غلبه نیروهای باطنی برظاهری 2009/04/27

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

غلبه نیروهای باطنی بر ظاهری

گرچه امروزه قانون علت و معلول و قانون وراثت مورد تأیید همه دانشمندان است، لکن به تجربه و شهادت تاریخ و بزرگان، گاهی یک نیروی غیبی و نامریی بهوجود آمده و آن قوانین را برهم می‌زند. حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: اگر نبود آیه شریفه محو و اثبات، هر آینه پدیده‌های آینده را اظهار می‌کردم.

بسا نیروهایی که انسان متکی به آن و آثار و خواصش بوده، دفعتاً واحده تبدیل به خلاف آن گردد! بنابراین نباید به آنچه معلوم اوست و به او اختصاص دارد، متکی شود و به عوامل و پدیده‌های دیگر به دیده تحقیر بنگرد. اگر هم در ادراک کسی ظاهراً اصالتی باشد، ممکن است ناگهان پدیده‌ای و نیروی غیبی ظاهر گردد و نتایج مأخوذه و علت و معلول آن را برهم زند.

آری اتکاء به خود و تغافل از قدرت حق، موجب سقوط است و بسا آنچه را که انسان علت تفاخر و استیلا تصور می‌کرد، مراحل و منازل تنزل و بلکه خلاف را طی کرده و نتایج منتظره حاصل نشود.

هم‌چنین گاه پاره‌ای کارها وسیع و بزرگ و بعضی مشکلات لاینحل به نظر می‌رسد، ولی به یاری حق به آسانی حل می‌گردد، و زمانی برخی امور ظاهراً کوچک و جزیی عملاً مشکلات فراوانی ایجاد می‌کند! عارفی فرماید: در اوایل کارهایی را جزیی می‌شمردم، غافل از این که کل بود و مشکلاتی را کل می‌شمردم، غافل از این که جزیی بود. در حقیقت چون همه نعمت‌ها فضل اوست و او مدیر واقعی و حلال مشکلات است، لذا کوچکی و بزرگی امور و دشواری‌ها امری ظاهری است نه باطنی و نباید در نظر آید.

در حصول هر موفقیتی، خطرات و موانع بسیاری وجود دارد، نیروی اصیل برای رفع همه آنها قدرت کامله حق است. از اینرو در حل مشکلات، باید بر حلال واقعی آن‌ها توکل کرد.

سالکین طریق حق را اتصالاً توصیه است به تفکر و تعقل قبل از اقدام به هر امری، البته تفکری که معلول عقل الهی باشد. در صورت عدم اخذ نتیجه مطلوب، باید به مقام مشورت برآیند و از افکار صاحبدلان استمداد جویند که در این حالت، نتایج حاصله در حکم پاسخ الهی است.

اما وقتی سالک را از تدبیر و مشورت بهره‌ای عاید نگشت، باید از تدبیر خود بگذرد و بدون نگرانی کار را به خدا واگذار نماید، و یا چنگ بر عروه الوثقی زند. چه گاهی به خواست خدا نتیجه مطلوب از آن طرق حاصل نمی‌گردد، یعنی حق تعالی می‌خواهد بفرماید: ای بندگان من، بیایید از من بپرسید تا پاسخ خود را از من بشنوید!خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید در احوال اصحاب کهف می‌فرماید که آن جوانان روی به درگاه ربوبیت نهادند، از تدبیر خود برخاستند و کار به تقدیر گذاشتند. خدای تبارک و تعالی ایشان را در غار غیرت و ظل رعایت و کنف ولایت خود نگاه داشت «فَااللهُ خَیْرُ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ». نور سرائر ایشان بر همه انوار غالب می‌شد، زیرا نور باطن بر نور ظاهر پیروز است. نور ظاهر در قبال نور باطن، ظلمت است. نور آفتاب صورت به در غار ایشان متقاصر می‌آمد و روی از نور سریرت ایشان در می‌پیچید.

درود بر سالکین الهی، بر جوانان رشید اسلام که قیام کنندگان فی سبیل الله‌اند «قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ اَنْ تَقُومُوا للهِ». تحقق معنی حقیقیه قیام بالله در کانون دل سالکین حقیقی است، آنان که زندگی و قیامشان برای فداکاری و شهادت در راه اسلام است. پیشوایان الهی فرموده‌اند همین که نور یک امر الهی در نیت یعنی در دل و جان تحقق یافت، گویا در حد اعلی به مقام عمل رسیده است.

خوشا بر حال آن مجاهدینی که سرائر ایشان با نور خدا منور گشته و در ردیف عاشقان جمال حق بشمار می‌آیند. این نور مستودع جهان دل و عالم جان ایشان است. اگر به یکی از آنان بنگری، ظاهراً مشغول در میادین اعمال، لکن دل و جان او در حضور حضرت ذوالجلال است.

