حال و مقام 2009/03/13

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

حال و مقام

سالک در طریق حق از همان لحظه‌ای که به راه می‌افتد و در پی تکمیل خود بر می‌آید، در راه وصول به منظور و مقصود از منازل و مراحلی می‌گذرد. او مانند مسافرین جهان‌پیما، هر دم با منظره‌ای مواجه می‌شود و در هر قدم مشکلی می‌یابد و به نشیب‌ها و فرازها بر می‌خورد و بیابان‌های وحشت‌افزا و راه‌های بی‌نهایت در پیش می‌بیند.

بسیار واقع شده برخی از خامان، ره نرفته از طریق حق، عنان برتافته‌اند، برخی در همان بدایت طریق، وحشت‌زده مانده‌اند، و بعضی در بادیه سرگردانی مانند راهروی که در شب سیاهی راه مقصود را گم کرده وامانده‌اند. تنها معدودی از شیردلان که از فراز ونهایت چستی و چالاکی طی طریق نمایند و سرانجام به سر منزل مقصود رسند.

سالک باید در طریق حق از مقاماتی بگذرد ولی نباید مقامات را با حالات درونی اشتباه کند، زیرا در مقابل هریکی از مقامات، حالت نفسی و تأثر باطنی در سالک پیدا شود که آن را «حال» نامند.

این مقامات از امور اکتسابی و اجتهادی و از جمله اعمال بوده و تحت اختیار سالک است، ولی احوال از مقوله انفعالات روحانی و از حالات و کیفیات مخصوص نفسی است که تحت اختیار سالک نیست، بلکه از مواهب الهی است بدون این که سالک در نزول آن، ادنی تأثیری داشته باشد.

پس «مقام» عبارتست از راه طالب و قدمگاه وی اندر محل اجتهاد، و «حال» عبارتست از فضل خداوندی و لطف وی بی تعلق مجاهدت سالک.

مقام از جمله اعمال است و احوال از جمله افضال. مقام از جمله مکاسب است و حال از جمله مواهب. صاحب مقام به مجاهدت خود قائم است، لکن صاحب حال از خود فانی است.

سالک در طریق حق تا از مقامات نگذرد، و در هر مقامی قبل از ورود به مقام بالاتر خود را تصفیه نکند، و نیز احوال را که فضل خداست تحصیل نکند و مزه آن را نچشد، به کمال نرسد.

سالک بعد از کامل کردن مقامات و حالات، به مراحلی می‌رسد که معرفت و حقیقت است. در این مراحل، سالک، عارف نامیده می‌شود و او این عرفان را از درون خود احساس می‌کند. در این مرحله است که طالب و مطلوب، عارف و معروف، یکی است. بدین معنی که سالک دراین مرحله چنان در خدا فانی گردد که از هستی او چیزی باقی نماند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.