تفاوت های علم ومعرفت 2009/02/09

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

تفاوت‌های علم و معرفت

برای انسان دو گونه زینت است، زینت ظاهری و باطنی. زینت باطنی مقدم بر زینت ظاهری است، چنان که صحت روحی اهّم از صحت جسمی است. علم یک زینت باطنی است به شرطی که توأم با عمل و معرفت باشد. معرفت پایه عمل است و کمیت و کیفیت عمل الهی به میزان معرفت است.

زینت معنوی دیگر، معرفت است و بعد از آن حال معنوی. ثمره علم و معرفت، عمل است و ثمره عمل، حال. به عبارت دیگر، درخت علم وقتی بارور گردد ثمره‌اش عمل الهی است و آن را هم مراتبی است. لطیفه دل با بار عرفان و معرفت بارور شود و میوه آن به صورت حال معنوی ظاهر گردد. بنابراین علاوه بر اکتساب و اجتهاد ظاهری و متانت علم، باید لطافت علم هم باشد. متانت علم بدون لطافت علم و لطافت حال ثمربخش نیست.

حاصل جدائی علم از معرفت، غالباً عالم بی عمل است، اما عالم ربانی بدون حال معنوی نباشد. علم به تحصیل است و معرفت و حال به عمل. علم به تحصیل حاصل گردد و معرفت به اشراق، این است که عالم ربانی در پرتو علم و عمل به حال معنوی می‌رسد. علمی که توأم با عمل نباشد با ظلمت همراه است و موجب حصول معرفت به حق نگردد. اما معرفت که نور محض است با ظلمت جمع نشود. علم بدون عمل، قرین ظلمت است و عالم بی‌عمل را از حق دور می‌کند، ولی با معرفت دوری از حق ممکن نیست.

با وجود علم ممکن است قلب به اطمینان نرسد، اما معرفت سبب اطمینان خاطرو شرح صدر است. امکان دارد علم علت حصول یقین و رفع شبهات و ابهامات نشود، ولی معرفت موجب یقین و رفع شک و ریب است. علم بساکه سبب ضلالت گردد، اما معرفت موجب نجات بشر است.

عارف ربانی از معرفت ربانی بهره جوید و از منبع فیض ربانی کسب کمال و معرفت کرده و در بحر معرفت قرار گیرد. چنین عالمی پای‌بند ظواهر علم و سایر امور نشده، همواره متوجه به معانی است. در لسان وحی و از جمله در آیات ذیل منظور از علم، عمده توجه به بواطن و معانی است نه به صور و ظواهر: «وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ»، «یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»، «اِنَّهُ لَذٌو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ»، «وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»، «فَاذْکُرُوا اللهَ کَما یُعَلِّمُکُمْ» و «لا عِلْمَ لَنا اِلّا ما عَلَّمْتَنا».

امر است بر افزایش معرفت و طاعت. اموری که باید معرفت به آنها حاصل شود، ظاهری دارد و باطنی؛ همچنان که طاعت را نیز صورتی است و معنائی. اگرچه باید بر مراتب معرفت و طاعت از جهت ظاهر و باطن افزود، ولی توصیه اختصاصی بر افزایش معرفت و طاعت نسبت به بواطن یا معانی است.

مادام که توجه تنها به ظواهر است نه تنها بهره‌ای نخواهد بود، که سبب غفلت از بواطن شده و فرسنگ‌ها انسان را از هدف اصلی دور می‌سازد. وقتی این توجه در حد اعلی مقبول پیشگاه الهی است که توجه بیش از ظواهر به جهات باطنی و معنوی باشد. از جمله آن توصیه‌ها در زمینه‌ی شناخت و معرفت، معرفت نسبت به کتاب مقدس قرآن است.

آیات قرآن مجید را ظاهری است و باطنی، چنان که ذات اقدس باریتعالی لایتناهی است، معانی کلام او نیز لایتناهی است. اهل معرفت در معانی ظاهری و باطنی آیات خدای تبارک و تعالی تفکر نموده و به خود رسیده‌اند.

«اَمَّنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ اَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ» در مرتبه‌ای از مراتب از لحاظ معانی باطنیه، «اَرْض» اشاره است به نفس وضیع که خدای تبارک و تعالی او را از آن آفرید. «سَماء» اشاره است بر عقل شریف رفیع که چیزی شریف‌تر و رفیع‌تر از آن نیست. در اینجا آب اشاره است بر آب باطنی که همان علم الهی است. چنان که به وسیله آب انسان‌ها و نباتات و حیوانات نشو و نما می‌کنند، نشو و نمای قوای باطنی انسان نیز با آب باطنی است. همان‌طور که با آب ظاهر باغ‌ها و بوستان‌ها و درختان و میوه‌ها بوجود می‌آید، «حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ» نیز اشاره است بر طاعاتو عبادات و اعمال الهیه انسان که به وساطت علم و عقل الهی تحقق می‌یابد.

«اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَراراً» آن خدائی که زمین اسلام را قرارگاه موحدین قرار داد. «وَجَعَلَ خِلالَها اَنْهاراً» و چشمه‌های حکمت را در قلوب عارفین جاری کرد. «وَجَعَلَ لَها رَواسِیَ» و حصارهای معرفت را در دل مردان الهی بنا نمود. «وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً» و در بین دو دریا حاجزی قرار داد.

در مقابل بحرین ظاهری، در وجود انسان نیز بحرینی است. «هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ اُجاجٌ»: این دو دریا، صفت دل مؤمن است که عبارتند از خوف و رجا، شک و یقین، حرص و قناعت، ضلالت و هدایت، غفلت و یقظت.

خدای تبارک و تعالی بین این دو دریا حاجزی قرار داده: میان خوف و رجا سحابی از استقامت و حاجزی از حسن ظن قرار داده که تلخی خوف، خوشی امید و رجا را تباه نکند. میان دو دریای شک و یقین، از معرفت حاجزی قرار داده که ملوحت شک، عذوبت یقین را تباه نکند. میان ضلالت و هدایت، از عصمت حاجزی قرار داده تا مرارت ضلالت، شیرینی و حلاوت هدایت را تباه نکند. میان حرص و قناعت، از تقوی مانعی قرار داده تا تلخی حرص، حلاوت قناعت را تباه نکند. میان غفلت و یقظت، از مطالعت نظر حاجزی است که نور یقظت را ظلمت غفلت تباه نکند. ای خدای رحمان، ای دانندهآشکار و نهان، جز تو چه کسی به این اسرار در حد کمال آگاه است؟

«اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ». مضطر را معانی مختلفی است. در مرتبه‌ ای از مراتب، این مضطر کودکی است که در رحم مادر دچار درد شدیدی باشد. آن کودک از شدت درد بنالد و این ناله را نه پدر می‌شنود نه مادر، جز خدا از درد آن کودک کسی آگاه نیست. خداوند تبارک و تعالی داروی آن درد را به قلب مادر الهام می‌فرماید تا از غذایی که داروی آن درد است بخورد و کودک از آن مرض شفا یابد.

در نهاد آدمی هم کعبه دل است و هم مصطبه نفس که دو جوهر متضادند، در خلقت بهم پیوسته و در طریقت از هم گسسته است. وقتی که نفس اماره بر کعبه دل شبیخون زند، آن دل به مقام تظلم در آید و از دار جنات قِدَم نظری بدو رسد و کعبه دل از آسیب نفس مصون مانَد. سالک می‌تواند به یاری حق بر دشمنان ظاهری و باطنی پیروز گردد، حجابات را از میان بردارد و مراتب ایمان خود را به حد اعلی رساند تا کمال معرفت نصیب او شود.

چون حجابات به توفیق حق از میان برخیزد، مراتب بصیرت سالک به کمال رسد،آن بیند که قبلاً نمی‌دید. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «اَیُّهَا النّاسُ اِنّی اِمامُکُمْ فَلا تَسْبِقُونی بِرُکُوعٍ وَ لا بِسُجُودٍ وَ لا تَرْفَعُوا رُؤُسَکُمْ قَبْلی فَاِنّی اَریکُمْ مِنْ اَمامی وَ مِنْ خَلْفی». خدای تبارک و تعالی نیز می‌فرماید «وَلکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ» نوری عنایت می‌فرماید که به واسطه آن راه یابند و به مقام «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللهِ» رسند تا دلشان تجلی‌گاه جمال و جلال حق گردد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.