عبور از جاذبۀ حب دنیا 2008/11/23

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

عبور از جاذبه‌ حب‌ دنیا

سالک‌ باید از موطن‌ محبت‌ باطل‌ خارج‌ شده‌ وارد عالم‌ محبت‌ حق‌ گردد، چه‌ محبت‌ باطل‌ با محبت‌ حق‌ سازگار نیست. حب‌ باطل‌ که‌ غبار آئینه‌ دل‌ است، نمی‌گذارد نور حق‌ بر آن‌ بتابد. محبت‌ باطل‌ پرده‌ای‌ است‌ که‌ جلو دیدگان‌ عقل‌ را می‌گیرد. لذا دنیا دوستان‌ از مشاهده‌ باطن‌ دنیا که‌ آخرت‌ است، محرومند «یَعلَمُونَ‌ ظاهِراً‌ مِنَ‌ الحَیوهِ‌ الدُّنیا وَ‌ هُم‌ عَنِ‌ الا‌ َّخِرَهِ‌ هُم‌ غافِلُونَ». آری‌ حب‌ دنیا رأس‌ همه‌ گناهان‌ است؛ مایه‌ هر فتنه‌ و ریشه‌ هر فساد، حب‌ دنیاست. نباید کسی‌ محب‌ این‌ دنیای‌ فانی‌ و زودگذر شود، و این‌ یار بی‌وفا را محبوب‌ و معشوق‌ خود گیرد.

دنیا پلی‌ است‌ گذشتنی‌ و بساطی‌ است‌ در نوشتنی، مرتع‌ لافگاه‌ مد‌عیان، سرمایه‌ بی‌دولتان، معشوقه‌ ناکسان، قبله‌ خسیسان، دوستی‌ بی‌وفا، دایه‌ای‌ بی‌مهر. این‌ دنیاست‌ که‌ بر طارم‌ بلندی‌ نشسته‌ و از شبکه‌ شک‌ به‌ بیرون‌ نگریسته‌ گوید: من‌ هزاران‌ عاشق‌ خود را کشتم، لکن‌ دستم‌ به‌ خون‌ کسی‌ آلوده‌ نگردید.

ای‌ سالک! بدان‌ که‌ مردم‌ دنیا دو گروهند: گروهی‌ خویشتن‌ را فروختند و هلاک‌ شدند، و گروهی‌ خویشتن‌ را خریدند و آزاد گشتند. ای‌ سالک‌ خویشتن‌ را به‌ متاع‌ دنیا، به‌ مقام‌ ظاهری‌ و موقت‌ مفروش، بنگر چه‌ شدند آنان‌ که‌ در حد کمال‌ چند روزی‌ از نعمت‌های‌ دنیا برخوردار بودند؟!

حضرت‌ امیر مؤ‌منان‌ علی‌ (ع) می‌فرماید: ای‌ مردم‌ منگرید که‌ ابر دنیا به‌ کجا می‌بارد، به‌ گوینده‌ دنیا گوش‌ مسپارید، خواننده‌ دنیا را اجابت‌ نکنید، از پرچم‌ دنیا راه‌ نجوئید و به‌ مال‌ و منال‌ آن‌ مفتون‌ نشوید. اموال‌ دنیا در معرض‌ تاراج‌ است. دنیا اسب‌ سرکشی‌ را ماند که‌ هرگاه‌ صاحبش‌ از او حرکت‌ خواهد باز ایستد؛ سرای‌ تباهی‌ و تاراج!

پس‌ ای‌ سالک‌ جهد کن‌ تا از این‌ پل‌ بلوا به‌ سلامت‌ گذری‌ و آن‌ را دارالقرار خویش‌ نسازی‌ و دل‌ در وی‌ نبندی. حملات‌ نفس‌ و شیطان، غالباً‌ کسی‌ راست‌ که‌ محب‌ دنیا نباشد وگرنه‌ این‌ دو دشمن‌ قوی‌ پنجه‌ بر محبین‌ دنیا چیره‌ گشته‌اند. باید هشیار بود که‌ شیر گرسنه‌ در گله‌ گوسفندان‌ آن‌ نکند که‌ نفس‌ اماره‌ و شیطان‌ در انسان‌ کند. این‌ است‌ که‌ اشرف‌ کاینات‌ چنین‌ هشدار می‌دهد «اِتَّقُواالدُّنیا فَوَ‌الَّذی‌ نَفسی‌ بِیَدِهِ‌ فَاِنَّ‌الدُّنیا لاَ‌ َسحَرُ‌ مِن‌ هارُوتَ‌ وَ‌ مارُوتَ»: بپرهیزید از دنیا و فریفته‌ آن‌ نشوید، قسم‌ به‌ خدایی‌ که‌ جانم‌ در ید قدرت‌ اوست، دنیا هر آینه‌ از هاروت‌ و ماروت‌ ساحرتر است!خداوند متعال‌ در قرآن‌ مجید می‌فرماید «یا اَیُّهَا الَّذینَ‌ آمَنُوا ما لَکُم‌ اِذ‌ا قیلَ‌ لَکُمُ‌ انفِرُوا فی‌ سَبیلِ‌ اللهِ‌ اَثاقَلتُم‌ اِلَی‌ الا‌ َرضِ…»: ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید، شما را چه‌ شده‌ که‌ وقتی‌ گفته‌ شود در راه‌ خدا بیرون‌ روید، به‌ سوی‌ زمین‌ ثقیل‌ و گرانبار می‌شوید؟!

