انوار الهی و ظلمتکده نفس 2009/04/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

انوار الهی و ظلمتکده نفس

مایه نور الهی در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده و فطرت او به سرچشمه خورشید لایزالی متصل است. اگر کسی خود را از تحت جاذبه نور کنار نکشد؛ نور الهی بر تمام سطوح وجود او می‌تابد. آری پیمانه وجود ما هرآنی از فیض الهی پر می‌شود، ما هستیم که این آب حیات‌بخش را به شوره‌زارهای تمایلات و خارستان‌های خودخواهی‌ها فرو می‌ریزیم!

جاذبه نور الهی انسان را از ظلمات خارج ساخته وارد عالم نور می‌نماید، اما جاذبه طاغوت او را از نور خارج کرده وارد عالم ظلمانی می‌کند. حصول این نور یا ظلمت، منوط به اختیار و انتخاب خود انسان است. با تحقق این نور، اکتشاف بارقه الهی امکان‌پذیر شده، مجهولات علیایی بر روی پرده معلومات در می‌آید.

جمال و جلال الهی هر‌آنی در تجلی است و این تجلی را هرگز توقفی نیست، لکن هرکسی را قدرت درک و مشاهده آن نباشد. مراتب مشاهده صاحبان ادراک هم یکسان نبوده، در بعضی قوی و در برخی ضعیف است. اختلاف در مشاهده تجلیات و انوار الهی مستند به خود انسان‌هاست نه به خدای تعالی.

مشاهده انوار و تجلیات الهی برای هرکس به نسبت تزکیه نفس و تخلیه وجود از رذایل و تحلیه آن با زیورهای الهی است. هرچه مراتب تزکیه بالاتر، به همان نسبت رفع حجابات از قبال دیدگان دل سریع‌تر، به طوری که می‌تواند خود را به مقامی رساند که نه این تجلیات و انوار، که جمال و جلال الهی را بی‌پرده مشاهده نماید. اما انحرافات و معاصی سبب ازدیاد این حجابات شده، به جایی می‌رسد که حتی ذره و اثری از انوار و تجلیات الهی را مشاهده نمی‌کند.

این تجلیات که همه رنگ الهی و خدایی دارد، گاهی در جمادات، گاهی در نباتات، گاهی در حیوانات و گاهی در انسان‌ها متجلی است. مراتب علیایی این تجلیات را می‌توان در کلام الهی و بزرگان مشاهده کرد.

کتب آسمانی نازله بر پیامبران همه نور الهی‌اند و حد اعلای آن در قرآن متجلی است. برای دیدن این انوار و تجلیات، بصیرتی باید. این کلام مقدس نازل شده تا مردم در پرتو نورش حقایق را ببینند و به روشنایی آن حرکت کنند تا از محدودیت‌ها وکوته‌بینی‌ها که معلول سطحی‌نگری و عدم تفکر و تدبر است، رهایی یابند.

قرآن برای تحقق عدالت در جامعه بشریت، چگونگی طی مراحل تقوی و خودسازی و جامعه‌سازی را تعلیم می‌دهد، و عظمت و ظرفیت انسان را در قبال ناملایمات زندگی گوشزد می‌کند، ارزش واقعی انسان‌ها را نشان داده و حق را از باطل تفکیک می‌نماید. این نور الهی طرق معرفت‌جویی و حکمت‌طلبی را برای انسان‌ها هموار می‌کند.

اینک بر سالک الی‌الله است که به مطالعه خویشتن پردازد و دریابد که مراتب مشاهده او نسبت به نور الهی و تجلیات آن تا چه حد است. اکثر مردم در زندگی خود این بارقه‌ها و انوار را می‌بینند، لکن به صورت موقتی و زودگذر، و این با مشاهده بارقه‌های دائمی بسی متفاوت است؛ بارقه‌های دائمی الهی از صدق و صفا بر می‌خیزد.

ای انسان! این قدرت بینایی فطرتاً در وجود تو نهاده شده، این منبع نور که در دل توست، به سرچشمه خورشید ازلی متصل است. این تویی که نمی‌خواهی تحت جاذبه اشعه نور الهی قرار گیری! اگر تو خود را از تحت اشعه انوار الهی کنار نکشی، نور الهی تمام سطوح روح و قلب ترا فرا گیرد.

