلمه ظاهری و باطنی، باطناً با صدای غرا توصیه می‌نمایند: مبارزه با نفس.
قرآن مجید، آیات الهی اتصالاً انسان را توصیه به مبارزه با نفس نموده و کیفیت این مبارزه را نیز می‌آموزد. استادان معظم الهی نیز پیوسته کیفیت مبارزه با نفس را آموزش داده، تکالیف و وظایف سالکین و طالبین و مربیان را تعیین می‌نمایند که با متعلمین چگونه معاشرت و رفتار کنند، تا موفق به اصلاح حرکات افراطی و تفریطی آنان گردند. آنان برای این که بتوانند بار سنگین تعلیم و تربیت و ارشاد را تحمل نموده و سالم به مقصد برسند، ناچارند که تسلیم دستورات الهیه استاد کامل گردند تا در پرتو توجه و مراقبت‌های خاص الهی او به کمال نایل آیند.
باید بدانیم که ارتقاء مقام روح در مراقبت پرورش آن است. چنان که طفل در پرورش خود، احتیاج به شیر پستان مادر یا دایه دارد، و بدون شیر پرورش او ممکن نبوده و هلاک می‌گردد، روح نیز در پرورش خود باید از شیر مادر نبوت و دایه ولایت یا قائم مقام بهره‌مند گردد و الا هلاکت او حتمی است.
چون پرورش روح به کمال رسید، از تعلقات دنیوی و اخروی آزاد شود و به سر حد فطرت اولی رسد و باز مستحق خطاب «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» گردد، لکن ادراک معانی او این بار ماوراء ادراک معانی قبل است. چون استحقاق استماع خطاب «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» یافت، به پاسخ «قالُوا بَلی» قیام نماید، در این مقام است که عشق از حجاب‌های عین و شین و قاف آزاد شده، دوگانگی برخیزد و یگانگی پدید آید. عشق در روح آویزد و روح با عشق آمیزد، به جایی رسد که روح هرچه خود را بطلبد نور «لا اِلهَ اِلَّا اللهُ» و عشق بیند، این است وجه خدا «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَالْاِکْرامِ».
الهی به مقربین درگاهت آنی توفیقت را از ما کم مفرما. الهی مقریم که ما را استحقاق این نعم نیست، اما چون تو به کم زیاد عطا می‌کنی، به استحقاق کم ما که آن را هم خود کرامت فرموده‌ای، نعمت‌های بزرگی را که شایستگی نداشتیم عطا نموده‌ای.
الهی از پیشگاه تو مسئلت داریم که این استحقاق کم ما را به مرتبه کمال برسانی و آن به آن ترقی دهی؛ خدایا عنایتت را از ما کم مفرما.
خدایا به تو پناه می‌آوریم از این که مبادا این استحقاق ما رو به نقصان نهد. خدایا ما را از شر شیطان حفظ بفرما.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.