مقدمه 2009/07/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

سپاس موفور و ستایش نامحصور بر صرف وجودی که مستور است از غایت ظهور و محجوب است از شدت نور. از توحّد در ذاتْ برتر است از درک هر عارف، و از تفرّد در صفات، برتر است از وصف هر واصف. اوست مختص به وجود و قِدَم، و ماسوای اوست مخصوص به حدوث و عدم. اوست ابتدای هر وجود و اوست انتهای هر موجود.
درود بر سرور فرستادگان الهی، مهتر عالم، خاتم انبیاء، محمد (ص) و آل طاهرینش. حبیبی که به سبب انقطاع و تسلیم محض، به منزلگه جانان رسید. به منزل «ثُمَّ دَنûا» رسید و بر بساط «فَتَدَلّیû» قدم نهاد و به «قûابَ قَوْسَیْنِ» قرب بر رفته، بر بالش عزّت «اَوْ اَدْنیû» تکیه نمود و شراب عشق نوشید و راز دوست شنید و به وصال او نایل گشت.
خداوند متعال آن محبوب الهی را اول به کمالات عالیه متأدّب نمود، سپس او را الگو و اسوه انسان‌ها قرار داده، مردم را به اقتداء او امر کرد. این معلّم اول انسان‌ها نه تنها معانی ظاهریه قرآن و احکام فرعی آن را به صورت سنن و قول و فعل و تقریر بیان فرمود، بلکه حِکَم و معارف غیبی و لطایف شهودی و براهین عقلی و آداب سیر و سلوک مردان الهی و سنن تهذیب متخلقان خدایی را نیز بیان فرمود.
سالکین الهی باید راه معلم اول بشر را طی نمایند و مراحلی را بپیمایند که این محبوب خدا پیمود. مسلماً بدون مراجعه به حق و این بزرگوار و عترت گرامی او، به مقصد نتوان رسید. چه، هرگونه حرکتی که به محبت حق و اولیاء گرامی او انجام نیابد، به هدف نرسد.
البته معلم ازلی، خدای تبارک و تعالی است و جز او کسی علم آفرین نیست «عَلَّمَ الْاِنْسûانَ مûا لَمْ یَعْلَمْ» اما در عالم امکان، معلمین متعدّدند. گرچه در بین اهل نظر چنین رایج است که معلم اول، ارسطو و معلم ثانی، فارابی است، لکن اهل تحقیق برآنند که معلم اول بشر، حضرت رسول اکرم (ص)، معلم ثانی حضرات اوصیاء و معلم ثالث، حضرات اولیاء و علمای ربانی می‌باشند.
معلمین واقعی آنانند که سال‌ها در مکتب الهی تربیت یافته و به راه و رسم بزرگان در امر تعلیم و تربیت واقف گشته و مراحل معلمی را طی کرده باشند. آری تا انسان مجذوب جاذبه الهی نگردد و کششی برای او از نظاره و تعلیم و تربیت الهی نباشد، نمی‌تواند مراحل تکامل را بپیماید و موفق به شکوفایی استعدادهای خود و سایرین گردد، بلکه چه بسا مغلوب دشمنان بیرونی و بالاخص درونی شده، از مقام شامخ انسانیت ساقط گردد.
وقتی خداوند متعال بخواهد فردی را به سعادت برساند، به او رشد عقلی کرامت می‌نماید تا از صحبت کسانی که در طریقه باطل هستند، اجتناب ورزیده و به اهل صلاح و تقوی راغب گردد، که پیغام دوست روح را تقویت می‌کند.
دریغا که پیغام دوست همیشه می‌رسد و به همه مبذول است، امّا با غیر آشنا سازش ندارد. سخن شمع را باید به پروانه دل گفت، این حدیث تنها با سوختگان سازش می‌نماید. با پای پر آبله باید طریق حق را سیر نمود و مشقت و رنج سفر را هموار کرد. بزرگان فرموده‌اند که در طریق حق، دم نباید زد، گام باید برداشت.
محفل عالم ربانی و عارف واصل، در معنی طور سیناست و از چنان محفلی، بوی جنّت و بلکه رایحه عرش معلی می‌آید. کلام عالم حقیقی ظاهراً بیان اوست، اما در معنی کلام خداست که به زبان او جاری می‌شود. چنین مردان الهی را علایم و نشانه‌هایی است که باید جویندگان و رهروان طریق الهی با آن نشانه‌ها آنان را بشناسند.
بر مردم، علی‌الخصوص بر سالکین الهی است که این شخصیت‌های والامقام را دریابند و از آنان استقبال نمایند، و بدانند که سرانجام تکیه بر خود، سقوط در ورطه هلاکت است.
عنایت ازلی اقتضاء می‌نماید هیچ گاه خداوند تبارک و تعالی بشر را بی حجت نگذارد. اگر صلاح در این است که حضرت مولای زمان سلام الله علیه ظاهراً در پرده غیبت باشد، باید در هر عصری، نفس کامله یا نفوس کامله یا علمای ربانی باشند که فرموده ایشان را، تعالیم و اوامر الهی را تبلیغ کنند، و این حکم عقل سلیم است.