این‌ سنگینی‌ و ثقالت‌ مربوط‌ به‌ چیست؟ آیا مربوط‌ به‌ جرم‌ و جاذبه‌ است؟ البته‌ هر جاذبی‌ را مجذوبی‌ و هر مجذوبی‌ را جاذبی‌ است. بدون‌ این‌ سنخیت، نه‌ جاذبی‌ است‌ و نه‌ مجذوبی، خواه‌ این‌ جاذبیت‌ و مجذوبیت‌ مربوط‌ به‌ اشیأ مادی‌ باشد یا عوالم‌ معنوی. بنابراین‌ جاذبه‌ زمین‌ هر شیء را جذب‌ ننماید و هر چیزی‌ نیز مجذوب‌ زمین‌ نگردد. همچنین‌ نه‌ هر دلی‌ مجذوب‌ عالم‌ ملکوت‌ گردد و نه‌ هر روحی‌ مجذوب‌ عالم‌ لاهوت.

طالبی‌ که‌ آرزومند سیر در عوالم‌ ملکوتی، لاهوتی‌ و الوهیت‌ است، باید شرایط‌ را در خود جمع‌ کند تا مجذوب‌ عالم‌ الوهیت‌ شود. مادام‌ که‌ آن‌ سنخیت‌ در او به‌ وجود نیامده‌ و مجذوب‌ عالم‌ ناسوت‌ است، از عالم‌ لاهوتی‌ چه‌ دم‌ زند!

در این‌ مقام‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید «اَرَضیتُم‌ بِالحَیوهِ‌ الدُّنیا مِنَ‌ الا‌ َّخِرَهِ»: آیا راضی‌ به‌ حیات‌ دنیوی‌ شدید و زندگی‌ و نعم‌ آن‌ را بر نعم‌ آخرت‌ ترجیح‌ دادید؟ لکن‌ شیفتگان‌ و فریفتگان‌ دنیا بدانند که‌ متاع‌ دنیا در نزد نعم‌ آخرت، بسی‌ اندک‌ است‌ «فَما مَتاعُ‌ الحَیوهِ‌ الدُّنیا فِی‌ الا‌ َّخِرَهِ‌ اِ‌لا‌ قَلیلٌ».

ای‌ انسان! می‌دانی‌ چرا محب‌ و عاشق‌ دنیا شدی؟ زیرا تو حقیقت‌ را مشاهده‌ ننمودی‌ «لا‌ رَ‌أَیتَ». اگر پس‌ پرده‌ و عالم‌ ماورأ طبیعت‌ را می‌دیدی‌ «اِذ‌ا رَ‌أَیتَ» چنین‌ گرفتار دنیا نمی‌شدی‌ و مواعظ‌ و آیات‌ الهیه‌ و کلام‌ بزرگان‌ در تو مؤ‌ثر می‌شد. «ثُمَّ‌ رَ‌أَیتَ‌ نَعیماً‌ وَ‌ مُلکاً‌ کَبیراً» آنگاه‌ نعمت‌های‌ الهی‌ و سلطنت‌ عظیمی‌ را می‌دیدی، لکن‌ حب‌ دنیا دیدگان‌ باطنی‌ ترا کور نموده‌است!

تأمل‌ کنیم‌ در کار قارون‌ بدبخت‌ که‌ چسان‌ شیطان‌ و نفس‌ اماره‌ دست‌ به‌ هم‌ دادند و او را از دین‌ خارج‌ کردند. خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ به‌ دعای‌ حضرت‌ موسی‌ (ع) او و خانه‌اش‌ را در زمین‌ فرو برد «فَخَسَفنا بِهِ‌ وَ‌ بِد‌ارِهِ‌ الا‌ َرضَ».

