راز درک کلام عارفان 2009/02/17

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

راز درک کلام عارفان

عارف در اصل با قلب سر و کار دارد نه تنها با عقل و منطق، زیرا نقطه حساس انسان، قلب است. سخنی اثر کلی دارد که ملایم و موافق خواهش‌های قلب باشد.

عارف معتقد است که دین برای تصفیه باطن و قلب و زدودن زنگار اوست. او غالباً با عشق سر و کار دارد و اگر به استدلال هم می‌پردازد با قلب استدلال می‌کند. آنچه را که فقیه و عالم با خشونت و کندی و موشکافی باید بدانجا رسد، عارف با پر عشق و مدد ذوق و نیروی عشق و شور می‌خواهد از آن بگذرد و به مقام بالاتری رسد و آنچه اندر وهم نمی‌آید، آن شود.عارف اگر می‌خواهد از امور معقوله صحبت کند و وارد فلسفه و حکمت شود، مطلب را به راهی سوق می‌دهد که به قلب نزدیک شود. عارف مسائل فلسفی را از آسمان با عظمت آن که فلاسفه و حکماء در طی قرن‌ها با کوشش بسیار بدانجا رسانیده‌اند بر زمین آورده و از قید و بند ظواهر و اصطلاحات و تعبیرات پر طنطنه و الفاظ و لغات مشکلی که گاهی به عمد به کار برده‌اند تا علم در دسترس عوام نیفتد و بحث در آن منحصر به حکیم و عالم شود، خود را رها ساخته و زوائد خسته کننده را دور انداخته و کامل‌ترین و شامل‌ترین معانی را گرفته و آن را به زبان قلب بیان می‌کند.

عارف، عمل قلب را بر عمل اعضاء و جوارح ترجیح می‌دهد و در عین حال عمل جوارح را نیز ترک نمی‌کند، ولی اساس را عمل قلب می‌داند. به عبارت دیگر عارف گوید: عضو اصلی حیات، قلب است و بهترین اعمال آن است که دل برانگیزد.

معرف شخصیت آدمی قلب است نه ظواهر. عارفی را گفتند که فلان شخص در یک شب به مکه رود. گفت: شیطان هم در یک لحظه از مشرق به مغرب می‌رود. گفتند فلانی در آب می‌رود. گفت: ماهی در آب و مرغ در هوا عجیب تر از آن، این عمل را انجام می‌دهد؛ و نیز گفت اگر ببینید کسی سجاده بر آب گسترده و درهوا نشسته تا عمل او را در اوامر و نواهی نبینید، فریب نخورید.

رسیدن به معرف خدا با حواس ظاهری ممکن نیست زیرا خدا شیء مادی نیست که محدود شود، با عقل نیز چنان که باید ممکن نیست چه، خدا نامحدود است وعقل و منطق انسانی محدود. ظواهر و قوالب و الفاظ نیز به تنهایی وجدان را جامد سازد، و پیش فکر حقیقت جو را با ابرهای کلمات میان‌تهی می‌پوشاند و انسان را در اسم مقید ساخته و از مسمّی دور می‌سازد.

عارف واقعی و کامل آن است که حق تعالی از سر او سخن گوید و او خاموش. عارفی گوید: مردم علم را از مردگان گرفته‌اند، ولی ما علم را از زنده جاویدان اخذ کرده‌ایم که هرگز نمی‌میرد. همه به حق سخن گویند، لکن ما از حق گوئیم.

علماء سه قومند: عالم به ظاهر که علم خویش با اهل ظاهر گوید. عالم به علم باطن که علم خویش با اهل آن گوید. و عالمی که علمش میان او و حق باشد که علمش را بر کسی نتواند گفت. کامل‌ترین استاد کسی است که سالک را از علم قال بسوی علم حال و عشق آورد.

عارفان سعی بر بیان حقایق دارند و مراد ایشان فهمانیدن است، لیکن بسیاری ازمطالب لفظ ندارد که اداء شود و پاره ای را هرکسی نمی‌تواند بشنود و تحمل کند. گرچه بعضی خیال کنند که فهمیده‌اند، غافل از این که آنچه فهمیده‌اند لفظی است و حقیقتش نزد اهل وصال است، باید این حقیقت را از مکتب ایشان دریابند.

