معرفت درآئینه تفکر 2009/02/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

معرفت در آئینه تفکر

سرمایه اصلی سالک و عارف الهی، بصیرت است. تفکر، طلب بصیرت است برای درک مطلوب. لذا تفکر در مرحله کمالی، سیر در آیات و صفات و اسماء الهی است. سالک در آیات الهی نظر کرده و از آنها اخبار معنوی می‌گیرد. چون این اخبار معنوی موجب تقویت معرفت و ایمان است از این جهت تفکر، ممدوح و پسندیده است چنان که فرموده‌اند: تفکر یک ساعت بهتر از عبادت یک سال است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: قلب را با تفکر، آگاه و متنبّه ساز. حضرت رسول اکرم(ص) می‌فرماید: نور قلب بصیر از تفکر است.

بصیرت، دید چشم قلب است و تفکر، سرمه آن. هر قدر بر چشم قلب از این سرمه بکشند، دید آن زیاد می‌گردد. این همه امر به تفکر، برای قوت بصیرت چشم قلب است. بصیر به احوال نفس آگاه است و خطا را از صواب تمیز می‌دهد.

دَوران فکر ممکن است در روی این سه اصل باشد: ذات، صفات و آثار. گاه ذات شیء مورد تفکر و تعقل است، گاه صفات او و گاهی هم آثار او. سالک ممکن است تفکر کند در ذات کبریائی حضرت احدیت، و یا در صفات او که عین ذات او هستند و یا در آثار او.

تفکر در ذات کبریایی الهی اثر مطلوبی ندارد، نیروی فکر از حقیقت ذات او چیزی درک نکند و در این زمینه به جائی نرسد. فکر خادم عقل است و عقل نیروی فکر را برای اخذ خبر می‌فرستد. جائی که عقل، خود بدان راه ندارد، فکر چگونه می‌تواند بدانجا راه یابد؟ فکر از جائی خبر می‌گیرد که بدانجا محیط شود، اما به ذات کبریایی حق، چیزی احاطه ندارد و او بر کل اشیاء محیط است.

صاحبان نعمت عالیه، ذات اقدس او را ادراک نمی‌کنند و خردمندان زیرکی که در دریای فکر غوطه می‌خورند، از حقیقت ذات او چیزی در نمی‌یابند. جمال احدیتش از وصمت ملاحظه افکار مبرّی، و جلال صمدیتش از زخمت ملابسه اذکار معرّی. مبارزان میدان فصاحت را در وصف او مجال عبارت تنگ، و سابقان عرصه معرفت را در تعریف او پای اشارت لنگ، پایه رفعت ادراکش از مناوله حواس متعالی و ساحت عزت و معرفتش از تردد اوهام و تعرّض افهام، خالی. نتیجه تفکر در ذات باریتعالی، حیرت و دهشت و اضطراب است، چنان که فرموده‌اند: تفکر کنید در نعمت‌های خدا و در ذات احدیت تفکر نکنید.صفات الهی عین ذات اوست، به همان ترتیب که وصف ذات او غیر ممکن است، وصف صفات او نیز ممکن نیست اِلاّ سیر در صفات با تفکر به قدر طاقت بشری.

سیر در صفات الهی، تا حدی موجب آشنایی سالک به عظمت، قدرت، علم، اراده، احاطه و عزت خداوند متعال می‌گردد. این آشنایی در اثر اشراقات و افاضات ربانی است، و هر صفتی تحت عنوان اسمی در سالک تجلی می‌نماید. سالک با چنان تجلیات، از احوال خود و تا حدی از احوال دیگران مطلع می‌شود و بر اموری واقف می‌شود که قبلاً از آن مطلع نبود «عَلَّمَ الْاِنْسانَ مالَمْ یَعْلَمْ».

اسماء الهی نامتناهی است و به فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، اسماء الهی به تعداد موجودات عالم وجود و ارکان آنها است. چنان که موجودات عالم به حساب نیایند، اسماء الهی نیز از حد حساب و عدد خارج است. سالک در طریق کمال، سیرش در اسماء و صفات حضرت باریتعالی است که از تجلیات اسمائی، افعالی و صفاتی برخوردار می‌گردد.