آری‌ معرضین‌ از خدا و آخرت، دنیا را به‌ خاطر جاه‌ و مقام‌ آن‌ استقبال‌ می‌کنند، سعادت‌ خود را در طلب‌ دنیا دانسته‌ آن‌ را پناهگاه‌ خود می‌یابند، به‌ سوی‌ طالبان‌ دنیا می‌روند. اما سوگند به‌ خدا گریزگاه‌ آنان‌ ورطه‌ هلاکت‌ است‌ نه‌ ملجأ نجات.

دنیا دشمن‌ دوست‌ نماست. از اینرو بزرگان‌ فرموده‌اند: گریزگاه‌ آن، دام‌ خطر است‌ وپناهگاهش‌ انسان‌ را تسلیم‌ بلا کند، مگر این‌ که‌ کسی‌ به‌ رضای‌ حق‌ به‌ سراغ‌ آن‌ رود تا از طریق‌ امکانات‌ دنیوی، بتواند خدمتی‌ به‌ دین‌ الهی‌ و جامعه‌ بشریت‌ کند.

ای‌ سالک‌ به‌ چشم‌ غرور منگر و از راه‌ «من» بیرون‌ شو که‌ هرگز کسی‌ از «منی» سودی‌ نبرد. آنچه‌ بر سر ابلیس‌ آمد از منی‌ آمد. یکی‌ از بزرگان، ابلیس‌ را دید و به‌ مصلحتی‌ از او تقاضای‌ پندی‌ نمود. پاسخ‌ چنین‌ داد: مگو من‌ تا نشوی‌ چون‌ من؛ این‌ است‌ روش‌ سالکین‌ حقیقت‌ و جوانمردان‌ راه‌ طریقت. فردا در سرای‌ آخرت، ساکنین‌ مقعد صدق‌ و مقربین‌ حضرت‌ جبروت، کسانی‌ هستند که‌ در دنیا برتری‌ نجستند و خویشتن‌ را از همه‌ کهتر و کمتر دانستند.

ای‌ سالک‌ به‌ مال‌ و مقام‌ و نسب‌ مغرور مباش‌ که‌ همه‌ اینها از تو بریده‌ شود. قرابت‌ دو قسم‌ است: قرابت‌ نسب‌ و قرابت‌ دین. اولی‌ بریده‌ شود لکن‌ دومی‌ هرگز قطع‌ نگردد. کسانی‌ که‌ متکی‌ به‌ قرابت‌ نسب‌ یا متکی‌ به‌ مال‌ و منال‌ و قدرت‌ ظاهری‌ و امکانات‌ دنیوی‌ خود هستند، آنان‌ به‌ بیماری‌های‌ روانی‌ مبتلا شده‌اند. از اینرو حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) می‌فرماید: آیا شما را خبر دهم‌ که‌ دردتان‌ چیست‌ و درمانتان‌ کدام‌ است؟ درد شما گناهان‌ است‌ و دوای‌ شما استغفار «اِنَّ‌ د‌ائَکُمُ‌ الذُّنُوبُ‌ وَ‌ دَو‌ائَکُمُ‌ الا‌ ِستِغفارُ».

باید خویشتن‌ را با استمداد از حق‌ و مراجعه‌ به‌ نسخه‌های‌ الهی‌ از این‌ بیماری‌های‌ روحی‌ و روانی‌ نجات‌ داد. مهمترین‌ نسخه‌ برای‌ بیماری‌های‌ روحی، همانا کتاب‌ مقدس‌ آسمانی‌ قرآن‌ است‌ «تَبارَکَ‌ الَّذی‌ نَزَّلَ‌ الفُرقانَ‌ عَلی‌ عَبدِهِ‌ لِیَکُونَ‌ لِلعالَمینَ‌ نَذیراً»، قرآن‌ مردم‌ را از بیماری‌های‌ روانی‌ می‌ترساند و امراض‌ و داروهای‌ آن‌ را مشخص‌ می‌نماید.

انسانی‌ که‌ به‌ زنجیرهای‌ نفسانی‌ کشیده‌ شده‌ و اسیر حب‌ شهوات‌ و قیود دنیاست، بدون‌ وجود رهبر الهی‌ که‌ از دستش‌ بگیرد و او را از این‌ همه‌ قیود آزاد سازد، نمی‌تواند به‌ مقصد و مقصود رسد. ولی‌ این‌ امر نماینده‌ آن‌ نیست‌ که‌ وقتی‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ بالاترین‌ نعمت‌ خود را که‌ نصب‌ راهنمای‌ الهی‌ است، به‌ او عطا نمود دیگر به‌ تمام‌ معنی‌ او از مسئولیت‌ مبر‌است. بلی‌ وظایف‌ و تکالیفی‌ دارد که‌ اگر به‌ آنها عمل‌ نکند، نمی‌تواند از وجود رهبر الهی‌ برخوردار گردد.