آری مقام جوانان مکتب اسلام، کمتر از مقام اصحاب کهف نباشد. جوانانی که از «اِیاکَ نَعْبُدُ» کمر مجاهدت بر میان بسته از دنیا و عقبی گذرند، و از «اِیّاکَ نَسْتَعینُ» خویشتن را برای مبارزه و شهادت آماده کنند و منتظر امر الهی باشد؛ آن هم با چنان ایمان و یقینی که با کمال اشتیاق سبقت جویند همانند یاران حضرت اباعبدالله، که در واقع آنان هم یاران خاص آن حضرتند.

ای سالک! بدان مجاهدی که دارای چنان شرایطی باشد، اگر به دیده بصیرت به عالم باطن نگرد، تمام کرّوبیان عالم اعلی، حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء را می‌بیند که در محفل انس به او می‌نگرند و او را می‌نوازند. اگر گوش جان فرا دارد، می‌شنود که منادی حق ندا در دهد که ای مجاهدان راه حق، ای جوانمردان اصحاب کهف، ای یاران حضرت اباعبدالله، ای زائرین کعبه جانان درود بر شما، نور «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» در وجود مقدس شما جلوه‌گر است.

ای سالک! کجا می‌روی؟ راه این است، حب دنیا از دل و جان بیرون کن که در یک دل دو عشق جمع نشود، عشق خدا با عشق‌های پراکنده به هم نایند.مگر بر تو اتمامحجت نشده است؟ خدای تبارک و تعالی در هر عصری از اعصار اتمام حجت می‌فرماید. هرگز روی دنیا از ولی حق خالی نمی‌ماند تا این که حقایق را به مردم ابلاغ نمایند و بفرمایند که «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئاتِ».

این همه مشاعل فروزان، این همه مبلغین الهی، این همه تقریرات و تحریرات مقدس، این همه استادان الهی، همه برای تذکر و تحقق همین امر است که در دل، چند عشق نمی‌گنجد. البته عشق به محبوبین حق در ردیف عشق به خداست. چون او خود دوست دارد که عاشق ایشان شوی و فرموده وقتی خواستی به در رحمت من آیی، در مقام راز و نیاز، ایشان را شفیع آور، به حبل المتین، به عروه الوثقی چنگ بزن «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی».

خدای تبارک و تعالی حجت را بر انسان تمام می‌کند تا دیگر عذری برای او باقی نماند. اما در اثر اصرار بر عصیان، وقتی می‌رسد که «خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» دیگر دیده دل اعمی شود، حقایق را نبیند و سمع دل از ادراک حقیقت ناتوان گردد. به آن ستمکار ملعون آیات بسیاری نمودند، لکن غرور و خودخواهی نگذاشت توجهی به حقایق کند. نتوانست از خود برخیزد و قبل از مرگ ظاهری، به موت ارادی و باطنی از خود بیخود و بیگانه شود و خود اصلی را بدست آورد. حب دنیا نگذاشت به کلام استاد الهی، آن برگزیده خدا گوش فرا دارد، این است که می‌فرماید ما دیده او را بدوختیم تا گرد در ما نگذرد.

فرمان آمد ای خلیل! مأموریت یافته‌ای که نمرود را دعوت کنی. ای کلیم! تو مأموریت یافته‌ای فرعون را دعوت کنی. ای حبیب من! تو مأموریت یافته‌ای صنادید قریش را دعوت کنی. اما وقتی دل به مرتبه ختم رسید، کلام خدا و رسول او بر وی مؤثر نمی‌شود.

گفتیم ای پشه تو مأمور باش تا قدر نمرود را در کنارش بنهی. ای آب تو مأمور باش تا فرعون و یاران او را غرق کنی. ای عنکبوت ترا این مقام دادیم که بروی و حبیب ما را از آسیب نگهداری.

الهی! چنان کنی که یک پشه مبارزه کند، چنان کنی که عنکبوت ضعیف سپهسالاری کند. آب در اطاعت ولیّ حق باشد. آتشی که مونسی کند، درخت سبزی که مشعل‌داری کند.

الهی! ای خدای توبه‌پذیر مهربان، ای کارنده تخم پشیمانی در دل‌های آشنایان، آنتخم را در دل‌های همه بکار تا با توبه و انابه و اخلاص به سوی تو آئیم. ای افکننده سوز در دل‌های تائبان، ای پذیرنده معترفان، همه مقر و معترفیم که «ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ». ای کارنده تخم پشیمانی در دل‌های دوستان، ای عاشق سالکین زیبا دل، هرآنی دستگیر ما تو باش که جز تو دستگیری نمی‌دانیم، دریاب ما را که جز تو پناهی نداریم.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.