رفع ظلمت عادات و رسوم 2009/03/21

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

رفع ظلمت عادات و رسوم

کسی که می‌خواهد مراحل طریق حق بپیماید، باید راه و رسم طی طریق را فراگیرد و در این فراگیری به علل غیر رحمانی نیز بی‌اعتنا نگردد، که طی طریق حق منوط به آشنایی با راه و رسم آن و جمع شرایطی است که از جمله آن شرایط، ترک عادات و رسوم و خودخواهی است.

چون سالک به ایمان اکبر رسید، باید مهیای مهاجرت کبری گردد و آن، هجرت به تن است از مخالطه اهل عصیان و مجالست اهل بغی و طغیان، و هجرت به دل است از مودّت و میل به ایشان، و هجرت به تن و دل است از آداب و رسومی که سالک را از راه خدا باز می‌دارد، چه این آداب و رسوم از مهمّات بلاد کفر است.

در اجتماع مادی، ‌انسان مقید به این آداب و رسوم وهمی و خیالی است، که اهل دنیا بدان عادت دارند و سود و زیان و محاورات و معاشرت‌ها و رد و بدل‌های خود را براساس آن استوار می‌سازند. سالک باید از این عالم وهم و خیال بگذرد و او را سه طلاقه نماید و در این متارکه از هیچ نیرویی بیم و ترس نداشته و از مذمت مردم نهراسد، و از ملامت افرادی که خود را اهل فضل و دانش قلمداد می‌کنند، باک نداشته باشد.

سالک باید به توفیق الهی و امداد رحمانی از همه این تعیّنات بگذرد. عارفان این را تعبیر به جنون کرده‌اند، زیرا که مجنون به آداب و رسوم مردم آشنایی ندارد و بدان‌ها وقعی ننهد، و مدح و ذم مردم را به دیده بی‌اعتنائی نگرد و از حرکت و قیام آنها برعلیه او، هیچ ترس و باکی به دل خود راه ندهد.

طالبی که هنوز از عالم عادات و رسوم خارج نشده به بیماری روانی خودخواهی مبتلا گشته، نمی‌تواند مراحل راه حق را طی کند و به یقین رسد. بزرگان فرموده‌اند عبادات و طاعاتی که از روی عادات و رسوم انجام یابد، مقبولیتی در پیشگاه الهی ندارد.

ای طالب و سالک طریق حق، اگر خواهان آنی که به مقصد و مقصود رسی، باید از عالم عادات و رسوم خارج شوی و بیماری روانی خودخواهی را از خود دورنمایی و تابع حق و حقیقت گردی. البته اگر کسی در جهت نیل به سعادت جاودانی تلاش کرده تا در ردیف سعداء محسوب گردد، چنین خودخواهی از صفات الهیه بوده و بر همگان فرض است. اما آن خودخواهی که سبب کبر و غرور و تحقیر بزرگان گردد، از امراض روانی است.

بنابراین یکی از صفات رذیله و عایق در طریق حق، عادات و رسوم خودخواهی است. ممکن است کسی در اثر رعایت آداب و رسوم و خودخواهی و تحقیر بزرگان در جامعه محبوبیتی به دست آورد، لکن در مقابل اهل عالم قدس، مورد ملامت باشد! لذامحبوبیت فرد در بین افراد و جامعه، دلیل بر مقام معنوی او نیست و نباید شیفته و فریفته آن شود. طالب راستین باید اجتناب از ملامت اهل عالم قدس را بر اجتناب از لوم ابناء روزگار اولی دانسته و کاملاً دریابد که چنین محبوبیت و عزت، موقتی و کذایی است اما محبوبیت عالم ربانی و عارف کامل در جامعه امری رحمانی است.

طالب واقعی در طی طریق حق باید چنان جازم باشد که مخاویف عدیده از ماسوی را به خود راه ندهد و از این امور محزون و مهموم و مغموم نشود، و الاّ ممکن است با در نظر گرفتن رضایت عده‌ا ی از جلب رضای خدا غافل شود.

انصراف از رضایت حق و حرکت در جهت جلب رضای مردم، در اثر استیلای نفس است، لذا سالک باید نفس را تحت عقل الهیه و طاعات واقعی و ریاضات و مجاهدات در آورد و به کلی از نفاق به دور باشد.

نفاق و منافقین از موضوعات مهمی است که در آیات بسیاری از قرآن مجید آمده و این حقیقتی است مسلم که مؤمن با منافق فرق دارد. منافق کسی است که تفاوت باشد میان سریرت و علانیه او. اما مؤمن و عارف و سالک حقیقی آن است که بین ظاهر و باطن او فرق نباشد. پس هر فردی که میان امور ظاهریه و باطنیه‌اش تفاوت باشد، او منافق است و خداوند تبارک و تعالی منافقین را وعده عذاب داده است. آری تا دل به مشاهده معنی آن مطالبی که از لسان ظاهری جاری می‌گردد، روشن نشود، منافق است.