توجه سالک بر باطن باید بیشتر از ظاهر باشد. در بعضی جاها مرسوم است که بالای دیوار باغ بوته‌های خاردار می‌گذارند و دنباله آن را با گل استوار می‌سازند، و یا گرد باغ سیم‌های خاردار می‌کشند تا حدود ملک معلوم گردد و هر رهگذری بدان راه نیابد. سخن را نیز به آن بوته‌های خار تشبیه کرده‌اند از آن جهت که معنی را محدود می‌سازد. چه لفظ، تنزل فکر و معنی است در قالب لفظ، هرچند لفظ فصیح و بلیغ باشد باز نسبت به ظهور آن در دل و جان، ناقص و کوتاه است. لفظ، علامتی است که انسان به وسیله آن به سوی معنی هدایت می‌شود، همچنان که بوته‌های خاردار نشانه‌ای است بر این که اشجار در درون این باغ موجود است، ولی باغ و مزرعه کجا و بوته خار کجا؟!

عارفان در مراقبه بر باطن یاران اشراف حاصل می‌کنند و چون این مراقبه به کمال رسد، نقش درون یکدیگر را بی‌واسطه لفظ می‌خوانند؛ و چون این مناسبت روحی قوت تمام گیرد، نوع اندیشه و فکر متجانس گردد و ممکن است دو نفر در آن واحد، ورق اندیشه یکدیگر را برخوانند.

وقتی عارفان به مقام تکلّم در می‌آیند، جای بسی شکر و سپاسگزاری است. زیرا کلام عارفان قابل قیاس با کلام افراد عادی نیست، آنان صاحبان قلب سوزان هستند.

چنان که حضرات انبیاء و ائمه اطهار (ع) کلامشان در اثر ارتباط با خدای لم‌یزلی است، صاحبان دل سوزان یعنی عارفانی که به مقام تسلیم درآمده‌اند، نیز مرتبط با حق هستند. بسا که ظاهراً کلامشان بدون مقدمه و مطالعه باشد، ولی تمام کلمات آنان از آنجا ناشی می‌شود. افرادی توفیق فیض‌یابی از عارفان را دارند که در دلشان سوزی باشد.

سالکی که صاحب دل سوزان گشته و سوزش آن به حدّ اعلی رسیده، بهره‌مندی او از چنان کلامی بیش از دیگران است. اما کلام عارفان طریق حق برای عده‌ای نامفهوم است، زیرا آنان را سوزی نیست.

فهمیدن کلام عارفین و اصل و شناختن اسرار و رموز ایشان در غایت صعوبت و دشواری است برای کسی که طریقه ایشان مسلوک نداشته باشد، چه اکثر ایشان حکمت خود را بر اصول کشفی نهاده‌اند. کسی که اصول آن را کما هو استوار ننمود، فروع را از آن استنباط و استخراج نتواند کرد. و هرکه عنان نفس را از تعلقات دنیوی و اخروی نکشید،کام جانش حلاوت سخنان ایشان نچشید. فی‌الجمله ادراک سخنان و حل رموز ایشان موقوف است به شناخت نفس، و اکثر حکماء و علماء را از آن خبری نیست.

حکماء و علمائی که همگی همتشان بر بحث صِرف مقصور باشد، صورت تیسیر نپذیرفته‌اند. اگر کسی اراده تحصیل حکمت کند و طالب ورود آن باشد و بخواهد که سموم شک و شبهه به ریاض دل راه نیابد، باید فضای دل را که آئینه انوار قدسیه است، از زنگ صور غیر بپردازد و خود را برای خدا پاک و خالص و مصفّی گرداند. در این صورت امید است که خداوند متعال مقام او را بلند گرداند و به شناخت نفس و حکمت برساند.

در امور دنیایی اگر حواس کسی جمع و متمرکز نشد، غالب کارهای او مختل ماند. وقتی کارهای دنیوی چنین است، امور اخروی به طریق اولی چنین خواهد بود. نکته دیگر این که بسا کارهای دنیوی فطری و جبلی باشد و حتی برخی بدون فکر هم انجام یابد، ولی امور باطنی مستلزم تفکر است. آثار بسیاری بر تفکر مترتب بوده و در آیات فراوانی بدان امر شده است.