این عالمان ربانی و عارفان حقیقی را علایمی است و آثاری «وَ اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدینِهِ، مُخالِفاً عَلی هَواهُ، مُطیعاً لِاَمْرِ مَوْلاهُ …». آری منظور از پیر راه، شیخ و عارف و استاد الهی، در حقیقت فقهاء والامقام شیعه هستند که به فرموده امام صادق (ع)، دارای شرایط چهارگانه مذکور در حدیث فوق می‌باشند. به طوری که اگر شرایط مذکور به حد کمال تحقق یابد، به مقام علمای ربانی و واصلین و مخلصین نایل آیند.
در این شناخت، معیار صدق و کذب، و محور تصدیق و تکذیب، عقل است چنان که حضرت رضا علیه‌السلام فرموده: «اَلْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَی اللهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الْکاذِبُ عَلَی اللهِ فَیُکَذِّبُهُ». این مردان الهی، کسانی هستند که از تعلقات دنیوی رهایی یافته‌اند و قلوبشان معدن تقواست، چنان که حضرت رسول اکرم(ص) فرموده «لِکُلِّ شَیْءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التَّقْوی قُلُوبُ الْعارِفینَ»: برای هرچیزی معدنی است و معدن تقوی، دل‌های عارفان است. آری عاشقانی که گرد دام محبت پرواز می‌کنند، آنانند که به کلی خود را تصفیه نموده‌اند.
آثار الهیه حیات واقعی از سینه‌های سوزان و چشم‌های اشکریزان و دل‌های درخشان عالمان ربانی و عاشقان الهی سرچشمه می‌گیرد. اثری از آثار آن حیات الهیه عارفان و عاشقان، کلام ایشان است. آثار و خواص باطنی کلام آنان بر کسانی روشن است که مراتب بصیرت دیدگان باطنی‌شان در حد کمال است.
بهترین کلامی که معتکفان صوامع قدس، دیباچه «کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْـمُقَرَّبُونَ» موشّح نمایند، و عالی‌ترین مقامی که محرمان مجامع انس، فهرست «اِنَّ کِتابَ الْاَبْرارِ لَفی عِلّییّنَ» زینت دهند، عشق است، عشق به خدا. لذا بالاترین وظیفه علمای ربانی و اولیاء الهی نسبت به متعلمین مکتب ربوبی، تعلیم عشق است. آنانند که متعطّشان وادی ضلالت را به شراب طهور «عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْـمُقَرَّبُونَ» سرمست سازند و به جام «وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ» سیراب گردانند.
غذای روح، معارف است و این معارف، مقامات و درجات اوست، جنّت اوست بلکه فوق آن، که بهشت آفرین را یافته است. اگر آدمی روح خود را از معارف باز دارد، در این صورت، آن ذخایر آکنده از زخارف شده، درکات اوست؛ این است حقیقت. باید بدانیم که قلم ردّ بر معرفت فکری زدن و خط بطلان بر منشورات براهین عقلی کشیدن، در واقع خط بطلان بر هستی خویش زدن است.
عالم ربانی و عارف الهی می‌کوشد تا چراغ دقایق و لحظات انسان‌ها را از مشعل هماره روشن لاهوت که خویشتن استضائه کرده، بیفروزد. او در آتش عشق ربوبی می‌سوزد و از مشرب قدس احمدی (ص) و مکتب انس عَلَوی، درس عشق و کشف و عروج می‌آموزد.
او می‌خواهد جامه جان انسان‌ها را در کوثر آرامش فرو شوید تا دست از سفره سیاه عالم طبیعت برکشند. هر کلمه‌ای که عالم ربانی و عارف الهی بر تشنگان وادی رحمت گوید، و هر اشاره‌ای بر جان مشتاقان کند، گرهی از طرّه رحمت می‌گشاید. از اینروست که با اتکاء به نفس و بدون گرایش به محضر مردان الهی، بصیرت باطنی انسان به مقام تحقق نمی‌رسد.
مردان الهی کسانی هستند که به مقام شهود رسیده‌اند. نوشته‌ها و کلام آنان، آثار و علایم و تجلی علم شهودی آنان است. علم شهودی در کاغذ و کتاب و کتیبه و پوست نمی‌گنجد؛ علمی است که در صحیفه اوّل است و راقم الهی در آن رقم می‌زند و نغمه «کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْایمانَ» را در لوح دل ایشان می‌نگارد.
اما هر دلی را این قابلیت و شایستگی نیست. آیینه دلی که زنگ زده و مکدّر است، قابل انعکاس نیست و نشان نمی‌دهد مگر لیلی مجازی را. آن آیینه‌ای که لیلی حقیقی را، معشوق ازلی را می‌نمایاند، خود حقیقی است نه خود مجازی.
این است که یکی از ارکان نکات دقیقه و رقیقه برای هر معلم و مربی الهی، پاکی نفس و صفای دل است که تا این معنی یا نور الهی در او تحقق نیابد، حصول نتایج الهیه از تعلیم و تربیت او، بی‌معنی و بی‌محتوا بوده و از امور محالیه به شمار می‌آید. اسلام عالی‌ترین دانشگاهی است که بنیاد آن بر طهارت نفس بنا شده است.
