شهرت طلبی و اسارت در خیال 2009/03/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

شهرت طلبی و اسارت در خیال

همه سخنان و اعمال آدمی در خود او و دیگران بدون شک و تردید انعکاسی بجا می‌گذارد، این انعکاس نسبتی با شخصیت انسان در همنشینان و خانواده‌اش و افراد جامعه دارد و ممکن است آن را به تقلید یا مخالفت وادارد. بدین مناسبت، عمل آدمی را می‌توان به ریگی که در استخر یا آب دریا افکنند، تشبیه کرد که از انداختن آن دوایر و موج‌های متعدد در سطح آب نقش می‌بندد، ولی آن ریگ به عمق رفته و در ته آب فرو می‌نشیند.

همچنین گفتار و کردار آدمی که عرض است فناء می‌پذیرد، لکن آثار آن ممکن است به روزگار دراز باقی ماند و از شخصی به شخصی یا از دوری به دوری منتقل شود و این آثار، موالید عمل است که در اختیار انسان نیست.

پس انسان سخنی که می‌گوید و عملی که انجام می‌دهد نباید از نتایج آن غفلت ورزد که ممکن است سخن و عمل او، موجب هدایت یا گمراهی یک تن یا چند تن و یا چندین نسل گردد.تن مطیع دل است و اراده آدمی است که او را به کار می‌کشد و به عمل وامی‌دارد.نیت، روح عمل و عمل، ظهور نیت است و هر عملی که انسان انجام می‌دهد، به رنگ نیت اوست اگرچه گاهی ظاهر عمل با نیت مطابقت نکند.

پس اعمال انسان خواه درونی باشد یا بیرونی، مناسب حال و شخصیت و به فرموده قرآن کریم در خور شاکله اوست «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»: بدین معنی که هرگاه آدمی اراده فعلی کند، عمل رنگ نیت به خود گیرد.

مثلاً وقتی مرد ریاکار می‌خواهد نماز بگذارد، خودپسندی و عجب به هیجان آمده و در نماز تأثیر می‌کند و آن را به صورت خود بر می‌گرداند، در نتیجه نماز که موجب قرب الهی است، سبب قوت نفس او و دوری از حق تعالی می‌گردد.

برعکس، مرد رسته از هوی چون بر عملی همت گمارد، رنگ حال معنویش در عمل ظاهر گردد، اگرچه آن عمل به صورت مذموم و نامشروع باشد، رنگ صواب و مصلحت به خود می‌گیرد، مانند تعلم سحر برای اطلاع بر دقایق آن و برحذر داشتن عامه خلق از پیروی و اعتقاد بدان. سحر هرچند به حکم شریعت اسلام حرام است، ولی با قصد و نیت مذکور مباح است و کسی که آن را آموخته، مصیب و مأجور شناخته می‌شود. بر همین قیاس، ادراک را در نظر می‌گیریم که امری است عقلانی، اگر محرک برای خیر و تقرب به حق تعالی باشد، آن ادراک علم و خیر است و اگر به قصد ریاست و ستم و تصرف مال غیر باشد، جهل و شر محض است. زیرا مقصود از علم، راه یافتن به حقیقت و طرق خیر است و هر عملی که سبب خیر و نجات و رستگاری نباشد، با جهل تفاوتی ندارد، بدین جهت مدار تشخیص علم و جهل، شخصیت درونی و شاکله آدمی است.

آدمی ناقص و محتاج است و احساس احتیاج و نیاز، مستلزم سوز دل است. بدین جهت بزرگان به ما توصیه فرموده‌اند که همیشه نقص و احتیاج خویش را در پیش چشم داشته باشیم و از خدا بخواهیم که همواره در رفع نقص ما را مدد فرماید و از محضر واصلین برخوردار نماید.

مرد خدا در عالم هستی، حکم مردمک چشم را دارد، مردمک چشم است که راه را تمیز می‌دهد و انسان را به حرکت بر می‌انگیزد یا او را از حرکت باز می‌دارد. مردان خدا چون در قلوب تصرف دارند، مردمک عالم وجودند؛ آنان نقطه مرکزی دید و شهودند.