حکیم علی‌الاطلاق در جریان فیض و سریان نور الهی خود به سطوح قلبی و روحی انسان‌ها، امساکی ندارد. بارقه‌هایی که در مغز سالک به ظهور می‌رسد، لحظاتی چند جهان را برای او روشن می‌سازد، لکن به سرعت خاموش می‌گردند.

آری بسیاری از مردم استمرار آن نور و بارقه‌ها را نمی‌خواهند، و شاید گاهی از این بارقه‌ها وحشت کنند! برخی متفکرین بررسی‌ها و تحقیقات عمیقی درباره عالم طبیعت انجام داده و از پدیده‌های ظاهری گذشته، به حقیقت روشن و شفاف می‌رسند و سپس از آن می‌گریزند! اینان چند گروهند:

گروه اول ـ کسانی که این بارقه‌ها و روشنایی‌ها را یک پدیده ذهنی تصور می‌کنند. اینان به زنجیرهای پولادین غرور علمی و اصول پیش ساخته‌ای بسته شده‌اند که به مقام و شخصیت آنها سخت فشار می‌آورد. لذا از تعقیب روشنایی‌ها که هرکدام نمایانگر حقایق و واقعیاتی هستند، دست کشیده درصدد پی بردن به ماهیت آن برنمی‌آیند.

گروه دوم ـ افرادی که می‌فهمند هر روشنی و بارقه‌ای نشان دهنده واقعیتی است، ولی بازهم از مشاهده آن می‌گریزند! زیرا مشاهده هر واقعیتی از آنان چیزی مطالبه می‌کند،گرویدن را می‌طلبد! ادراک هر واقعیتی، تکالیف و وظایف بخصوصی را برای انسان تعیین می‌کند، اما آنان نمی‌خواهند از آن وظایف و تکالیف استقبال کنند. زیرا باید از بسیاری لذایذ مادی و دنیوی بگذرند و موقعیت‌هایی را که در زندگی برای حصول آن لذایذ احراز کرده‌اند از دست بدهند، این است که از زیر بار وظایف می‌گریزند.

قرآن مجید به این تجلیات و بصیرت‌ها اشاره می‌نماید «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها»: به تحقیق بصیرت‌هایی از جانب خدا برای شما آمد، پس کسی که بصیرت یابد، به سود اوست و آن که کوری را بپذیرد، به ضرر اوست. و نیز می‌فرماید «بَلِ الْاِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَهٌ وَلَوْ اَلْقی مَعاذیرَهُ»: ای مردم عذر شما فردا در پیشگاه الهی مقبول نیست، زیرا این بصیرت‌ها و انبیاء باطنی را خداوند در نهاد شما آفریده است «وَ اَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ».

کسی که خواهان بینایی درونی است، باید متوجه بصیرت خود گردد. این بینایی با میکروسکوپ و تلسکوپ یا سایر وسایل مادی نبوده و نمود فیزیکی ندارد، بلکه وسیله‌ای است که حقایق و واقعیت‌ها را از نزدیک و با مختصات و مشخصات کامل به انسان نشان می‌دهد. با چنین بینایی انسان می‌تواند خود را بشناسد و مورد محاسبه و مراقبه قرار دهد. بداند عادل است یا ظالم، پوینده و جوینده است یا راکد و متوقف؛ حرکت او به سوی خیرات و کمالات است یا غوطه‌ور در خودخواهی و کامجویی‌ها.

کمال بصیرت و بینایی الهی در آزادی از قیود مادیات است. بدون این آزادی، ارتباط با جهان هستی همچو لمس کورکورانه است که اصلاً بهره‌ای ندهد. گرچه مایه این بصیرت در همه است ولی نافذیت آن از وقتی شروع می‌شود که آزادی روحی از قیود مادیات آغاز گردد. در غیر این صورت، تلاش و فعالیت آدمی بهره‌ای ندهد و او به جای حقایق، پرده‌ها و حایل‌ها را هدف قرار داده در آن جهت می‌کوشد و به عوض ارتباط با حقیقت، با پوشش‌ها ارتباط برقرار می‌کند! گذشتن از این حجابات، اولین گام در عالم حقیقت است و تحقق آن، بدون حصول تقوی میسر نیست.

