فناء افعالی 2009/06/15

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

فناءِ افعالی

یکی از مراتب فناء سالک، فناء افعالی است و آن، سقوط رؤیت فعل خود و شهود فعل حق تعالی است. زیرا انسان را وجهه‌ای است الهی، که فاعلیت او بدان قائم است و وجهه‌ای است نفسی، که به اعتبار آن افعال نیک را به خود نسبت دهد. ولی اگر به دوام مجاهدت و ریاضت، حق تعالی دیده او را روشنی بخشد و سرمه «ما زاغَ الْبَصَرُ وَما طَغی» در چشم وی کشد، وجهه نفسی از پیش برداشته شود و وجهه الهی باقی ماند. فناء افعالی بدون حصول اخلاص تحقق نپذیرد.

قول و عمل بدون ارتباط و اخلاص، ظهور نفس است در مرتبه اعراض. زیرا سخن و صوت و عمل، حرکات بیرونی جسم است که هر دو از مقوله اعراضند و محرک اصلی، نفس است که در بدن تصرف می‌کند و آن دو را به وجود می‌آورد.

ظهور نفس در مرتبه قول و فعل بدون ارتباط، تنزل اوست از پایه بلند تجرد به مرتبه نازل تعلق جسمی و در ارتباط، سیر اوست در عقول و مجردات، و این بلندترین پایه ادراک است.

حواس به ظواهر از آن‌رو توجه دارند که خود زاده جسم‌اند و با جسم سنخیت دارند، و جان به سوی مجردات از این‌رو می‌گراید که خود از آن عالم است و با عقول و ارواح مناسبت دارد. کسی که توجه به ظاهر دارد، به باطن نتواند پرداخت و وقتی مست فکر و وهم است، آن حالت قلبی که نتیجه گسیختگی و انقطاع از محسوسات است، جلوه‌گر نمی‌شود.

پس سالک باید در حال مراقبه، توجه کامل به دل داشته باشد و چشم و گوش حسی را دربند کند تا معانی غیبی وی را روی نماید. زیرا اسیر در محسوسات به منزله غباری است که برآینه نشیند که در این حالت او را به خارج و ظاهر متوجه ساخته و از کار اصلی خویش که سیر در ملکوت است باز می‌دارد، و این اشتغال به تدریج گران و سنگین شده و زوال آن به دشواری صورت می‌پذیرد. زنگی که بر روی آینه بچسبد، دیده ادراک را تیره‌تر گرداند و در این صورت سالک به مرتبه‌ای از مراتب فناء نخواهد رسید.

سالک واقعی از علائق دنیوی منسلخ شده و به هر چه در عالم وجود است، دل نبندد. او در عین بهره‌مندی از دنیا، علاقه و دلبستگی بدان ندارد زیرا لازمه دلبستگی، انفصال از حق است. انفصال از حق، موجب بعد است و انفصال از غیر حق موجب قرب. اعراض سالک از علائق موجب اتصال او به حق گردد.

علاوه بر مشاهده با دیده سر، انسان را مشاهداتی با دیده سرّ است. برای مشاهده هر عالم نورانی، دیده‌ای خاص باید که بتواند با آن دیده آن عالم نورانی را مورد مطالعه قرار دهد. چشم قلب عارف باز است و او از کوری باطن نجات یافته است. زیرا عارف لباس شهوت و خواهش نفس از وجود خود برکنده و از تمام منظورها وارسته، او را منظور فقط یکی است.ای سالک اگر خواهی که فردا کحل «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ» بر دیده تو کشند، باید امروز گرد سنب براق شرع بر دیده عقل کشی و پای از قید دام محمدی (ص) برنکشی. ای طالب محاسب نفس خود باش تا حقایق «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً وَ یَنْقَلِبُ اِلی اَهْلِهِ مَسْرُوراً» بر تو نشان دهند، و لطایف غیبی از پرده «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» بر تو آشکار سازند و به مقام رفیع رسانند «لَهُمْ اَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» که غیر مقطوع و غیر منقوص است.

«لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» اشارت است بر مقامات حضرت مصطفی (ص) و آن سه مقام است: اول ـ قرب تا انس یافت. دوم ـ لطف تا انبساط یافت. سوم ـ هیبت تا در حد اعلی ادب یافت. به لطفش کارهای او پرداخت، به قربش بنواخت، به هیبتش در بوته خشیت بگداخت. چون مأموریت بر ابلاغ حقایق یافت، هرکسی را نظر به هیبتش افتاد، خوف یافت و از انس او رجاء یافت و از قربش مهر یافت.

و نیز «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» اشارت است بر مقامات او در شب معراج که خداوند متعال سرّ او را جذب کرد، و سرّ او روحی وی را جذب نمود، و روح او قلبش را جذب کرد و قلب او نفسش را جذب نمود.

تا حجاب‌های ظلمانی و نورانی در درون انسان باقی است، به وصال نخواهد رسید «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»: پس بر انداختیم از تو پرده ترا دیده‌ات امروز تیزتر است.

ای حبیب خدا ما همه حجابات درونی ترا برانداختیم تا عوالم نورانی دیگر مکشوف نظر تو گشت، دیدی آنچه را که قبلاً نمی‌دیدی.

چون عوالم نورانی مکشوف نظر حبیب خدا گردید، فرمود: من کجا و دنیا کجا! من آنم که تمام گنج‌های عوالم را بر من عرضه نمودند، به توفیق حق به چشم همت به هیچ یک ننگریستم. چه، نسب من «اَنـَا مِنَ اللهِ» است، از هرچه تعلق به حدوث دارد چشم پوشم تا نسب من باقی ماند.

ای سالک! به خود آی و با توبه نصوح خود را بیارای، و از دروازه عدم به آشیان اصلی خود «اَوْ اَدْنی» بپرواز آ.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.