ظاهراً اسم صورتی از صور عالم ظاهر به نظر آید، ولی مقصود از اسم یا اسماء کمال توجه به معناست نه به صورت. هر موجودی اعم از مجرد یا غیر مجرد به نسبت قابلیتش نوری از انوار الهی را داراست. اما منظور از تعلیم اسماء، نه اشاره به اجمال و توجه به نور متجلی در کل موجودات، که اشاره به کمال توجه به تفصیل است.

مشاهده کمالی و تفصیلی نور مطلق یا نورالانوار را مسلماً باید در اشرف موجودات جستجو کرد، که نورش بر سایر موجودات غالب و برتر است. گرچه در ملائک از آن نور در مرتبه اعلی وجود دارد، ولی مقام و مرتبه آنان هرگز به مقام اشرف کائنات نمی‌رسد؛ به مقام انسانی که راه حق می‌رود و کمال توجه به انوار حق دارد و از تمام کائنات در سیر کمالی خود بهره‌مند می‌گردد. حتی حملات شیطانی نسبت به چنین سالکی نه تنها سبب تضعیف معنوی نیست، که موجب تقویت قوا و استعدادهای باطنی او است. انسان در اثر ریاضت و مجاهدت به مقامی می‌رسد که قلب او منزل علوم و الهامات از ناحیه حق و سبب تغذیه عقل او می‌گردد و در آن مقام، حملات شیطانی وسیله تقویت آن نور الهی است.

در میان افراد بشر ارواح پاک حضرات اهل بیت وحی در مرتبه اول بیش از همه استعداد پذیرش معانی و انوار الهی را داراست. هریک از اسماء الهی را مظهری است و مظهر اتم و اکمل اسماء الحسنی را در این ذوات مقدس می‌توان مشاهده کرد. بدون توجهبه آن انوار الهی، محال است که در انسان شوق و ذوقی به وجود آید. چه شوق و ذوق از علوم قلبی است و حصول آن منوط به مشاهده نور مقدس حق تعالی در آن قلوب مقدس است.

در مقابل نور اسماء و صفات الهی، ظلمت قرار دارد. در واقع نور و ظلمت، عالم صورت ومعنی است. آن عالَم را در حد کمال می‌توان در آن محبوبین درگاه الهی مشاهده نمود و با تقرب و توجه به عالم نور، از عالم ظلمت دور شد. اما به مقداری که نفس تمایل به عالم صورت می‌یابد، به همان اندازه از عالم معنی دور می‌گردد. پس طالب صفات و علم اسماء باید تنها به دامن مقدس مقربین الهی چنگ زده و معانی اسماء را در وجود آنان بیابد.

اما مجال تفکر در معانی اعمال و احوال، زیاد و میدان سیر و جولان آن بی‌نهایت وسیع است. کسی که به عملی می‌پردازد و آن که واجد حالی می‌شود، هر دو دارای محرک و مسبب‌اند و منظور و مقصودی دارند. در هر حال و عمل، نتیجه و اثری هست، ممکن است حالی و عملی مقبول و بجا باشد یا غیر مقبول و بیجا، و سیر سالک در اول یا وسط یا آخر سلوک باشد. همه این موضوعات زمینه تفکرند و سالک با سیر در آنها، صواب را از خطا و کیفیت حال و عمل را تشخیص می‌دهد.

البته فکر وقتی می‌تواند در این مراحل سیر کند که آزاد بوده و متفکر از قید اسارت نفس رسته باشد. کسی که گرفتار نفس است، فکر او نیز بند هوی است. شخص نفسانی، فکرش نفسانی است و انسان روحانی، فکرش هم روحانی است. فکر پست و مقید و مشوب به هوای نفس، نمی‌تواند در مراحل عالیه صعود کند و از جائی خبر بگیرد و خبر دهد و نسبت به اعمال افراد اظهار نظر نماید.

در نتیجه تقوی و پرهیزکاری و تزکیه و تصفیه نفس، تجلیات الهی در سالک ظهور کرده و باطن و ضمیر او را روشن می‌کند. این تجلیات، قدرت نفس را در هم شکسته و دست و پای او را می‌بندد. در این مقام در باطن سالک، حق حکمفرما می‌گردد.

