تهذیب ، شرط درک حقیقت 2008/12/29

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

تهذیب، شرط درک حقیقت

مأموریت حقیقی سالکین طریق حق، اشتغال باطنی است. چنان که ضعف و ناتوانی اولیه در امور جسمانی با تمرین و ممارست و ایجاد ورزیدگی، تبدیل به توانایی می‌گردد، استعدادهای معنوی و روحی نیز در اثر ممارست در انجام برنامه‌های اسلامی، شکوفا شده و قدرت فوق‌العاده می‌یابند.

عارفین حقیقی باید بدانند که عقل باطنی و الهی در تعقیب مطالب خویش یک راه بیش ندارد: کسی که گرفتار تن بوده و نفس او مبتلا به فساد جسمانی است، درکحقیقت او را میسر نخواهد شد. هیچ‌گاه بدن، ما را به شاهراه حکمت رهبری نمی‌کند، بلکه غالب محاربات و فتنه‌ها ناشی از بدن و هوی‌های نفسانی است.

برای درک حقیقت، باید تن را رها نمائیم و روح را به تنهایی متوجه تحقیق مطلب مورد نظر، سازیم. برخورداری سالک از حقیقت به نسبت دوری او از تن است. پس باید از تن دوری کنیم و جز به قدر ضرورت با او آمیزش ننمائیم و نگذاریم او ما را به فساد طبیعی خویش آلوده کند. در این مقام است که از قید تن آزاد شده و با نفوس پاک محشور و به درک حقیقت نایل خواهیم شد.

در نهاد انسان غریزه‌ای است به نام واقع‌بینی، که گاهی در برخی افراد بکار افتاده او را به یک رشته ادراکات معنوی وا می‌دارد. اما اکثریت افراد در حین اشتغال به امور معاش و رفع حوائج زندگی، به معنویات نمی‌پردازند.

انسان فطرتاً به واقعیت ثابتی ایمان دارد. گاهی جهان وپدیده‌های آن را مانند آئینه‌هایی می‌یابدکه واقعیت ثابت زیبائی را نشان می‌دهد، بطوری که درک لذت آن هر لذت دیگری را درچشم اوخوار وناچیز می‌نماید. این همان جذبه عرفانی است که انسان عارف رابه عالم بالا متوجه می‌سازد وگرداگردهمه آرزوهای دور ودراز وی خط بطلان می‌کشد.

ای انسان اندکی تفکر کن و به خود آی تا دریابی وگرنه درخوابی نه از اولوالالبابی. عقل و هوش از دیگران مطلب، آنان نیز مانند تو هستند. گرچه نیروی فکر و کشف و حل مشکلات در همه یکسان نیست، ولی ریشه و اصالت فکر و ناموس هدایت به قدری که به مقصد رساند، در همه موجود است.

باری محبوسان عالم طبیعت و اسیران زندان هیولائیت را کجا استعداد آن باشد که از روحانیون ساحت عزت مستفیض گردند، و افتادگان حضیض ناسوتی را کو آن قابلیت که از آشنایان طایران لاهوتی نشان یابند!

طفل ابجدخوان را که از حقایق امور تفسیری بهره‌‌ای نیست، خرده گرفتن به مفسرین عارف، غایت نادانی است, و بی‌مایگان رموز حکمت را که در فهم اشرف علوم استعداد نیست، مذمت حکمای الهی نهایت بی انصافی است.

انسان عاقل نمی‌تواند تعطیل فهم کند و از سیر و حرکت فکری باز ماند و چشم از دیدن حکمت بپوشاند. قضاوت فطرت و حکومت وجدان از انسان جدا نیست، در این صورت معرفت حقایق برای او از همه چیز روشن‌تر است.بزرگان فرموده‌اند: ای انسان اگر آماده فهمیدن و سنجیدن سخنی و می‌خواهی که روح سخن به دل سپاری و حقیقت را به خوبی درک نمائی و جان سخن، داخل جان خویش کنی، باید:

اولاً ـ در حال شهوت نباشی زیرا شهوت، پرده و حجابی است از دیدن رخ معنی.

ثانیاً ـ در حال غضب نباشی که غضب، نمونه‌ای است از دیوانگی، عقل با پرده غضب، مستور گردد و از درک حقایق عاجز آید.

ثالثاً ـ باید که از تعصب دور باشی و با حق به دلیل و برهان بپردازی. از تقلید بی‌دلیل و اعتقاد بی‌پایه دوری گزینی، و سخن منطقی را به دقت نگری و از قید اصطلاحات و الفاظ آزاد باشی تا معنی ترا رخ نماید و بی‌نیاز گرداند.

رابعاً ـ صفحه دل را از آلودگی‌ها پاک سازی تا برق فطرت در دلت آشکار گردد و به آن نور، آنچه دیگران نبینند آن بینی.