تفکر از شروط ایمان است و مؤمن باید در کلیه امور خویش تفکر کند والاّ از غافلین بوده روح قدسی بر او تعلق نخواهد گرفت. حق تعالی روح را بی‌رنگ آفریده و رنگ روح از اعمال نفسانیه و عقلانیه است که رنگ کفر یا ایمان به خود می‌گیرد، چنان که حق تعالی در قرآن مجید فرماید «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکٌمْ مُؤْمِنٌ».

چون تفکر از اعمال روح است، کسی که مداومت بر آن کند، خداوند تعالی صورتی از معنی به شکل فکر او به وی القاء می‌کند و روح مُصبَّغ به همان صبغ و متشکل به همان شکل می‌گردد. آنچه در فکر انسان گذرد به ظاهر و باطنش جلوه‌گرشود، ولی عملِ بی‌تفکر حرکتی است بی‌جان و قالبی است بی‌روح.

بسا مسائلی که عارفان طریق حق بیان کنند لیکن متفرق در کلام و کتب و فصول، و در هر یکی اشاره به نکته‌ای نمایند. طالب حقیقت هر کلمه‌ای که شنود، باید با کلام و مسائل دیگر ربط داده و معانی هر کتابی را به معانی کتب دیگر استاد خویش ضمّ نماید تا با تعمق و تفکر در آنها بتواند معنای بسیار مهم و بزرگی بدست آرد.

تفکر در کلام عارفان از اشرف عبادات و افضل طاعات است و در اخبار تحریض و ترغیب بسیار بر آن شده است. در آیات قرآن نیز معانی بی‌شماری نهفته است، اما در هر محفلی کلام الهی و محبوبین درگاه حق و گفتار عارفان و دانشمندان بهنوعی جلوه‌گر است. در محضر بزرگان و عارفان، معانی آیات محیط بر قلوب سالکان می‌گردد، بطوری که اظهار برخی معانی باطنی آن با حروف و الفاظ ظاهری قابل بیان و شمارش نیست.

اصولاً هر کلمه و جمله‌ای در قبال دیده باطن و ظاهر هر فردی نوعی جلوه‌گر می‌شود. مثلاً از ذکر کلمه زیان در مجلس تجار و کسبه، زیان داد و ستد و کسب و کار به اذهان متبادر می‌گردد. اما در محفل عرفا و فضلا و صاحبدلان، توجه آنها به حد کمال به زیان غفلت و نافرمانی و بطالت است.

ذکر کلمه مستی و می در حضور صاحبدلان و عارفان، هرگز آنها را به می و مستی ظاهری متوجه ننماید، ولی نزد اهل شرب و خمر، غیر از عربده‌جوئی و دیوانگی چیزی به ذهن آنان خطور نکند. لذا عارفان طریق حق به محض استماع کلام الهی و سخنان حکمتی، در قبال آن معانی محاط واقع گردند و مجذوب جاذبه معنوی آن شوند.

در حقیقت نعمتی عظیم‌تر از محفل مقدسی نیست که اهل معرفت در آن جمع شده و محور بحث و توجه آنان، حق باشد. تقدس چنان محافل از فیض و رحمت و نظر خاص حق تعالی است. دین مقدس اسلام به محافلی ارزش قائل است که شمع آن محفل، ایمان و توجه به حق باشد، و اهل معرفتی که دلهایشان مالامال از عشق حق باشد برای جستجوی کیمیای عرفان و تقرب و وصال به خالق رحمان در آنجا جمع گردند. البته آنان افراد قلیلی هستند که به نظر و توفیق الهی به حد کمال رسیده‌اند و در جرگه عارفان واقعی محسوب می‌شوند. اما افرادی که تنها متکی به معلومات خودند، از جرگه عارفان بدورند. مقدمه ادراک این نعمت والا، تقوی و تزکیه و تخلیه از رذایل و تحلیه به فضایل و ریاضت و مجاهدت در راه حق و شمول توجه الهی است.

عارف حقیقی را هدفی جز حق و جستجوی جمال و کمال الهی نیست. او از ماسوی‌الله منصرف شده هرگز استقبال مادیات نمی‌نماید. عارف نه از مدح کسی خرسند شود و نه از قدح فردی، درهم.

بزرگان فرموده‌اند: معلومات خود بینداز و خاطر از آنچه دانسته‌ای بپرداز، که علم آن است که مرد را از خود برهاند. اما عالم غیر عارف، گرفتار تصنعات لفظی است. از عارفی پرسیدند که خدا را در کجا دیدی؟ فرمود: آنجا که خود را ندیدم.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.