قلب سلیم 2009/05/21

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

قلب سلیم

تسلیم پس از پاکی و سلامت نفس از عیوب و تخلیه از ملکات غیر پسندیده، در قلب حاصل می‌شود. لذا شرط تسلیم، داشتن ایمان کامل است والاّ سالک نمی‌تواند بدانمقام منیع نایل گردد. ایمان را ارکانی است: توکل بر خدا، تفویض امر بر خدا، رضا به قضاء الله و تسلیم از برای حق. کسی که فاقد ارکان چهارگانه مذکور است، یا ایمان ندارد و یا چندان از آن بهره‌مند نگشته و فاقد قلب سلیم بوده و از فراغت قلب محروم است.

فراغت قلب، آرامش دل است از کل اَنحاءِ اسوائیه؛ و عدم اضطرار و اضطراب و نگرانی است از سقوط و سیر و حرکت در طرق قهقرائیه، و ظهور آثار انبساط الهیه است بر سیر و حرکت در طرق صعودیه، چنان سیر و حرکتی که شک و تردیدی در انحراف بدان راه نیابد.

حصول این نعمت و منصب الهیه جز با انقطاع و انفصال از ماسوای حق و اتصال و پیوند بر حق، که وسیله کامله‌اش ذکر قلبی است، امکان‌پذیر نیست «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»: به درستی که با ذکر نام خداست که دل‌ها به مرتبه اطمینان رسند.

قلب یا دل اطلاق شود بر دو معنی: یکی مضغه‌ای است در طرف چپ بدن انسان، و دیگری دل باطنی، و آن لطیفه‌ای است ربانی و دقیقه‌ای است روحانی که تعلق معنوی دارد با دل جسمانی. آن دل بوَد که عالم و عارف به معانی بوده و مخاطب به انجام تکالیف است.

دل باطنی آن دل بوَد که مأجور است به انجام واجبات و مندوبات، و معاقب است به ارتکاب منهیات و محظورات، و علاقه آن به دل جسمانی، چنان است که در حیرتند عقلا که چه نحو علاقه است فیمابین آن دو. آیا این علاقه از قبیل علاقه اعراض است به اجسام، یا از مقوله اوصاف است به موصوفات خود؟!

دل باطنی آن دل بود که به انجام حسنه و اکتساب فضایل مستحسنه و به صیقل تزکیه، روشنی و صفای آن به مرتبه‌ای رسد که حاصل شود در آن انکشاف حقایق و عالم شود به علوم باطنی، ولی در اثر ورود آثار ظلمانیه از قبول اشراق و انوار محجوب ماند.

تا کسی دل خود را از قید علایق دنیوی نرهاند، به صفا و سلامت قلبی نرسد و متصف به فضایل نگردد. زیرا در اثر تمایل به معنویات است که دل قابلیت فیوضات و استعداد فیضان انوار الهی را به هم رساند، تنها مهر و محبت او در دل نشیند و جایی برای اغیار باقی نگذارد.

عارفان طریق حق چون عزم مقام عبودیت کنند، نقوش کاینات را از لوح ضمیر خویش محو نمایند و در استقبال کعبه، روی دل به کعبه حقیقی آرند، پستی ذرات موجودات را در اشعه آفتاب کبریا محو بینند، و اوهام فاسده و تصورات باطله را پشتسر اندازند، و در فضای عالم قدس طیران نموده، پناه بر حصن فاطر کاینات گیرند. آنجاست که آفتاب دولت از مشرق عنایت طلوع کرده و بحر رأفت و رحمت لایتناهی حق را مشاهده نمایند. در این مرحله است که بحر دل با بحر ابد آمیزد، بدین معنی که ازل ابد بیند و ابد، ازل. کسی که این طریق را بپیماید، گوی دولت از میدان مسابقت مبارزان صفوف ولایت برباید.

نفس عارف پربهاست زیرا چنان نفسی از حضرت جدا نیست. قالب چون صدف است و نفس چون گوهر، مبدأ هر دو از حضرت و مرجع هر دو با حضرت است. دل‌های پاک عرش معلای خداست.

دل‌ها بر سه قسم است: قلب منیب، قلب شهید، قلب سلیم.

قلب منیب آن است که فرمود «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ»: آن که از خدا ترسید و عیوب خود دید و در اصلاح آن کوشید و به مولی گردید، قلب او منیب است.

قلب شهید آن است که فرمود «اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ»: او را پیغام دادم و گوش های او را گشودم، یادگاری است بر این که او دارای دلی زنده است و گوشی شنوا و دلی بیدار دارد، چنین دل در محضر خداست.