علت چیست که عده‌ای از مؤمنین منافق می‌شوند؟ مسلماً سالکین طریق حق در اثر ارشاد استاد الهی موفق به طی منازل و مراحل عظیمه شده‌اند. طی مراحل و منازل عظیمه، همانا طی مراحل استعدادات و قوای باطنیه و حصول کمال ملکه فعلیت است. اما مطالعه کتب، کثرت مطالعه، اخذ علوم متعدده، دانستن لغات کثیره، حفظ کلام عرفانیه حتی آیات قرآن مجید، دلیل موفقیت و مقام باطنی نیست، بلکه این ظواهر فرسنگ‌ها انسان را از حقیقت دور می‌کند.

مثال ظهور استعدادات و قوای باطنیه و وصول به سرحد کمال فعلیت، همانند مثال حَطَب است که در آن نیروی اخذ ناریّت است که چون قریب آتش گردد، حرارت ایجاد شده در آن هرلحظه و آن شدت یافته به تدریج قوه ناریت قریب به فعلیت می‌گردد، تا این که ناگاه همان حطب تیره روشن و شعله‌ور می‌شود. اما این بدو ظهور فعلیت است نه تمام آن و هنوز صفات و آثار حطبیّت در آن موجود است، چه به اندک بادی یا دوری از آتش یا به سبب موانع دیگر، فعلیت ظاهره برطرف گشته، آن ناریتعارضی منتفی می‌شود. ولی هرگاه قوه ناریت امتداد یابد بطوری که تمام آثار حطبیت زایل گردد، استعدادات و قوای باطنیه تبدیل به فعلیت شود و آتش تمام خفایا را بگیرد، در آن موقع رجوع به حالت اولیه ممتنع است و از هیچ بادی منتفی نمی‌شود مگر این که خود فانی و خاکستر گردد. البته مثال مذکور در اصل اشاره به آتش باطنی و کیفیت قلوب است.

سالک طریق حق، مجاهد راه دین، طالب مراحل مخلَصین، باید بداند که محض دخول به عالمی و ظهور حتی مراتبی از فعلیت قوا کافی نیست، بلکه امکان دارد مدتی در آن عالم باشد، لکن چون این فعلیت به کمال نرسیده مثمرثمر نگردد. چنین فردی باید در اثر ارشاد رهبر حقیقی که نعمت عظمای الهی است، با پاکان عالم اعلی سنخیت پیدا کند تا از فیوضات آنها برخوردار گردد و فعلیت او به مرتبه اعلی رسد.

کسانی که در اثر خودخواهی و جاه‌طلبی هنوز در نقص به سر می‌برند، ولو داخل در عالمی شده و تا حدی فعلیت هم به ظهور رسد، اما در اثر اندک سستی در جهاد و سلوک یا بروز مانعی در اندک زمان، عود به عالم اسفل می‌نمایند. چنان که اکثر صحابه حضرت سیدالمرسلین (ص) تا در قرب جوار آن بزرگوار بودند، ایمان در ظاهر آنها پیدا بود ولی چون آثار جهالت و کفر بالمرّه از آنها زایل نشده و در بواطن آنها موجود بود، نور ایمانشان به واسطه ریاح عاصفه حب مقام و جاه و حسد منتفی شد.

آری ظاهر و باطن باید یکسان شود، ترک گناه ظاهر یا ترک ظاهر گناه مثمرثمر نیست. سالک واقعی آن است که تارک ظاهر و باطن گناه شود که «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاَثْمِ وَ باطِنَهُ»، مسلماً کمال این موفقیت از طریق مراجعه به صاحبان علم ظاهری، حاصل شدنی نیست.

سیر مراحل و منازل عالم حق مانند ساعات روز و شب است، که تا مراحل عالم متقدّم طی نشده وصول عالم متأخّر ممکن نمی‌باشد؛ تا به قدر ذره‌ای از عالم متقدم باقی است، قدم نهادن به عالم متأخر محال است.

بنابراین تنها اسم بدون عمل و فعلیت، یا مجرد دخول به عالم خلوص و ظهور فعلیت ناقص، نمی‌تواند علت موفقیت باشد، بلکه در جمیع مراتب باید کمال فعلیت ظاهر گردد تا سالک از شوائب عالم اسفل فارغ شده و نور شمس اخلاص به قلب او تابش نماید.

سالک باید اتصالاً به بررسی اعمال خود پردازد، کسی که در شبانه‌روز اقلاً ساعتیبه حساب خود رسیدگی نمی‌کند، او طالب حقیقی نیست. سالک الهی همواره حسابرس خویش است «حاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا». حضرت موسی بن جعفر (ع) می‌فرماید «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یَوْمٍ»: از ما نیست کسی که هر روز خویشتن را مورد محاسبه قرار ندهد.

طالب واقعی باید در شبانه‌روز وقتی را برای رسیدگی به حساب خود معین کند. اگر ظهور رضایتی در خود مشاهده نمود، به تأدیب و سیاست نفس خود پردازد و به مقام توبه و انابه و جبران و تلافی برآید و خواطر را به خود راه ندهد تا در معرض نسیم مهرانگیز و جذبات الهیه قرار گیرد. زیرا بسی از رهروان طریق حق که به سبب عدم محاسبه و ابتلاء به عادات و رسوم و خودخواهی و عدم مراقبه، از راه منحرف شده و به وادی سارقین و ابالسه برگشته‌اند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.