تن انسان مانند قفس است زیرا جان علوی به علت آویزش با آن، نمی‌توانددرعالم قدس به پرواز آید. این معاشران منحرف هر دمی این قفس را برای جان علوی تنگ‌تر می‌سازند، زیرا آنان به سخن خوش و ایجاد تعلق، انسان را از درون خویش منصرف کرده و به خود مشغول می‌سازند و پیش ترقی و استکمال وی دیواری می‌کشند. غالباً اعتمادی به وجود می‌آورند که کاملاً بی‌بنیاد است، چنان که دروقت حاجت و آزمایش، معلوم می‌گردد که آن اعتماد سخت واهی و بی‌اساس بوده است.

آدمی تا حاجتی و تمایلی نداشته باشد، فریب نمی‌خورد. فریب خوردن، نتیجه سازگاری عوامل درونی و بیرونی است، بدین جهت این فریب خوردن نسبت به امیال انسان مختلف است. تا سازگاری عوامل درونی و بیرونی صورت نپذیرد، انسان فریب مردمان جاه‌طلب و شهرت‌طلب را نمی‌خورد.

آوازه و نام و شهرت‌طلبی آن است که مردم کسی را به صفتی از صفات کمال، خواه جسمانی باشد یا معنوی و روحانی، بستایند و این صفتی است بسیار خطرناک، به ظاهر نیک و مطلوب و در حقیقت بسیار زشت. مقصود از شهرت‌طلبی، تمکن و حصول منزلت است در دل‌های مردم که ایشان با کمال میل و رغبت و بدون هیچ اکراهی آنچه را آرزو و دلخواه اوست، بجا آورند.

جاه‌طلبی یکی از زشت‌ترین صفات است و مقصود از آن، مسخر کردن و به تصرف در آوردن دل‌های مردم است تا آنان را بنده و برده خود سازد و تحت فرمان خویش قرار دهد، ولی او هیچ تعهدی نسبت به آنها نداشته باشد. البته اگر این نام طلبی توأم با اخلاص و رضای حق بوده و برای خیر و سعادت بشر باشد، مردود نیست.

در حقیقت، جاه‌طلبی و فخر و مباهات از آثار باقی ماندن در اسارت وهم و خیال است. اما عارف از عالم حس و خیال رسته و وارد عالم معنویات و معقولات گشته است.

برای جاه‌طلبان ضررهای بی‌شماری حاصل می‌شود:

اولین زیان آن است که مدح او را مغرور می‌کند و غرور، بی‌احتیاطی و کمی دقت ببار می‌آورد و نتیجه آن، خطاکاری و عصیان است که منجر به سقوط و انحطاط می‌گردد.

دومین زیان آن است که جاه‌طلبی انسان را وادار می‌کند که حال خویش را مناسب حال و موافق عقاید مردم سازد و این خود، ریشه نفاق است که صفتی است مذموم و ناپسند.سومین زیان جاه‌طلبی آن است که انسان را از استقلال فکری و روحی می‌اندازد و از مسیر حقیقی کمال دور می‌کند و در نتیجه به کمال نیروهای قوای باطنی که در نهاد او نهفته است، دست نمی‌یابد.

مدح، امری است زوال‌پذیر و مبتنی برحاجت، مانند کفی است در روی آب و یا حبابی است در سطح آب دریا، همیشه لغزان و در حال گردش، و در یک نقطه ثابت نمی‌ماند، از این‌رو بزرگان با توجه به زیان‌های مدح، همواره خویشتن را از مدح برکنار داشته‌اند.

حضرت رسول اکرم (ص) در مورد ستایشگری فرمود: وای بر تو پشت ممدوح بشکستی و در صورتی که سخن ترا بشنود و بپذیرد تا روز رستاخیز روی رستگاری نمی‌بیند: «قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) لِلْمادِحِ وَیْحَکَ قَسَمْتَ ظَهْرَهُ وَ لَوْ سَمِعَکَ ما اَفْلَحَ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ».


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.