یکی بودن شریعت و طریقت 2008/02/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

یکی بودن شریعت و طریقت

نظر از خلقت، رسیدن انسان به آخرین مرتبه کمال یا وصال است و بهترین راه وصول به آن، طریقه اسلام است. تمامیّت اسلام به اصول و فروع آن است و هرچند در مقام نظر و عمل به معارف و احکام الهی، ظاهراً تعدّد و کثرتی است، امّا به نظر خاص و اصیل، سراسر دین جز توحید حق‌تعالی نیست. زیرا فروع ناشی از اصل خویشند و فلسفه وجودی آنها، رشد و تقویت اصل است و مراتب ثمربخشی آنها نیز منوط به میزان توجه و مراقبت به اصل می‌باشد. بنابراین هرچه توحید و اخلاص بالاتر، راه وصول و کامیابی نزدیک­تر. باید نیّت عمل، عاری از اَغراض نفسانی و خودپرستی بوده، از روی فرمانبرداری و شکرگزاری و توأم با عُلْقه و محبت باشد. اکثر مردم که از عبادت خود چندان بهره‌ای نبرده و از غلظت قلبشان کاسته نمی‌شود، غالباً از جهت عدم خلوص نیّت است.

تقسیم علمای دین به علمای شریعت و طریقت، بی‌موضوع و بی‌اساس است. شریعت و طریقت یکی است و آن تعالیم اسلام است. شریعت عین طریقت و طریقت عین شریعت است، آیا طریقی جز تعالیم اسلام یافت می‌شود که انسان را به سعادت رساند؟

اکثر مردم، قشر ظاهر احکام را گرفته و از باطن و حقیقت آن غافلند. پندارند که مقصود از عمل به احکام، حفظ ظاهر و نایل شدن به بهشت است و حال این که غرض اصلی، درآمدن بشر است از سیاه‌چال طبیعت و رسیدن به اوج رَفعت و مرتبه انسانیت، و ارتقاء از حیات عاریتی به حیات ابدی و نِعَم جاودانی.

آنان ندانسته‌اند که بهشت، دارِ کرامت و جایگاه مقرّبین و اولیاء حق است. تا کسی به کمالِ مرتبه انسانیت نرسد، بوی بهشت نشنود و کامل شدن به گفتار نیست، بلکه به علم و عمل و معرفت و تقوی و محبت به حق‌تعالی است. لذا شارع مقدس، خلوص نیّت را اساس عبادت قرار داد و آن وقتی تحقّق پذیرد که معبود شناخته شود وگرنه عبادت صورت نگیرد.

علم شریعت هم اوّل است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، و هم مبدأ عمل است به وجهی و هم غایتِ عمل است به وجهِ دیگر. تا کسی معرفت به حق نرساند و طوْق بندگی به گردن ننهد، به حریم قدس نرسد و راه باطن بر او مکشوف نگردد.

پس اول، ‌ایمان و علم به شریعت است و آخر هم، ‌ایمان و علم به شریعت، منتها تفاوت بین آنها از زمین تا آسمان است. اول قشر است و مَجاز، آخر لُبّ است و حقیقت، زیرا تعالیم اسلام جامع تمام فضایل و دارای کل کمالات و سرچشمه هر علمی است. لکن لازمه پی بردن به حقیقت، دقت نظر و خالی بودن از اغراض نفسانی است. نفسی که مَمْلُوّ از خودخواهی و خودپسندی و اغراض گوناگون است، هرگز به حقیقت نرسد. او از کلّ به جزء و از دریا به قطره و از رؤیت خورشید جهان‌تاب به ذرّه قناعت کرده و پندارد که به منتهای کمال انسانیت رسیده است؛ آه و امان از غرور و خُدعه‌های نفسانی و تخیّلات شیطانی.

هر کسی را قابلیت استماع اسرار معارفِ حقیقت نیست، از این جهت سفرای الهی بیان شرایع فرمودند ولی تبیین اسرار حقیقت پیش هر کسی ننمودند. چه درک و فهم اسرار در غایت صعوبت است و بی‌ مخالفت نفس و هوی، درک و فهم آن میسّر نیست. اگر یکی از اهلِ اسرار افشای اسرار و معانی کند، ظاهربینان زبان طعن و انکار درباره وی دراز کنند، چنان که جماعتی از غوّاصان بحر حقیقت که گوهر اسرار و معانی از اَصداف خدایی برآوردند، در اثر اِفشا و اظهار آن، هدف تیر طعن و ملامت خلایق گشتند و اهل جهلْ ‌ایشان را منسوب به زَندقه و اِلحاد نموده بر قتل بعضی فتوی دادند.

آری درک و فهم اسرار بر همه کس میسّر نیست و اولیٰ چنین است که اهل حق اسرار را به اشاره ادا نمایند تا هر که را از معرفت کمالی نصیبی است به اشارتی دریابد و‏اِلاّ «اِنَّکَ لاٰتُسْمِعُ الْمَوْتیٰ وَ لاٰتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعٰاءَ اِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرینَ: البته تو مردگان را شنوا نمی‏گردانی و این ندا را به کران چون پشت بگردانند نمی‏توانی بشنوانی».

بزرگ­ترین مانع درک حقایق، نفس است که با کمند هوای خود و تمایلات و عاداتی که سالیان دراز به آنها خو گرفته عقل را اسیر خویش می‌سازد و غالباً آن را در ردّ و قبول به خطا می‌اندازد، به حدّی که حتی در امور بدیهی نیز به خطا می‌افتد. اگر سالک با ریاضت و مجاهدت بتواند دخالت نفس را در ادراکات وجدانی قطع نماید، چنان که ذهن خالی از صُوَر محسوسه و موهومه گردد، موفق به سیر در عالم معقولات شده از قید نفس رهایی می‌یابد.

تهذیب اخلاق و تصفیه آن از کدورات نفسانی و معاصی و تخلیه از رذایل و تحلیه با خِصال و صفات جمیله و کمالات معنوی است که سالک را به مقصود می‌رساند. این امر مستلزم معرفت نفس و قلب و شناسایی فضایل و رذایل است تا بتواند به تطهیر و تَنْویر قلب و نفس بپردازد.

عارف‌نمایان که به ظواهر و الفاظ دلخوش کرده‌اند، این اصطلاحات آنان را به ظلمت منتهی کرده، قلب آنها مَنْکُوس و باطنشان ظلمانی و ممارست در معارف موجب قوّت اَنانیَّت گشته، به طوری که دعاوی ناشایسته و شَطْحیاتِ ناهنجار از آنها صادر شده است.

ارباب ریاضت هم که در تصفیه نفس به طریق ظاهر به ریاضت پرداخته‌اند، سلوک علمی و ارتیاضی آنان موجب رستگاری نشده، بلکه بر تیرگی قلوبشان افزوده است. علم که باید موجب فلاح و نجات باشد، سبب هلاکت گشته آنها را در جهل و اِستِتار کشانده است.

پس بر سالک طریق حق است که در تحصیل هر رشته از علوم و معارف الهی، با کمال دقت همچون طبیب حاذق و مهربان، مواظب حال خود بوده، در خلال تفتیشِ عیوب و سیر و سلوک خود، از پناه بردن به خدا غفلت نورزد.

سالک الهی باید بداند که بدون یاری حق از دست چنین دشمن قوی‌پنجه که طمع در انبیای عِظام و کُمَّلِ اولیای والامقام داشت، راه گریزی نیست. اگر بارقه لطف و رحمت او نباشد، این خصم نهان همه را به خاک ضلالت افکند و به تیهِ ظلمت و شقاوت دچار نماید.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.