حضرت موسی (ع) با حضرت خضر (ع) مصاحبت کرد ولی عالم به علم او نبود، لذا اعمال حضرت خضر مورد ایراد حضرت موسی واقع شد تا این که حضرت خضر فرمود «هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ». مطالعه و بررسی اعمال و احوال حضرت خضر از جانب حضرت موسی روا نیست چون عالم به علم او نمی‌باشد. ولی انجام این امر از ناحیهحضرت خضر صحیح و رواست. چه قضاوت در مورد اعمال و احوال، وقتی صحیح است که نفس در آن مورد به کمال رسیده، بلکه در مقامی عالم به علم لدنّی باشد.

در اینجا سؤالی پیش می‌آید که آیا غیر از انبیاء و ائمه اطهار (ع)، دیگران هم از علم لدنّی برخوردار می‌شوند یا نه؟ پاسخ این است که «وَاتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ» خداوند متعال همه را تعلیم می‌دهد، به نسبت استعداد و قابلیت دل.

در حقیقت بهترین راه تربیت، مکتب اسلام است که می‌فرماید «لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلینَ» یعنی انسان را رها کردیم تا از مراتب پست حیوانی و نفس اماره به عالی‌ترین درجات نفس مطمئنه عروج نماید.

کسی که بخواهد به مقام و مرتبه کمال تربیت و انسانیت قدم گذارد و از مراتب پست حیوانی و نفس اماره به مرتبه نفس مطمئنه عروج نماید، باید مراحلی را سیر کند. تا فردی قلباً موحّد نشده، محال است که بتواند آن مراحل را سیر نماید.

اولین درس در مکتب الهی توحید است، توحید ذاتی، اسمائی، صفاتی و افعالی. توحید اسمائی، علم است و توحید افعالی، عمل و توحید صفاتی، صفت. در توحید صفاتی تا حدی صفت هست ولی نقص علمی وجود دارد. در توحید اسمائی، علم کامل است ولی فعلیت نیست، ولی در توحید افعالی، فعلیت وجود دارد. هریک از مراتب فوق را شدت و ضعفی است. وقتی عارف مراحل توحید ذاتی و صفاتی را طی کرد و به مرحله توحید اسمائی و افعالی ـ که عالی‌ترین درجه نفس انسانی است ـ قدم گذاشت، مظهر صفات حق می‌گردد و به کمال انسانیت می‌رسد.

از جمله صفات الهی، رحمانیت است. کسی که به مرحله توحید صفاتی قدم می‌گذارد، نسبت به خلایق سایه‌گستر و مهربان است. عارف حقیقی مانند آفتاب به تمامی خلق تابش نموده و از علم و معرفت و حکمتی که خداوند به او عطا فرموده، همگان را به نسبت مراتب شأن آنان مستفیض می‌نماید؛ و یا مانند ماه از خورشید ازلی کسب نور کرده، به قلوب مستعده نورافشانی می‌کند.

عالی‌ترین مراحل سیر و سلوک الهی در اوامر و نواهی شرع مقدس اسلام وجود دارد، زیرا در هریک از واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات آن هزاران معنا نهفته است.

فردی که به ظاهر احکام متوجه است و به محض استماع ایمان می‌آورد، این تصدیق به نوبه خود مرتبه‌ای از معرفت است. ولی افرادی که علاوه بر اعتقاد و عمل بهظاهر احکام، به باطن و مراتب معنوی آن پی می‌برند، در هر مرحله سیری برای آنان حاصل می‌شود، لذا معرفت اینان تفاوت عمیقی دارد با گروه اول که هنوز از عالم مجاز به عالم حقیقت، قدم نگذاشته‌اند.

آری اهل ظاهر استخراج معانی از خارج کنند و اهل حقیقت از باطن، ایمان تقلیدی را چندان اعتباری نباشد، لذا در هر مسئله باید مستبصر بود. مطالعه باطن مربوط به خود انسان است، و این امر برای کسی مقدور است که به رفع حجب و عوایقی بپردازد که بین خود و خدایش بوجود آورده است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.