عالیترین آئینه خلقت 2008/02/01

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

عالیترین آئینه خلقت

آیینه را در جهت نمود، شرایطی است: اول- ظلمت. دوم- صفا و صِقالَت. سوم- تقابل و مُحاذات. چهارم- عدم بُعد. همه این شرایط در انسان جمع است. چنان که تا پشت آیینه ظلمانی نباشد، صورتِ نگرنده در آن منعکس نمی‌شود، اگر یک طرف انسان هم ظلمت نبود، اسماء و صفات حق در او منعکس نمی‌گشت. انسان به واسطه روح که قرآن در شأن او می‌فرماید: «فَاِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدینَ: پس چون او را  درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید» صفا و صقالت تامّ دارد، و به حکم «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ: و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم » قرب نیز او را هست.

هوا به ظاهر عالی­تر از خاک است و شعاع آفتاب اول بدو رسد، امّا به علت فقدان ظلمت و کدورت، انعکاس شعاع در آن متصوّر نیست، ولی زمین با ظلمت و کدورتش، شعاع آفتاب را منعکس می‌کند. حرارتی نیز از شعاع و زمین حاصل آید که در هوا اثر کرده، برودَت ذاتی آن را به حدّ اعتدال می‌رساند تا موجب اظهار آثار عُلْوی و سُفْلی گردد. پس بدین وجه، زمین عالی­تر از هوا و سایر عناصر غیر خاکی است که بر آفتاب اَقربند.

انسان به سبب ظلمت و صقالت و جامعیتی که دارد، مرآت تمام‌نمای ذات و اسماء و صفات‌ حق است. چون کمال ظهور تجلّی ‌الهی در دل انسانی است، پس او علت ‌غایی ایجاد کائنات است. علت غایی به وجودِ خارجی مُؤَخَّر است و به وجود ذهنی مُقدّم، زیرا تدبیرْ اول است و آخرْ عمل، چون انسان آخرین نقطه قوس نزولی دایره وجود و بِدایت قوس عروجی است، لذا دو عالم غیب و شهادت، طُفِیْل ذات او بوده و همه اسباب و آلات اویند.

در اثر این جامعیت و فضیلت بود که انسان مسجود ملایک گشت «فَسَجَدَ الْمَلاٰئِکَهُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ: پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند» و مراد از سجده، اطاعت و انقیاد است. درحقیقت همه موجودات به جهت هیئت اجتماعی انسان که واجد جمیع مراتب مجرّدات و مادّیات است، مطیع و مُنقاد او هستند «وَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی السَّمٰوٰاتِ وَ مٰا فِی الْاَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ اِنَّ فی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمِ یَتَفَکَّرُونَ: و آنچه را در آسمان­ها و آنچه را در زمین است، همه را که از اوست برای شما رام کرد، بی‌گمان در این نشانه­هایی است برای مردمی که می‌اندیشند». از‌ این‌رو اگر انسان مطیع امر حق شود، همه موجودات به حکم او گردن نهند، چه او کلّ است و بقیه جزء، و جزء تابع کل است. او نسبت به دوایرِ افلاک همچو مرکز است که همه پیرامون او می‌گردند. درحقیقت جان و روح همه موجودات، پرتو خورشید انسانی است و بیرون از حقیقت انسان، تمامی موجودات همچون بدن بی‌روح و ادراکند، زیرا جان جمیع آنان در صورتِ انسانی مُضْمَر است.

پس ‌ای انسان! خود را بشناس و از خود غافل مباش که مرز و خلاصه کاینات تویی، حیف است که با این همه کمالات، خود را نشناسی و به لذات حیوانی و هوای نفسانی مشغول شده، از حقیقت خود بی‌خبر بمانی.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.