اطوار دل 2009/01/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

اطوار دل

قلب در انسان به دو معنی استعمال می‌شود: یکی عضو صنوبری شکل که در طرف چپ سینه قرار دارد. عارف را با این قلب که حیوانات نیز دارا هستند کاری نیست، بلکه کار او با قلب دیگر است و آن لطیفه‌ای است روحانی که حقیقت انسان است و عالم و مدرک و عارف اوست.

چون قلب به نور معرفت و ایمان روشن شود، آئینه تجلی همه معارف الهی گردد و ذات الوهیت در آن جلوه‌گر شود، ولی این معنی و کمال به ندرت حاصل گردد. زیرا قلب به وسیله غفلتْ محجوب و در اثر معصیتْ تاریک می‌گردد و صور و نقوش مادی و شهوانی، آن را آلوده سازد.

قلب بین هوی و عقل در کشمکش است و معرکه جدالی است بین جنود خدا و شیطان، و هر کدام از راهی برای تسخیر آن می‌کوشد؛ از یک دریچه معرفت حق داخل می‌گردد و از دریچه دیگر وساوس نفسانی و شیطانی. بدین جهت ممکن است قلب پست‌تر از حیوان شود، زیرا حیوان فاقد معرفت است نمی‌تواند ترقی کند و به کمال رسد؛ و از طرف دیگر ممکن است از فرشته بگذرد زیرا فرشته فاقد شهوت است و نمی‌تواند تنزل کند.

پس دل را صلاحی است و فسادی، صلاح او در صفات اوست و فسادش در تیرگی او. صفای دل در سلامت حواس اوست و تیرگی دل در بیماری حواس او. آری قلب را حواسی است همچنان که قالب را، چون حواس قالب سلامت شوند، انسانجملگی عالم شهادت را بدان ادراک کند و چون حواس قلب به سلامت باشند، او جملگی عوامل ملکوتی و روحانی را بدان ادراک نماید.

دل را چشمی است که بدان عوالم غیبی بیند و گوشی است که بدان استماع کلام اهل غیب و کلام حق کند. او مشامی دارد که روایح غیبی را درک کند، کامی دارد که ذوق محبت و حلاوت ایمان و طعم عرفان را بدان می‌یابد. حس لمس در تمام اجزاء قالب وجود دارد که از ملموسات به تن نفع گیرد، دل را نیز عقل بدان ماند که دل به وسیله عقل از کل معقولات بهره‌مند گردد.

دل را اطوار مختلف است و در هر طور معانی بیشمار نهفته، دل مانند آسمان است در آدمی، و تن بر مثال زمین. زیرا خورشید روح از آسمان دل بر زمین قالب می‌تابد و به نور حیات، آن را منور می‌سازد. همچنان که آسمان را هفت طبقه است، دل نیز دارای هفت طور است «وَقَدْ خَلَقَکُمْ اَطْواراً». همچنان که هر طبقه از آسمان را خاصیتی جداگانه است، هر طور از اطوار دل نیز معدن گوهری دیگر است.

طور اول دل را صدر گویند و آن معدن گوهر اسلام است و اگر از نور اسلام محروم ماند، معدن کفر و ظلمت است.

طور دوم را قلب خوانند و آن معدن ایمان است و محل نور عقل و بینائی است.

طور سوم شغاف است که معدن محبت و عشق است.

طور چهارم فؤاد است که معدن مشاهده و رؤیت است.

طور پنجم محبت القلب است که معدن محبت حضرت الوهیت و خاص آن است.

طور ششم سویداء است که معدن مکاشفات غیبی و گنجینه اسرار الهی است.

طور هفتم مُهْجَهُ القلب است که معدن ظهور انوار تجلیات صفات الهی است و کمال صحت و صفای قلب در آن است. در این مقام است که دل از آفات «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» مصون و محفوظ است.

بنابراین سلامت دل در آن است که هر کدام از مراتب مذکور، حق عبودیت خود را ادا کنند تا به خاصیت آن معانی که در آن‌ها به ودیعه نهاده شده مخصوص گردند. کمال سعادت نصیب صاحبان قلب سلیم است «اِلاّ مَنْ اَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ».

چنان که بر هفت عضو سجده فرموده‌اند، دل را نیز هفت سجده واجب است. سجده دل آن است که به همگی وجود، توجه به حضرت عزت کند و از حق جز حقنطلبد و به جملگی اطوار، سر بر عتبه عبودیت نهد. تا انسان به تربیت نفس نپردازد، دل به حد بلاغت نرسد و صحت و شفای کامل نیابد. نفس را به باطن شریعت باید تربیت نمود نه تنها به ظاهر آن.

اینجا طریق عشق است، راه عشق و محبت را به نیستی باید رفت. کمالیت دین در کمال محبت است و تشریف «فَسَوْفَ یَأتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبٌّونَهُ» قبائی است که بر قامت آن عارفان دوخته و کرامت «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ اِلی رَبِّها ناظِرَهٌ»، شمعی است که برای این سوختگان پروانه صفت افروخته.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.