قلب سلیم آن است که فرمود «اِلاّ مَنْ اَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»: جز آن که خدا را با قلبی سلیم آمد. طوبی بر آن که دلی دارد از شبهه و شک شسته، به مولی پیوسته، از کاینات رسته.

سالک طریق حق باید به توفیق الهی دل را دریابد و به دل رسد، زیرا آن که دل را یافت، خدا را یافت. آن که به دل رسید، به خدا رسید. دانی که دل چیست و کجاست؟ دل منظر خداست. کدام دل؟ دل مجاهد و مبارز راه حق؛ دل جوانان رشید و فداکار مکتب اسلام.

دل مظهر جلال و جمال کبریاست، این دل منظور لطف الهی است. اگر قالب هم رنگ دل گیرد، مانند او منظور الهی شود.

اما قساوت دل! دلی را که قساوت گرفت، سختی آن از سنگ سخت شدیدتر است. زیرا سنگ سخت قابل انفجار است، اما اگر تمام نیروهای جهان متحد شوند، نتوانند دلی را که قساوت گرفته ، منفجر سازند!

کبر و نخوت از بیماری های خود محوری است که معلول بسته شدن فعالیت‌هایسازنده دل است. اگر این قطب‌نمای انسانی مختل شود، اگر این میهمان سرای الهی ویران گردد، دیگر از انسانیت خبری نیست.

الهامات روحی و بارقه‌های سازنده از دل است. اتحاد حقیقی بین انسان‌ها از راه دل است. اطمینان و آرامش از آن دل است. این آرامش و اطمینان از حق شروع شده و در حق ختم می‌شود. بالاترین ارمغانی که ما می‌توانیم به بارگاه الهی با خود ببریم، قلب سلیم است.

صفات و خصوصیات برجسته بسیاری باید تا قلب سلیم حاصل آید، که از جمله آنها توبه و تأمل در احوال خود است. گرچه خدای تعالی واقف به احوال بشر است، ولی هرکسی تا اندازه‌ای خود را می‌شناسد و امر است که انسان با مطالعه در اعمال و نفس خود، وقوف بیشتری بر خویشتن یابد. سالک الهی می‌تواند به میزان توجه به حق و سیر در طریق حق، دریابد تا چه حد صفات الهی در وجودش به مقام تجلی درآمده است. مثلاً عدالت یکی از شرایط اهل ایمان است، اما ایجاد آن در آدمی به سهولت ممکن نیست و به هرکسی عادل نتوان گفت.

سالک بدون رفع حجابات به مقام قلب سلیم نرسد، لذا بر اوست که در کیفیت پیدایش این حجب و طریق رفع آنها تفکر نماید. توصیه اکید پیشوایان مقدس الهی به احتیاط و دقت است و توجه بر این که انجام تکالیف ظاهری در حقیقت، اشاره است بر انجام تکالیف و وظایف باطنی.

همانند اعضاء ظاهری، در اعضاء قلبی و باطنی عللی سبب تقویت و یا نقصان مراتب صحت آنهاست. در مجموع از امراض و آفات اعضاء یا قوای باطنی، تعبیر به آلودگی یا حجاب می‌شود. انسان می‌تواند مراتب صحت اعضاء باطنی یا قوای قلبی خود را افزایش یا کاهش دهد. بسا فردی آن حجابات و ظلمات را نبیند و آن را نور پندارد! مثلاً هر عمل و خدمتی که انسان انجام دهد و در نظرش جلوه نماید، ظلمت و حجاب است ولو در قبال آن نوری هم مشاهده نماید. اما اگر انسان به توفیق الهی بر آفات قلبی غالب آید و موفق به رفع حجاب گردد، آنگاه به کمال انقطاع رسیده و صاحب قلب سلیم می‌شود.

قلب سلیم، قلبی است خالص و پیراسته از غیر خدا که هیچ‌گونه شک و شرکی در آن نباشد و این جز به تقوی حاصل نشود.

تقوی درّی است ربانی که از آن می‌توان به فوز اکبر که لقاء الله است، رسید. دل،مثال قلعه‌ای را دارد و شیطان مانند دشمنی است که قصد دخول و تصرف و استیلا و تملک بهم رسانیدن آن قلعه را دارد، و نگهداری قلعه ممکن نیست مگر به حراست ابواب و اطراف آن. امری که جامع مراتب عدم دخول شیطان باشد، تقوی است.

ذکر ظاهری گرچه بی‌تأثیر نیست، ولی دافع وسوسه شیطان نشود بلکه آدمی ناگزیر است از تعمیر قلب به تقوی. در نتیجه تقوی است که دل از صدور گناهان و اهمال در عبادات هراسان و ترسان شود و تردیدهای قلبی حاصله از مفاسد اخلاقی و تخیلات فاسده، با تقوی تبدیل به اطمینان شده و قلب ذاکر الهی گردد.