آری محبت بسیار و عداوت هر دو سبب می‌شود که انسان چیزی را چنان که هست نبیند، این هر دو حالت، خروج از اعتدال است. در این مقام، دوست جز محاسن و دشمن جز عیب نبیند و همواره چشم بر بدی‌ها و زشتی‌ها گمارد.

خشم و شهوت هریک به نوبت خود انفعالی در نفس ایجاد می‌کند که انسان به سوی افراط یا تفریط میل می‌نماید تا حقیقت را چنان که هست نبیند، به همین جهت هرکاری که می‌کند به میزان عقل درست در نمی‌آید. ولی نظر معتدل، هریک را بجا و در حد خود می‌نگرد، پس داوری که روی غرض باشد، خواه آن غرض صورت محبت داشته باشد یا کسوت عداوت، خارج از عدل بوده و ناشی از عدم تساوی باطن است.

همچنین تمایل روح و اعتقاد به چیزی یا به شخصی سبب می‌شود که مرد معتقد، هر محالی را نسبت به عقیده خود باور نماید و مخالف پندار و تصور خود را، جاهل و بی‌خرد و در خور شکنجه و قتل پندارد و آنچه را بدان اعتقاد ندارد، باطل شمارد. اگر از کسی عملی خلاف عقیده و میل خود مشاهده کند، خشمگین شده و عداوت او در قلبش جایگیر گردد و هر فضیلتی که به وی نسبت دهند، به شدت انکار می‌کند و معتقد به آن را دشمن دارد و حتی ممکن است درصدد ریختن خون او برآید. بنابراین کسی ادراک حقیقت کند که بی‌طرف بوده و از حب و بغض برکنار باشد و پاک‌بینی را هرگز از دست ندهد.

محبوب و مطلوب مجازی، آرزوهای نفسانی و خشم و شهوت را برمی‌انگیزد واین امری است محسوس، و گاهی هوی و هوس به وسیله عوامل درونی به هیجان آمده و انسان را از راه مستقیم منحرف می‌سازد، پس انسان از درون و بیرون مورد هجوم انواع خطرات است. تا هوی و هوس در کار است نتایج مثبت دست ندهد، بلکه نفس و وهم اعمال حسنه انسان را نیز تباه می‌سازند.

حرکات و اعمال انسان باید به رضای خدا بوده و حقیقی باشد، واِلاّ اعمال و حرکاتش لغو و بیهوده خواهد بود. بسیاری از اشخاص در طلب علم آخرت می‌کوشند، ولی چون نیت ایشان ریاست و جلب مردم است، رفته رفته از حقیقت دورتر شده و در دوزخ جاه‌طلبی و عوام‌فریبی فروتر رفته و می‌سوزند. همچنین است کاسب و تاجری که مسائل حلال و حرام را از مسئله‌گوئی شنیده و نماز جماعتش ترک نمی‌شود، لکن به انواع مختلف تزویر و تقلب می‌کند، جنس فاسد را به جای اعلی می‌فروشد و یا کم‌فروشی نموده و یا برای فریب مشتری سوگندهای مغلّظ به زبان آورده یا توریه می‌کند و با این همه، خود را مردی متدین و همنشین صدیقان می‌پندارد!

پس اگر عمل ظاهر با اخلاص مقرون نشود، فایده‌ای نبخشد و اخلاص، از نفس غالب بر مجاری فکر و خاطر هرگز به ظهور نمی‌رسد. بنابراین کندن ریشه‌های آرزوهای نفسانی، رکن اصلی است.

آثار عمل و اندیشه‌های نیک در آغاز مانند برق و جرقه‌ای در باطن پدیدار شود و در اثر استدامه نیت خالص قوت گیرد، ولی تا هوی و هوس در میان است، نمی‌گذارد که آثار اعمال نیک پایدار بماند و آن را به تلقین خیال زشت و وسواس شیطانی تباه می‌کند. در این هنگام است که مجاهدین میدان پرهیز را به خاک افکند و کمتر کسی پیدا شود که از این مهلکه جان به سلامت برد. ولی اگر هوی مسخر گردد و قوه واهمه در تصرف عقل آید، این جرقه که در باطن مستعدّ حرّاق معنوی است، شمع معرفت و چراغ شهود بر افروزد.

تخم معرفت در فطرت موجود است، تنمیه باید داد. چراغ عقل روشن است. تقویت باید کرد. نور از افق نفس، طالع است پرده‌ها را پس باید زد.

بعضی که تتبع معانی کلام بزرگان نکرده‌اند و چند مسئله از حیض و طلاق، آن هم ناپخته حفظ کرده و خود را فقیه تصور کرده‌اند، اگر حرف حقی از کسی بشنوند، زبان به طعن او گشایند. ایشان از حقیقت غافلند، نمی‌دانند که مدار به معنی است نه الفاظ. چنان که نرگس به صورت چشم دارد لیکن از حقیقت بینایی و بصیرت آن رابهره‌ای نیست؛ همچنین‌اند آدم صورتان که از معنی انسانیت خالی و غافلند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.