ادراک علوم و معارف حقه منوط است به علل و عوامل بسیاری که رأس آن تقوی است. هرچه مراتب تقوی عالی‌تر، قابلیت دل برای اخذ علوم الهیه بیشتر و توانایی برخورداری از تعالیم عالیه بزرگان افزون تر.

آیات قرآن و تعالیم عالیه بزرگان، به شرطی موجب هدایت و ارشاد است که انسان پرهیزکار باشد «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ». گام نهادن به عالم تقویکسانی را میسر است که از خیالات و پندارهای بیهوده، از جهالت‌ها و امور شهوانی رهایی یافته و در حد کمال اجتناب نمایند. چه، تقوی یعنی صیانت ذات آدمی از رها شدن در امواج غفلت‌ها و امور شهوانی و خودپرستی‌ها.

کسی که در زندان امور نفسانی و جهالت و خودپرستی اسیر است، او نمی‌تواند قدمی به عالم تقوی نهد. اما فردی که ذات و دل خود را از پلیدی‌ها رهانید و به عالم معقول گام نهاد و به راه خود ادامه داد، محال است که دل و جان او به عالی‌ترین مرحله تقوی نرسد. چنین دل و جانی محل تابش نور خورشید لایزالی است و او نور الهی را با دیدگان قلب مشاهده می‌نماید. لکن جان و دل بی‌تقوی و اسیر در خشم و شهوت کجا و مشاهده نور الهی و یقین در کانون دل خود کجا؟! او با قیاس به دل تاریک خود، حتی ادعای نفی نور الهی از قلوب محبوبین الهی نموده، می‌خواهد برای حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء هم وظیفه و تکلیف تعیین کند!

آنان که نور الهی را در تخیلات و توهمات خود و یا در کلام و الفاظ دیگران جستجو می‌کنند، غافلند از این که بازی با اصطلاحات پر طنطنه و اشتغالات بیهوده ذهنی ـ ولو ظاهراً الفاظ حکمتی و منطقی هم باشد ـ نه موجب مشاهده حقایق، که سد نفوذناپذیری در قبال جریان نور الهی است.

در حقیقت دلباختگان اصطلاحات و اصول پیش ساخته، اعمالشان تجسمی از همان اصطلاحات و اصول است، عملکرد مقیمان وادی خیال نیز تجسمی از همان خیالات می‌باشد، این کجا و مشاهده نور الهی و یقین کجا؟!

شرط نیل به آن مقامات علیایی، اعراض از عالم محسوسات و سیر در عالم معقولات است، چنان که حضرت رسول اکرم (ص) می‌فرماید «یا عَلِیُّ اِذا رَأَیْتَ النّاسَ یَتَقَرَّبُونَ اِلی خالِقِهِمْ بِاَنْواعِ الْبِرِّ تَقَرَّبْ اَنْتَ اِلَیْهِ بِاَنْواعِ الْعَقْلِ تَسْبِقْهُمْ»: یا علی موقعی که می‌بینی مردم با انواع نیکی و عبادت به خدای تعالی تقرب می‌جویند، تو در ادراک معقولات رنج ببر تا بر همه سبقت گیری.

آری مردان الهی همه اهل دلیل و برهانند «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ» و تمام سخنان آنان توأم با براهین قطعیه است. البته واحدها و قضایای تشکیل دهنده برهان، یا مستند به عقل و تفکر ظاهری است و یا مستند به عقل الهی، ولی این دو هرگز قابل اختلاط نیست.

شرطی دیگر برای حصول چنان مقام، تسلیم و رضا و عبودیت به آستان قدسجمال ازلی است. منظور از عبودیت نه عبادات و طاعات صوری و عادتی و بازگو کردن کلمات ظاهراً تعبدی، بلکه عبادات و طاعاتی است که توأم با روح عبادت و توجه به باطن آن باشد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.