آری مربی الهی علاوه بر مطالعه کتب عالیه و تلاش در تحصیل علوم و معارف حقه، باید اول از همه نفس خود را در بوته ریاضت بگدازد و تصفیه کند. به واسطه اکسیر عشق و تقوی، مس دل خود را مبدل به طلا کند و الا سزاوار این منصب خدایی نخواهد بود.
متعلمین مکتب الهی، آن جوانمردان راه حق بدانند آن که خیمه در کوی عشق زند، از دیدن جفاها و بلاها فارغ نخواهد شد. او را به زنجیر ضجرت از در حلقه بی‌نیازی، حلق نیازش را بیاویزند. اما آن که قدم در بساط دنیا نهاد، عاشق دنیا شد.
علمای ربانی و واصلینی که خیر عاقبت نصیب آنان گشته، از همان مراتب عقلی و امکانات تعلیمی و تربیتی برخوردارند که یک سالک الهی بهره‌مند است، با این تفاوت که آنان تا پایان عمر ملبّس به لباس تقوی شدند و الّا تنزل و یا سقوط می‌کردند.
مسلماً علامتی از علایم پیروزی خصم بر انسان و به خصوص بر رهرو الهی، این است که ظواهر به او راه یابد و سیرش در ظواهر گردد، هرچند ظواهر علم باشد. اما توصیه اکید بزرگان این است که سالکا در رفع حجب کوش نه در جمع کتب، که علم بدون عمل و تزکیه و بدون تواضع، به کار ناید و بر حجاب افزاید.
رهبران الهی، آن معلمین دلسوز و مربیان حقیقی بشر، سرّ تمرّد و انحراف انسان‌ها را چنین بیان می‌فرمایند که پیروی از لذات و شهوات کاذب نفسانی، موجب سرپیچی از پیروی مصلحین و بزرگان دین می‌گردد.
هرکه تابع هوی‌های نفسانی شود، لذات و شهوات او را به هبوطی کشد که در آن فروغ فطرت و عقل رو به خاموشی گراید و در آن مهبط، فطرت و فضایل انسانی ساقط گردد و بسا که به انکار حقایق و مبارزه با اهل حق منتهی شود.
کسانی که در صدد انکار حقایق برآمده و بدون تحقیق درباره مردان الهی قضاوت می‌کنند، مبتلا به بیماری جان‌سوز خود فریبی گشته‌اند. کجایند آن غفلت‌زدگان که اگر در ایشان درد طلب می‌بود، از بیماری کفر و نابینایی «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» رهایی می‌یافتند.
اگر آدمی این حقیقت را می‌پذیرفت که جمال و کمال بی حدّ و مرز الهی در انتظار اوست، هرگز خود را در راه پدیده‌های فریبنده کمال نما و زیبایی‌های زودگذر نمی‌باخت؛ و این مجنون‌های جوامع، آن منِ خداجو و بی‌نهایت‌گرا را در راه وصال لیلی دنیا نمی‌فروختند.
درود بر آن سالکین زیبا دل که به توفیق حق، از احکام و اوامر الهی پیروی کردند، و بدین وسیله مراتب بصیرت و مراتب نیروی ذائقه و شامه معنوی خود را به کمال رسانیدند. در تزکیه نفس کوشیدند و از جان و دل به استقبال حقایق رفته، به مضامین و مفاهیم آن عامل گشتند.
طوبی به حال عاشقان جمال که عزم سفر به دیار عشق نمودند، آنان را به حضور دوست برگماشتند. آنان را از نامحرمان جدا کردند؛ نامحرمانی که نابینا آمدند و نابینا رفتند. وه چه سفر زیبا و با عظمتی است، آن سفری که عاشقان حق با قلبی سرشار از عشق، سرمست به محفل جانان رسند، چنان سرمستی که حتی از خود هم غایب گردند تا جز یاد او، یاد دیگر نکنند. رایحه بحر عشق خدا، جانشان را عطر آگین نماید و همه مزیّن به توبه نصوح گردند. از مرارت فراق، عاشقان را نائره وصال نشان دادند تا به شوق وصال آیند و نفحات آسمانی، آن نسیم جان پرور از مشرق جان عاشقان دل سوخته وزیدن گیرد، تا معطّر شود جان و دل آنان هر سحری، تا به لطف حق در زمره اهل معرفت به شمار آیند؛ درود لایتناهی حق نثار آنان باد.
الهی وصال ابدی خود را بر ما نصیب فرما. الهی بر ما خلوت دل عنایت فرما. الهی کسی را که خلوت دل نیست، چگونه ذکر تو گوید؟! آن که از ذکر تو بازماند، درد و حلاوت عشق چه داند؟! عاشق دل سوخته باید تا حدیث درد عشق به تو گوید.
سلام و درود بی‌منتها بر خمسهالنجباء، آن عاشقان واصل و راهبران کامل و آل طاهرینشان باد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.