حضرت رسول اکرم (ص) فرماید «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبْدٍ خَیْراً جَعَلَ لَهُ مِنْ قَلْبِهِ واعِظاً» یعنی هرگاه خدا در حق بنده‌‌ای اراده خیر کند، برای او از قلبش واعظی قرار می‌دهد. بدین معنی که در ادراک معارف الهیه هرگز محتاج نگردد. و نیز اشاره فرمود «مَنْ کانَ مِنْ قَلْبِهِ واعِظاً، کانَ عَلَیْهِ مِنَ اللهِ حافِظاً» یعنی هرکه را در دلش واعظی باشد، برای او از جانب خداحافظی شود، که نگذارد آن دل از حدود الهی تجاوز نماید.

اما افراد لاهی و ساهی از حقیقت بهره‌ای نبرند، زیرا اوقات ایشان غالباً در خلأ و ملأ صرف اشتغال دنیوی است. علت ترک حقایق برای فرد مؤمن چیزی جز تفرق حواس و پراکندگی خاطر و غفلت دل از حق و عدم تقوی نیست. تبعیت از نفس، قاطع بنیان سعادت و موجب سخط حضرت عزت است.

در اثر فقدان تقوی، دود تیره معاصی آئینه دل را تیره و تار نموده، آن را از حالت اصلی خود برمی‌گرداند. عارف دیو هوس و مشتهیات نفسانی خود را به زنجیر تقوی مقهور سازد، زیرا نفس آتشی است خاموش نشدنی و فروزان، که اگر دمی انسان را غفلت زده بیند، ناگهان دوزخ آسا شعله‌ور شده و خرمن سعادت و حیات را خاکستر کند.

خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید «لا تَعْمَی الْاَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ» یعنی چشم‌ها کور نیست، ولی دل های درون سینه‌ها کور است. ذکر سینه برای تأکید است که کوری ایشان همانند کوری ظاهری نیست که بر چشم عارض شود. چون پیوسته اوقات ایشان مصروف به استجلاب لذایذ جسمانی است، نمی‌توانند به قلوب خود ادراک حقایق کنند، لذا حق‌تعالی ایشان را تعبیر به بی‌بصران کرده است.

چه بسیارند اغنیاء و صاحبان جاه که به علت بی‌تقوایی، موفقیت ظاهری خود را اسناد به عقل و کاردانی خود نموده، و بی‌چیزی عجزه و فقرا را حمل بر دنائت و شقاوت ایشان کنند! غافل از این که ارزاق حلال در قبضه خدای کریم و رزّاقی است که بهمصالح بندگان دانا و بیناست. فقر واقعی، فقر دل است. بزرگان فرموده‌اند: فقری سخت‌تر از نادانی و ثروتی بالاتر از خرد و عبادتی برتر از تفکر نیست. عدم مال و منال مشقت است و مشکل‌تر از آن، رنجوری تن و دشوارتر از آن رنجوری دل است. چنان که تن‌ها رنجور شوند، دل‌ها نیز رنجور گردند، با طرفه‌های علم و حکمت، رنجوری دل را برطرف کنید. سعید کسی که خلوتی اختیار نموده به شناسایی نفس خویش پردازد و حقیقت را دریابد.

حقیقت، روشن‌تر ستاره‌ای است که بر آسمان ماهیت مسافران راه حقیقت تابد، و غنچه‌ای است که در چمن دل عارفان شکفتن یابد. هر نفس ناطقه که به زیور حکمت آراسته گشت، ارقام سعادت ابدی بر جبین استعدادش نوشته خواهد شد. عملی که به حلیه علم و حکمت متحلی نشده چون تنی است که او را جان نیست، زیرا علم مفتاح حقایق است و حکمت، مصباح رموز دقایق. این است که طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان، آن مفتاح و مصباح را از عارفان طلب کنند که قلوب عارفان، معدن تقوی و اخلاص است.

اخلاص، جامع تمام افعال شایسته است، یعنی قبولی و شایستگی عمل به اخلاص است. صاحب نیت صادق آن کسی است که دارای قلب سلیم باشد، چه اخلاص ناشی از سلامت قلب است از خواهش‌های نفسانی.

خداوند متعال می‌فرماید «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» یعنی روز قیامت مال و فرزند فایده‌ای ندهد، در آن روز سود نصیب کسی است که با قلب سلیم به خدا روی آورد. پس اخلاص ناشی از صفای قلب است، هرچه صفای دل بیشتر، اخلاص افزون‌تر و البته هر عملی که توأم با اخلاص گردد، واجب است بر حق تعالی اجر آن.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.