شرط تداوم عشق 2009/01/23

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

شرط تداوم عشق

برای اثبات هرچیزی دلیلی بهتر از وجود آن نیست، چنان که آفتاب، ظهورش دلیل وجود اوست. بنابراین هرگاه عشق در دل تحقق یابد، احتیاج به استدلال عشق و آثارش نیست، در این صورت حدیث عشق و عاشقی را دل از زبان عشق می‌شنود. پس باید به سوی اصل رفت و در فرع و سایه گرفتار نشد، زیرا اصحاب استدلال آن قدر در اثر فرو رفته‌اند که اصل و حقیقت را فراموش کرده‌اند.

دوام عشق و هر خواهشی مرتبط است به دوام مطلوب و معشوق. پس عشق به آب و رنگ و حسن صورت که نمی‌پایند، زوال‌پذیر است و این نوعی هوسرانی است نه عشق، که عاقبت به رسوایی و ننگ و بدنامی کشد.

عاقبت عشقی که از رنگ خیزد، رسوایی و ننگ است، زیرا سرانجام روشن می‌گردد که متظاهر بوده و بویی از حقیقت نبرده است. منظور از عشق، در حقیقت حصول مراد است، هنگامی که معشوق بمیرد، عشق خود به خود زوال می‌پذیرد. چنان که به چشم خود می‌بینیم کسی که عزیز و محبوب بوده وقتی که روح از تنش خارج گردید، همت خویشان و دوستانش متوجه آن است که هرچه زودتر به خاکش سپارند و از نظر دور دارند. از این نکته معلوم می‌شود که عشق به زنده و زندگی تعلق می‌گیرد زیرا که عشق، سرّ حیات و سرچشمه زندگی است و عشق با مرده و مردگی سازگار نیست و اگر وقتی به غلط به مرده تعلق گیرد، پایدار نخواهد ماند.

اصولاً عشق وقتی دوام می‌یابد که از جانب معشوق، انعکاس عملی و یا رد فعلی خواه به صورت لطف باشد یا در لباس قهر ظاهر شود، در غیر این صورت عشق زایل می‌گردد. بنابراین عشق به مرده که انعکاس عمل از وی ممکن نیست، پایدار نمی‌ماند مگر اولیاء که ایشان در حقیقت، زندگانند و عشق بر آنان در معنا عشق به خداست.

عشق زنده هر روز در افزایش است و از هر زنده‌ای در مقابل قول و فعل فرد دیگر، آثاری به ظهور می‌رسد که در عمل عاشق تأثیر می‌کند، مثلاً سوز و گداز و التماس عاشق، انعکاسی در معشوق پدید می‌آورد که مهیج طلب و خواهش عاشق است.

از زنده هر آنی اثری و جلوه‌ای دیگر ظهور می‌کند که در عاشق هیجانی از نو می‌آفریند و جنبشی تازه برمی‌انگیزد تا از هر نگاهی تعبیری و برای هر نازی و طنازی تفصیلی می‌اندیشد و به لشگریان عشق از آن جلوه‌ها مدد پیاپی می‌رسد تا کشور دل یکسره در تصرف عشق آید.عشق که کمال مرتبه دلبستگی است، به امید بقاء و دوام وجود دارد. خاصیت عشق آن است که عاشق غالباً فنای معشوق را به دل راه نمی‌دهد یا به فنای آن بی‌اعتنا می‌گردد. آری هیبت و صولت عشق، این تخیل را در اهل مجاز ایجاد نموده حتی گاهی شکافی و روزنه‌ای هم باقی نگذاشته است. پس آن بهتر که انسان دل به عشق حق سپارد که زنده جاویدان است و زوال را بدو راه نیست، و خاطر از مهر ماسوی بگسلد که زندگیش عاریت و در معرض فناء و زوال است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.