وقتی‌ سالک‌ به‌ تمام‌ معنی‌ به‌ تکالیف‌ و وظایف‌ معینه‌ خویش‌ عمل‌ نمود، آنگاه‌ بدون‌ مانع‌ پیش‌ می‌رود، زیرا چنین‌ فردی‌ در نتیجه‌ انقیاد به‌ دستورات‌ و طاعت‌ به‌ فرمان‌ آن‌ مرد الهی، دیگر از جاذبه‌ حب‌ دنیا گذشته‌ و بدون‌ مانع‌ به‌ سرعت‌ سیر می‌نماید.البته‌ رهایی‌ از جاذبه‌ حب‌ دنیا یعنی‌ عبور از جو آرزوهای‌ نفسانی‌ به‌ علت‌ کثرت‌ قیود انسان‌ در عالم‌ مادی، کار سهل‌ و آسانی‌ نیست. نیروی‌ الهی‌ لازم‌ است‌ که‌ بتواند به‌ وسیله‌ این‌ نیرو یا نور الهی، زنجیرهای‌ حب‌ دنیا و نفس‌ را پاره‌ کند. این‌ نور الهی‌ انسان‌ را از عالم‌ مادی‌ به‌ اوج‌ فضای‌ عالم‌ ملکوت‌ اعلی‌ پرتاب‌ کرده، به‌ طیران‌ می‌آورد. اما برای‌ حصول‌ آن‌ نور باید در تزکیه‌ نفس‌ کوشید و به‌ لباس‌ الهیه‌ تقوی‌ ملبس‌ شد. بدون‌ مراعات‌ این‌ امور و بدون‌ اطاعت‌ و انقیاد و تسلیم‌ به‌ فرمان‌ مولی، این‌ موفقیت‌ امکان‌پذیر نیست.

سپاس‌ خدای‌ را که‌ کتاب‌ مقدس‌ خود را فرو فرستاد، سخن‌ خود را راهنمای‌ گمشدگان‌ وادی‌ حیرت‌ نمود، پرده‌ مجاز از چهره‌ اسرار برداشت‌ و نعمت‌ آزادی‌ را برای‌ احرار کرامت‌ فرمود؛ خدایی‌ که‌ پنهانی‌های‌ آسمان‌ و زمین‌ را می‌داند «قُل‌ اَنزَلَهُ‌ الَّذی‌ یَعلَمُ‌ السٍّرَّ‌ فِی‌ السَّمو‌اتِ‌ وَ‌ الا‌ َرضِ».

بر سالکین‌ طریق‌ حق‌ است‌ که‌ در نشر این‌ حقایق‌ بکوشند، تا همگان‌ بر صحت‌ و سقم‌ روح‌ و روان‌ خود، آگاهی‌ یابند و از این‌ نسخه‌ شفابخش‌ کمال‌ بهره‌مندی‌ را حاصل‌ کنند. خوشا به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آنان‌ را به‌ نشر حقایق‌ و بسط‌ کلمات‌ طیبه‌ توفیق‌ داد و دُرَر علم‌ و گوهرهای‌ دانش‌ را بر آنان‌ نثار فرمود، تا ناقل‌ قول‌ صواب‌ و قائل‌ سخن‌ صدق‌ گشتند. ایشانند که‌ نه‌ بر دل‌ غباری، نه‌ بر پشت‌ باری، دل‌ از اغیار سترده‌ به‌ عالیترین‌ مراتب‌ عبودیت‌ رسیده‌ در پیشگاه‌ الهی‌ مقام‌ بزرگی‌ دارند.

ای‌ جلالی‌ که‌ هر کس‌ به‌ سوی‌ تو حرکت‌ کرد، طالبین‌ الهی‌ خاک‌ قدم‌ او را توتیای‌ دیده‌ باطنی‌ خویش‌ نمودند. ای‌ عزیزی‌ که‌ هر کس‌ به‌ بارگاه‌ تو آمد، دردمندان‌ دل‌ خود را بر فتراک‌ حقیقت‌ او بستند.

الهی‌ غلام‌ آن‌ مشتاقیم‌ که‌ بر سر کوی‌ تو آتشی‌ بیفروزد. جان‌ طعمه‌ سازیم‌ بازی‌ را که‌ در فضای‌ طلب‌ تو پرواز کند. دل‌ نثار کنیم‌ محبی‌ را که‌ بر سر کوی‌ تو آوازی‌ دهد. غالیه‌ گردیم‌ عارضی‌ را که‌ از شراب‌ عشق‌ تو رنگی‌ گیرد. رشگ‌ آوریم‌ بر چشمی‌ که‌ از درد نایافت‌ تو اشگی‌ ریزد. حبذا روزی‌ که‌ مشاهده‌ جمال‌ خورشید ازلی‌ نصیب‌ ما گردد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.